دیوباکلاه، دیو بیکلاه
معرفی کتاب
این کتاب دارای سه داستان با عنوانهای «دیو باکلاه، دیو بیکلاه»، «عموشکلاتی» و «خلبازیهای خلبان اتوبوس هوایی» است. داستان اول درباره بچهدیو قدبلندی است که به خواب خواهر و برادری به نام «پونه» و «بهروز» میآید. بچهدیو پشت کوه دوماند زندگی میکند و... . درحالیکه پونه با بچهدیو صحبت میکند، ناگهان احساس خفگی میکند، از خواب میپرد و... .
تصویر آخر
معرفی کتاب
پسر نوجوانی که «آیت»نام دارد، مبتلا به اوتیسم است. پدرش اما هنوز با این مسئله کنار نیامده و حتی اجازه نداده است آیت از آموزشهای بچههای خاص استفاده کند. مادرش هم چهار سال پیش آنها را ترک کرده و از آن به بعد، بیشتر مسئولیت آیت به عهدۀ «یلدا»، خواهر شانزدهسالهاش، است که فقط یک سال از او بزرگتر است. این مسئولیت باعث میشود تا یلدا نتواند فعالیتهای مورد علاقهاش را انجام دهد. وقتی آیت بر اثر حادثهای به دارالتأدیب میافتد، یلدا متوجه بسیاری از مسائل میشود و از همه مهمتر... .
طلسم لوناری
معرفی کتاب
ساکنان نیمۀ تاریک ماه میخواهند به شیراز حمله کنند. ماهنشینها سلاحی مخفی دارند، سلاحی که سرنوشت جنگ را مشخص خواهد کرد. رئیسجمهور پیازی از همه کمک میخواهد، حتی از ساکنان نیمۀ روشن ماه که به آفتابپرستها معروفاند. «امیر» و «رامین» برای دفاع از شیراز شجاعانه میجنگند؛ اما در این میان رازهای بزرگی برملا میشود و... .
پرنده تنها بود!
معرفی کتاب
نویسنده در حال نوشتن داستانی درباره تنهایی است. تنهایی درخت، تنهایی پرنده و تنهایی آسمان؛ اما وقتی پرنده روی شاخه درخت مینشیند، پرنده و درخت دیگر تنها نیستند و وقتی آسمان بالای درخت خیمه میزند، دیگر هیچکس تنها نیست تا اینکه شکارچی از راه میرسد و... . نویسنده داستان، خودش تنهاست و در آرزوی اینکه کاش میتوانست به جایی، به کسی، چیزی یا آدمی تکیه کند!
راز و نیاز و گلپیاز
معرفی کتاب
پیرزن با سه دخترش، «راز»، «نیاز» و «گل پیاز» زندگی میکرد. خانه آنها هفت در داشت و هرشب نوبت یکی از دخترها بود که درها را ببندد. شبی که نوبت دختر بزرگتر بود، در هفتم را فراموش کرد ببندد. نیمهشب غولی وارد خانه شد و از آنها غذا خواست. پیرزن دختر بزرگش را که در را نبسته بود فرستاد تا برای غول غذایی درست کند... .
سایه
معرفی کتاب
«سایه» میگوید هیچی نیست، تنهایی به سایه میگوید تو تنها هستی، سایه غمگین هم بود و برای همین سروکله غمگینی هم پیدا شد. سایه از تنهایی و غمگینیِ خودش عصبانی شد و همانموقع عصبانیت سر رسید و... . حالا سایه، تنها، غمگین، عصبانی و غرغروست. سایه اصلاً از این وضعیت خوشش نمیآید. ناگهان خوش میآید و میچسبد به سایه و... .
یک آرزو
معرفی کتاب
پرندهای روی درخت سیبی مینشیند، درخت سیبی که پر از شکوفه است. بچهها پرنده زیبا را میبینند و میخواهند او را بگیرند. پرنده از درخت میخواهد که پنهانش کند. درخت شکوفههایش را بر سر بچهها میریزد و پرنده فرصت پیدا میکند که فرار کند. چندماه بعد، وقتی شکوفههای سیب تبدیل به سیبهای سبز و قرمز شدهاند، پرنده دوباره بازمیگردد و روی شاخه درخت مینشیند. پرنده از سیبهای درخت میخورد و میگوید اگر درختها میتوانستند پرواز کنند، پرنده او را به خود میبرد و درخت... .
قایمباشک فیلی
معرفی کتاب
فیل از بچگی بازی قایمباشک را دوست داست؛ اما حالا خیلی بزرگ شده بود. روزی دوباره هوس قایمباشک کرد و از دوستانش؛ ببری و سنجاب و قورباغه خواست تا با هم قایمباشک، بازی کنند. سنجاب چشمهایش را بست و شروع به شمردن کرد. قورباغه توی گل نیلوفر قایم شد و ببری لابهلای علفهای خشک. فیل به طرف رودخانه رفت و فکر کرد مثل همیشه میتواند زیر آب قایم شود؛ اما آب تا زانویش بود! حالا او کجا قایم شود؟
گول گولاخین
معرفی کتاب
این کتاب پنج داستان دارد. قهرمان همه داستانها موجودی به نام «گولگولاخین» است که همه حیوانات جنگل را آزار میدهد. یکبار غذای مورچه و خرس و زنبورها را میدزدد و یکبار جوجه اژدها را. در داستان دیگری حیوانات جنگل را با هم دشمن میکند و در داستان بعدی چراغ جادو را میدزدد و...؛ اما در همه داستان عواقب کارهایش را میبیند.