پسر رودخانه
معرفی کتاب
کتاب حاضر قصه "داراب" _ پسر بهمن و همای و نوهی اسفندیار _ است. همای از ترس اطرافیان او را به رودخانه می اندازد و هرمز رخت شوی او را ازآب می گیرد و به سنین نوجوانی می رساند. بعد از آن اتفاقاتی می افتد که مجبور می شود، از هرمز جدا شود و به مدت کوتاهی نزد مادر خود همای می رود و به خاطر حسادت درباریان باز مجبور می شود که مادر را ترک کند. بعد از آن مشکلات زیادی پیدا می کند و ....
چهار قصه، چهار مثل برای کودکان
معرفی کتاب
در این کتاب چهار قصه براساس چهار ضرب المثل درج شده است. " گربه و مرد"، "دوستی شتر و روباه"، "عسل در رودخانه"، " شغال و انگور". قصه گربه و مرد براساس ضرب المثل"راه را به گربه گم می کند" نوشته شده است. داستان گربه و مردی درباره گربه ای است که مدام گوشت های داخل سبد مرد ساده لوحی را دزدیده و می خورد. مرد گربه را داخل کیسه ای کرده و می برد که از محل دورش کند و ....
روزی روزگاری
معرفی کتاب
این کتاب شامل هشت داستان از هشت گنجینه با ارزش کهن فارسی بهنامهای: «مرد و مار و روباه»، برگرفته از «جوامعالحکایات»، نوشتهی «محمد بن محمد عوفی»؛ «شکارچی و سگش»، برگرفته از «مخزنالاسرار»، نوشتهی «نظامی گنجوی»؛ «بهترین جای دنیا»، برگرفته از «فیهمافیه»، نوشتهی «جلالالدین رومی»؛ «دشمنِ قدیمی»، برگرفته از «انوار سهیلی»، نوشتهی «واعظ کاشانی» به تقلید از کتاب «کلیلهودمنه»؛ «دهقان پیر و خمره پر از گندم»، برگرفته از «مثنوی هفت اورنگ»، نوشتهی «جامی»؛ «مروارید»، برگرفته از «هزارویکشب»؛ «دزد در باغ»، برگرفته از «مثنوی مولوی»، نوشتهی «محمد بلخی»؛ و «روباه بیدستوپا»، برگرفته از «بوستان»، نوشتهی «سعدی» است. علاوه بر اینکه هر یک از داستانها به زبان ساده و روان، بازنویسی شده است دارای تصاویری مرتبط با داستان است که خوانش آن را برای کودکان و نوجوانان دلپذیرتر میکند.
آدمبرفی و بهار
معرفی کتاب
داستان کتاب در باره آمدن فصل بهار و تابیدن خورشید و گرم شدن هوا و آب شدن یخ ها و برف هاست که آدم برفی چون در حال آب شدن است خیلی ناراحت می شود. تصمیم می گیرد به جایی برود که هوایش سرد است. از کنار رودخانه به راه می افتد و بعد از کمی راه رفتن به منطقه ای می رسد که زمستان است و در حال باریدن برف. خوشحال می شود از برف ها می خورد و چاق می شود به بالای کوه که محل زندگی اش است می رود.
کوچولوی مهربان
معرفی کتاب
این داستان درباره سنجاقکی کوچک است که دوست دارد جثه بزرگی داشته باشد و از ماهیها هم بزرگتر شود. هر قدر باقی حیوانات به او میگویند که سنجاقکها بزرگتر از او نمیشوند قبول نمیکند. سنجاقک کوچولو تصور میکند باید به اندازه هواپیما بزرگ شود و بابت این موضوع دوستانش را آزرده میکند. در آخر متوجه میشود که نیازی نیست به طور غیرعادی بزرگ باشد. خوشحال و قویبودن ربطی به بزرگی جثه ندارد.
کتاب ناتمام
معرفی کتاب
خانه آدمها نزدیک جنگل است. آنها آتش بازی راه انداختهاند. صدای بامب بامب باعث میشود دم نارنجی وارد تونل شود. همانجا خوابش میبرد و وقتی بیدار میشود، آفتاب همه جا را روشن کرده است. دم نارنجی دوستش راسویی را میبیند که در حال کتاب خواندن است. او با خودش فکر میکند که خانه خودش بهتر است یا خانه خرسی؟ در داخل کتابی که راسو میخواند. او به فکر می افتد....