Skip to main content

روزی که جوحا جادوگر شد

معرفی کتاب
جوحا خسته و گرسنه به روستایی رسید و از مردم خواست تا به او غذا، جایی برای استراحت و پولی برای ادامه سفر بدهند؛ اما مردم روستا توجهی به او نکردند. جوحا درخواستش را دوباره تکرار کرد و پیرمردهایی که آنجا بودند، با عصبانیت به او گفتند که هیچ‌کدام از این کارها را نمی‌توانند انجام دهند. جوحا آن‌ها را تهدید کرد که اگر آنچه را خواسته، فراهم نکنند، بلایی را که سرِ روستای قبلی آورده است، سرِ آن‌ها هم بیاورد! او چه بلایی سرِ روستای قبلی آورده بود؟

روزی که جوحا هندوانه ترشیده فروخت

معرفی کتاب
«جوحا» از بیکاری خسته شده بود و می‌خواست کاری پیدا کند؛ اما هیچ کاری بلد نبود. روزی تصمیم گرفت هندوانه بفروشد. او به باغ مردی رفت و با او صحبت کرد. مرد به جوحا گفت، هندوانه‌های ترشیده‌ای دارد که هیچ‌کس آن‌ها را نمی‌خرد. جوحا هندوانه‌ها را از مرد گرفت و به بازار برد و شروع کرد؛ اما هرچه با صدای بلند از شیرینی و آبدار بودن هندوانه‌ها تعریف می‌کرد، هیچ‌کس طرفش هم نمی‌رفت تا اینکه مردی که به نظر می‌رسید بیمار است، به طرف جوحا رفت و... .

روزی که جوحا به دزدی رفت

معرفی کتاب
روزی «جوحا» از خواب بیدار شد و در حیاط، کنار حوض نشست تا شاید فکری به ذهنش برسد که چشمش به کیسه‌ای در گوشه حیاط افتاد. جوحا کیسه را برداشت و از خانه بیرون رفت. او به باغی رسید که در آن پیاز کاشته بودند. جوحا بدون اینکه فکر کند، شروع به کندن پیازها و ریختنشان در کیسه کرد! وقتی کیسه پُر شد، آن را روی شانه‌اش انداخت تا به بازار ببرد و بفروشد که ناگهان صاحب باغ سر رسید و... .

روزی که جوحا انگشترش را گم کرد

معرفی کتاب
پدر «جوحا» سال‌ها پیش از دنیا رفته بود و فقط یک انگشتر برای پسرش به یادگار گذاشته بود. روزی انگشتر جوحا گم شد. او سراسیمه و غمگین از خانه بیرون رفت تا شاید بتواند آن را پیدا کند. درحالی‌که جوحا روی زمین خم شده بود و با آه و افسوس دنبال انگشتر می‌گشت، نانوا او را دید و وقتی از ماجرا باخبر شد، او هم همراه جوحا دنبال انگشتر گشت. هندوانه‌فروش هم به آن‌ها ملحق شد؛ ولی از انگشتر خبری نبود تا اینکه پیرمردی از راه رسید و... .

دفتر خاطرات یک بچه‌خفن مهربان

معرفی کتاب
«رولی جفرسون» تصمیم می‌گیرد مانند دوستش، «گِرِگ»، خاطراتش را بنویسد و سعی می‌کند گِرِگ از این موضوع باخبر نشود؛ چون می‌داند که عصبانی می‌شود. رولی به دفتر خاطراتش افتخار می‌کند و دوست دارد آن را به گِرِگ نشان بدهد و همان‌طور که پیش‌بینی می‌کند، گِرِگ عصبانی می‌شود؛ اما بعد پیشنهاد جالبی به رولی می‌کند که... .

عمو دردسر

معرفی کتاب
این کتاب شامل شش داستان به هم پیوسته بوده و ماجراهای پسربچه‌ای است که به همراه عموی مادرش که هنرمند است و دستی در شعر دارد، هربار خواسته یا ناخواسته خرابکاری و دردسر تازه‌ای را تجربه می‌کنند. «نوید» که عمو، او را «هوشنگ» صدا می‌کند، مثل خیلی از نوجوانان، می‌خواهد توانایی‌های خود را به همه اثبات کند؛ اما در مسیر اثبات استعدادهای خود با چالش‌هایی مواجه می‌شود. در اولین داستان، نوید یا همان هوشنگ از طرف عمو مأموریت دارد که در نبودِ او به گل‌هایش رسیدگی کند؛ اما... .

فوت کوچولو گم شده

معرفی کتاب
این کتاب، نخستین جلد از مجموعه «کتاب خبر» است و اخبار و حوادث مختلفی را پوشش می‎دهد؛ ازجمله نیازمندی‎ها، گمشده‌ها، اخبار هواشناسی و همچنین بخش ویژه‌ای دارد به نام «دیگه چه خبر؟ ». بخش گمشده‎ها خبر از گم شدن یک فوت کوچولو می‌‏دهد و از یابنده می‌خواهد که به آقای باد و خانم نسیم خبر بدهد و آن‌ها را خوش‌حال کند!

کارگاه چوب‌خوری موریانه‌ها

معرفی کتاب
کتاب حاضر جلد دوم از مجموعه «کتاب خبر» است. این کتاب شامل بخش‌های مختلفی است؛ ازجمله نیازمندی‌ها، حوادث، اخبار علمی و دیگه چه خبر؟ بخش نیازمندی‌ها اعلام کرده است که به یک برگ بزرگ برای سرویس مدرسه بچه‌مورچه‌ها، در روزهای بارانی نیاز دارد! همچنین در بخش حوادث آمده است که در یک کارگاهِ چوب‌خوری آتش‌سوزی شده و دست و پای چند موریانه سوخته است!

آرایشگاه تراش

معرفی کتاب
این کتاب جلد سوم از مجموعه «کتاب خبر» است. کتاب خبر شامل اخبار علمی، اخبار مدرسه، حوادث، نیازمندی‌ها و... است. بخش اخبار مدرسه، اعلام می‏‌کند که در یکی از کلاس‌های درس، آرایشگاه تراشِ رومیزی باز شده است و مدادهای زیادی جلوی آن صف بستند! در بخش نیازمندی‌ها آمده است که یک تولیدی معتبر برای سوراخ کردن کمربند به یک دارکوب نیاز دارد!

بالکن فرشته‌ها

معرفی کتاب
این کتاب جلد چهارم از مجموعه «کتاب خبر» است. نیازمندی‌ها، گمشده‌ها، اخبار علمی و دیگه چه خبر؟ ازجمله بخش‌های مختلف این کتاب هستند. در اخبار علمی آمده است که دانشمندان می‎گویند حلقه دور ِ زحل، بالکن فرشته‎هاست که از آنجا کره زمین را تماشا می‌‏کنند! و اخبار هواشناسی حاکی از این است که فردا باران می‌‏بارد، چترها باید آماده باشند!