بردن تمساح به مدرسه؟ هرگز!
معرفی کتاب
معلم از بچههای کلاس میخواهد چیزی از طبیعت را به کلاس علوم ببرند و منظورش یک تکه چوب، چند تا سنگ درخشان و... است؛ اما «مگنولیا» تمساحش را به کلاس میبرد! او برای معلم توضیح میدهد که هیچ اتفاقی رخ نمیدهد و تمساح او ساکت و دست به سینه مینشیند. ناگهان وسط صحبت معلم، صدای خنده مگنولیا بلند میشود؛ چون تمساح یک نقاشی خندهدار به او نشان داده است. سر کلاس هنر، موشکی لای موهای معلم گیر میکند و... . مگنولیا حسابی به دردسر افتاده است!
خط ویژه: مجموعه یادداشتهای طنز ژورنالیستی
معرفی کتاب
«یادداشت طنز ژورنالیستی از پیشینه چندان دور و درازی برخوردار نیست و سابقه حیات آن نزدیک به ظهور پدیده روزنامهنگاری در ایران است. همچنین یادداشتهای طنز قالب مناسبی است برای بعضی از افکار یا موضوعاتی که شاید در قالبهای دیگر موثر یا قابل طرح نباشد. این کتاب گزیدهای از بیست یادداشت طنز است که در نشریات گوناگون اعم از روزنامه، هفتهنامه و ماهنامه در طول سال گذشته چاپ و منتشر شده است.»
ازدواج اجباری با ملکه سنسنا
معرفی کتاب
روزهای آخر سال است و «سیاوش» میخواهد در خانه تکانی به مادرش کمک کند؛ اما اتفاقی رخ میدهد و سیاوش وارد سرزمینی عجیب میشود.فرمانروای این سرزمین، ملکه «سنسنا» تصمیم دارد با سیاوش ازدواج کند. سیاوش دلش میخواهد با پدر و مادر و خواهرش، «شعله» زندگی کند؛ هرچند که دلِ خوشی از او ندارد! سیاوش برای بازگشت به دنیای خودش و زندگی در آن باید مراحل سختی را پشت سر بگذارد، مراحلی که به نظر میآید عبور از آنها غیرممکن است.
لطفا سیرک به کتابخانه نبرید!
معرفی کتاب
قهرمان داستان به کتابخانه میرود. روی پوستری که در کتابخانه چسبانده شده است، نوشته: "میتوانی هر کاری که دلت خواست توی کتابخانه بکنی." برای همین او تصمیم میگیرد یک سیرک در کتابخانه راه بیندازد...کتابدار به او میگوید زیاد سروصدا نکند!و او به کتابدار میگوید نگران نباشد او همه قوانین کتابخانه را میداند؛ ولی...
ناتیلوس را نجات بدهیم
معرفی کتاب
«آگوس پیانولا» بازیگوش و کنجکاو است و در اتاقی پُر از هیولا زندگی میکند که از کتاب هیولاها آمدهاند. از طرفی دکتر «بروتِ» بدجنس و دستیارش، «نَپ»، قصد دارند رستوران «ناتیلوس» را نابود کنند. آگوس به خواست آقای «پتیپنِ» هیولا و با کمک «مالوله»، هیولای آشپزی، دکتر بروت را تعقیب میکند و متوجه میشود که دکتر بروت خیلی دوست دارد روزی که «ژانپل سوربت» از رستوران ناتیلوس بازدید میکند، صاحبان رستوران در پذیرایی از او شکست بخورند! آگوس لباس مبدل میپوشد و به جنگ دکتر بروت میرود و... .
ابوعلی سینا
معرفی کتاب
این کتاب درباره «ابوعلیسینا» است و در قالب طنز نوشته شده است. نویسنده میکوشد راز ستایش مردم از دانشمندانی مانند ابوعلی سینا را که قرنها دوام داشته، برملا کند. او در شرح زندگی ابوعلی آثار او از جمله کتاب «قانون» و «شفا» را نیز معرفی کند. کتاب پر از تصویر است و نویسنده کوشیده است با دخالتهای گاه و بیگاه خود در حین روایت زندگی شخصیت اصلی، فضایی تعاملی بیافریند و از خسته شدن خواننده جلوگیری کند.
فردوسی
معرفی کتاب
این کتاب کوشیده است با بهرهگیری از زبان طنز، شاعر بزرگ زبان فارسی «فردوسی» به خوانندگان نوجوان و جوان معرفی کند.کتاب پر از تصویر است و نویسنده کوشیده است با دخالتهای گاه و بیگاه خود در حین روایت زندگی شخصیت مورد نظر، فضایی تعاملی بیافریند و از خسته شدن خواننده جلوگیری کند. او در شرح زندگی فردوسی، به سراغ شخصیتهای شاهنامه نیز میرود که حکایت آنها تمام زندگی شاعر و حکیم نامی را به خود اختصاص داد.
کتابدار عجیب و غریب
معرفی کتاب
خانم شارلوت پیرزنی قدبلند و عجیب است که به تازگی کتابدار جدید «سنت آناتون» شده است. او انبار قدیمی مدرسه را به کتابخانه تبدیل کرده است تا بچهها سرگرم شوند. اما یک روز خانم شارلوت یک کتاب افسانهای و خندهدار را مطالعه میکند که در آن غرق میشود! این موضوع موجب میشود که بچهها تصمیم بگیرند او را نجات بدهند.
بردن سیرک به کتابخانه؟ هرگز!
معرفی کتاب
در کتابخانه هرکاری دلت بخواهد، میتوانی بکنی، یعنی میتوانی بنشینی، کتاب بخوانی و خیالبافی کنی؛ اما نمیتوانی سیرک راه بیندازی! اگر با همه این حرفها سیرک برپا کنی، کتابدار میگوید، فقط زیاد سروصدا نکنید و تو قول میدهی که سیرکت بیخطر است و هیچ سروصدایی ندارد. بعد درست مثل آکروباتبازها برنامه را شروع میکنی و... . به تماشاگران میگویی دست نزنند؛ چون باید ساکت باشند؛ سپس از یکی از تماشاگرها میخواهی کیک را محکم به صورتت بکوبد و... . حالا آرزو میکنی به جای سیرک فقط کتاب میخواندی!
بردن پیانو به ساحل؟ هرگز!
معرفی کتاب
مادر «مگنولیا» میگوید وسایلش را بردارد تا به ساحل بروند و منظورش بیلچه مخصوص شنبازی و قایق یا بشقاب پرنده است، نه پیانو! اما مگنولیا پیانو را با خودش میبرد و قول میدهد آن را سالم نگه دارد؛ ولی رساندن پیانو به ساحل اصلاً کار راحتی نیست و مرغان دریایی و... . مگنولیا همراه پیانو آببازی میکند و بعد پیانو آنقدر دور میشود که دیگر دست او به آن نمیرسد. حالا مگنولیا آرزو میکند ای کاش هیچوقت پیانو را با خودش به ساحل نمیآورد.