گروه وحشت و 10 داستان کوتاه دیگر...
معرفی کتاب
این کتاب حاوی یازده داستان کوتاه است. «کی قویتره؟»، «به انتظار ناجی»، «پروانه و کفشدوزک» و «گروه وحشت» نام برخی از این داستانهاست. در داستان «گروه وحشت» چند سوسک و یک پشه در چاه فاضلاب آپارتمانی زندگی میکنند. آنها گروهی به نام «گروه وحشت» تشکیل میدهند و تصمیم میگیرند هر شب به خانه یکی از همسایهها بروند و آنها را بترسانند. شبی مورچهای آنها را نصیحت میکند که دست از این کارها بردارند؛ چون عاقبت خوبی برایشان ندارد. آنها مورچه را میکُشند و به کارشان ادامه میدهند؛ اما دچار سرانجام وخیمی میشوند که مورچه پیشبینی کرده بود!
خشونت و عدم خشونت
معرفی کتاب
خشونت از جمله مشکلات رفتاری هر جامعه است. کتاب حاضر کوشیدهاست با زبان ساده و با مثالهای عادی و واقعی از زندگی روزمره، مخاطب را به تأمل دربارۀ خشونت و عواقب آن وادارد. در واقع، تفکر مخاطب را از بعد فلسفی به موضوع برمیانگیزد تا بتواند موارد منجر به خشونت را تشخیص دهد و برای جلوگیری از آنها یا مواجهه با آنها بهتر تصمیم بگیرد.
آدمبرفی خوشبخت و 11 داستان کوتاه دیگر
معرفی کتاب
این کتاب شامل دوازده داستان کوتاه است. «آدمبرفی خوشبخت»، «من کی هستم؟»، «تلفن بیتجربه»، «چتر شکسته» و... نام این داستانهاست. داستان «آدمبرفی خوشبخت» درباره آدمبرفیای است که در گوی شیشهای، پشت ویترین مغازه زندگی میکند. او راضی و خوشحال است تا اینکه روزی بچهها را میبیند که در پیادهرو یک آدمبرفی واقعی درست میکنند. او دلش میخواهد جای آن آدم برفی باشد؛ ولی در آن گوی شیشهای اسیر است و نمیتواند بیرون برود. سرانجام روزی برفها آب میشوند و آدمبرفی واقعی هم همینطور و... .
آدمک کاهی
معرفی کتاب
مدتهاست که آدمک کاهی وسط مزرعه ایستاده است و هیچ کلاغی جرئت نمیکند به مزرعه نزدیک شود. روزی باد به آدمک میگوید از اینکه اینجا تنها ایستادهای خسته نیستی؟ آدمک جواب میدهد که برای نگهداری از مزرعه مجبور است این کار را بکند. باد به او میگوید میتواند او را به سرزمینی زیبا و رنگارنگ ببرد تا از آن آفتاب داغ و کلاغها راحت شود؛ اما آدمک نگران مزرعه است.
باغ گیلاس: داستانهای علمی
معرفی کتاب
نکات و دانستنیهای علمی را میتوان در قالب داستانهای جذاب ارائه کرد. این کتاب دو داستان علمی را دربر دارد. داستان اول دربارۀ شکوفۀ گیلاسی است که نحوۀ تبدیل آن به گیلاس و سپس تبدیل دانهاش به درخت آمده است. در داستان دوم، مخاطب با مراحل تبدیل آب به بخار و ابر، و باریدن آن به صورت باران بر زمین آشنا میشود.
نجار شهر هیولاها
معرفی کتاب
پسرک با پدر و مادرش سر میز شام هستند که صدای در را میشنوند. پسر در را باز میکند و با هیولایی صورتی روبهرو میشود که احمق و سادهلوح به نظر میآید. هیولا وارد خانه میشود و هر چه در خانه وجود دارد، از بیسکویت مربایی تا سوپ، همه را میخورد. هیولا میخواهد همه اعضای خانواده را بخورد؛ اما مادر پیشنهاد میکند ابتدا حمام برود و خودش را تمیز کند، سپس یکییکی بخورد تا دلدرد نگیرد! هیولا به حمام میرود؛ اما... .
سرزمین بههمریخته
معرفی کتاب
پسرک همراه خانوادهاش برای تفریح به ساحل رفته است. آنجا دستهای از مرغان دریایی را میبیند و برایشان شیرینی نخودچی میریزد. هنگام بازگشت یکی از مرغان دریایی با پسرک صحبت میکند تا او را با خود به خانهشان ببرد. پسرک این کار را انجام میدهد و متوجه میشود که او جادوگری است که شاهزادهخانمی او را به مرغ دریایی تبدیل کرده است و عاشق شیرینی نخودچی است! مرغ دریایی آرزو دارد دوباره تبدیل به جادوگر شود و پسرک به او کمک میکند!
نقلیخان و دارودستهاش
معرفی کتاب
پسرک همراه خانوادهاش به دیدن مادربزرگ میروند. وقتی نزدیک خانه مادربزرگ میشوند، باد تندی شروع به وزیدن میکند، انگار هیولایی روی ماشین نشسته و خودش را به سقف ماشین میکوبد. پسرک یک هیولای «لحافگوش» را میبیند که یکی از گوشهایش را دار و دسته «نقلیخان» بریدهاند. حالا هیولا میخواهد خانواده آنها را گروگان بگیرد تا دار و دسته نقلیخان گوشش را پس بدهند؛ اما دار و دسته نقلیخان از کجا بفهمند که او و خانوادهاش در دستان هیولا هستند؟
موش کور
معرفی کتاب
«یوستوس» در حال جدا کردن لاستیکهای اسقاطی عمو «تیتوس» است که متوجه خانم «ویلمرس» میشود. خانم ویلمرس سگ کوچکش را سرزنش میکند؛ چون فکر میکند لباس پسرش را از روی بند رخت دزدیده و جایی پنهان کرده است؛ اما ماجرای دزدی به اینجا ختم نمیشود. سه پسربچه متوجه میشوند که از فروشگاه آقای «پورتر» هم دزدی شده است. بچهها برای به دام انداختن دزدها فقط یک راه دارند، باید عضوی از دزدها شوند!