پرندههای باهوش و دوستی با موش
معرفی کتاب
در این داستان که از کتاب کلیله و دمنه بازنویسی شده است، داستان پرندههایی روایت میشود که در دام شکارچی میافتند. آنها خیلی ترسیدهاند؛ ولی تصمیم میگیرند با هم متحد شوند و در یک جهت پرواز کنند و به این ترتیب موفق میشوند از دست شکارچی فرار کنند. در ادامه داستان، موش به کمک آنها میآید و همه بندها را باز میکند.
مار سخنگو و قاضی
معرفی کتاب
این داستان دو دوست است که کیسهای پر از سکههای طلا پیدا کرده و آن را زیر درختی پنهان میکنند. صبح روز بعد، هر دو نفر با هم باز میگردند تا سکهها را تقسیم کنند؛ اما اثری از کیسه نیست. آنها دعواکنان نزد قاضی میروند و با قاضی به محل بازمیگردند. در آنجا با ترفندی که قاضی به کار میگیرد، دزد سکهها مشخص میشود. شایان ذکر است که این داستان از کتاب کلیله و دمنه بازنویسی شده است.
بهرام و گردنبند
معرفی کتاب
این داستان از کتاب کلیله و دمنه بازنویسی شده است و حکایت مرد جوانی به نام «بهرام» است که مرد شکارچی و حیواناتی را که با هم در یک گودال افتادهاند، نجات میدهد. حیوانات برای تشکر از بهرام به او گردنبندی زیبا و بسیار گرانقیمت میدهند. بعد از مدتی، بهرام مجبور میشود گردنبند را بفروشد و نزد طلافروش میرود. طلافروش کسی نیست جز مرد شکارچی که شغلش را عوض کرده است و... .
کلاغ و مار
معرفی کتاب
در این داستان که از کتاب کلیله و دمنه بازنویسی شده است، مار بزرگی در سوراخ درختی که کلاغ بر شاخه آن لانه دارد، جا خوش کرده است. مار جوجه کلاغ را میدزدد و کلاغ میتواند با شجاعت جوجهاش را پس بگیرد؛ اما باید فکری بکند. او پس از مشورت با شغال، نقشهای میکشد و آن را اجرا میکند. کلاغ انگشتر زن باغبان را برمیدارد و در سوراخی که مار در آن لانه دارد، میاندازد و... .
بابای توی قاب
معرفی کتاب
این کتاب داستان دیدار رهبر، «آیتالله خامنهای» را با فرزند شهید، «مصطفی احمدی روشن» روایت میکند. راوی داستان، «علیرضا» فرزند این شهید است. او به مهمانی رهبر دعوت میشود. مادربزرگ، علیرضا را جلو میبرد تا سلام کند. رهبر لبخند میزند و او را در آغوش میگیرد. علیرضا که فکر میکند پدرش به ماموریت رفته است، متوجه میشود که او شهید شده است.
یه بوس خوشمزه
معرفی کتاب
پدر «آرمیتا» شهید شده است و او با مادرش زندگی میکند. آرمیتا نقاشیهای قشنگی میکشد و همیشه آنها را به عکس پدرش نشان میدهد و پدرش همیشه لبخند میزند. روزی رهبر به دیدن آنها میآید. همه او را «آقا» صدا میکنند؛ اما آرمیتا دوست دارد او را بابا صدا کند. آقا صورت او را میبوسد و آرمیتا دیگر گریه نمیکند. آن بابا در آسمان نگاهش میکند و این بابا روی زمین در کنار اوست.
شصت پرسش اعتقادی
معرفی کتاب
کودکان همواره دربارۀ خدا و مسائل توحیدی سؤالهایی دارند که گاهی خانوادهها توان پاسخگویی مناسب به آنها را ندارند. در این کتاب، چنین سؤالهایی پاسخ دادهشدهاند. پاسخها در سه سطح آمدهاند. سطح اول مناسب کودکان خردسال، سطح دوم برای ذهنهای پویاتر و نیمهاستدلالی و سطح سوم که بالاترین سطح است، علمی و استدلالی. «خدا کجاست، چرا خدا را نمیبینیم و خدا چه میخورد» از جمله پرسشهای کتاب هستند.
گرسنه
معرفی کتاب
اردک کوچولو به شدت گرسنه است. او عاشق غذاهای خوشمزه است و دوست دارد تمام غذایش را به تنهایی بخورد؛ اما ناگهان متوجه میشود که مورچههای فسقلی از سر و صورتش بالا میروند. مورچهها از او میخواهند که غذایش را با آنها قسمت کند؛ ولی اردک تمایلی به این کار ندارد و... . تبیین بخشش از اهداف این داستان است. ضمن آنکه تصاویر کتاب نشاندهنده شخصیتهای اصلی داستان است که کودکان باید آنها را شناسایی کنند.
مشتزن
معرفی کتاب
در این داستان تخیلی، مشتزن محبوب شهر با دستکشهایی که از پدرش به یادگار مانده و مادرش نیز بر روی آنها قلبهای زیبایی دوخته است، به همه چیز مشت میزند. سالها گذشته است و قلبهای دوخته شده نیز کمرنگ شدهاند. مشتزن بعد از مدتها علت از بین رفتن قلبها را درک میکند و تصمیم میگیرد که مشتهایش را با اندیشه بر روی اتفاقات و پدیدههای مختلف فرود بیاورد تا نتیجه بهتری از ضربههایش بگیرد.