هیزمهای خیس
معرفی کتاب
«مالی» از طرف پدری، یک سرخپوست است و تمام بچگیاش را در محل اسکان سرخپوستها گذرانده است. بعد از مرگ پدرش، مادرش نمیتواند از او مراقبت کند و مالی سر از خانه «رالف» و «دینا» درمیآورد که پسری به نام «جک» دارند. حالا آنها پدر و مادرخوانده او هستند. مالی به علت دزدیدن یک کتاب، باید بیست ساعت خدمات اجتماعی انجام دهد. او به خانه خانم پیر پولداری میرود که مادر جک در آنجا کار میکند. مالی در رفتوآمدش به خانه این خانم پیر، به او وابسته میشود و خانم پیر نگاه او را به زندگی تغییر میدهد و... .
چاه
معرفی کتاب
خانواده «لوگن» سیاهپوست هستند و دویست جریب زمین دارند، زمینی که چاه پرآبی هم در آن وجود دارد. زمانی که خشکسالی ایالت «میسیسیپی» را فرا میگیرد، همه چاهها خشک میشود، به جز چاه خانواده لوگن! خانواده «سیمس»، سفیدپوست هستند و چهل جریب زمین اجارهای دارند. همین موضوع میتواند باعث گرفتاری بین این دو خانواده شود؛ اما از وقتی نهر «رُزالی» که خانواده «سیمس» آب مورد نیازش را از آن تأمین میکرد، خشک شده است، آنها هم مثل عده زیادی دیگری به مزرعه لوگنها میآیند تا از چاه آب بردارند. همین موضوع ماجراهای زیادی را به وجود میآورد.
ردپای تجربه در زیر درختان زیتون
معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل ۲۵ داستان کوتاه و سه داستانک است. این داستانها درواقع خاطرات و تجربه سی سال تدریس نویسنده است. «واکسی»، «کفشهای صورتی»، «گریه نکن»، «زنگ انشا»، «شهر عاشقی» و «زیر درختان زیتون»، نام برخی از این داستانهاست. داستان آخر درباره روزهایی است که نویسنده به عنوان معلم به روستایی دور میرود. روزهایی که با دانشآموزانش فاصله سنی چندانی ندارد. روزهایی که کلاس درس، فرشی از شکوفههای زیتون است. معلم به یاد میآورد دانشآموز پراسترسی که ناخنش را میجود و از ترس بیهوش میشود و حالا کارت دعوت افتتاح مطب پزشکی خود را برای او ارسال کرده است یا دانشآموز نخبهای را که امروز مهندس هواپیمایی کشور است یا... .
عطر عربی
معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی چهارده داستان درباره زندگی مدافعان حرم است در میدان جنگ و بیرون از آن. «لیلا»، «قهر حلب»، «من داعشی نیستم»، «گمگشته» و «عطر عربی»، نام برخی از این داستانهاست. داستان آخر درباره زن جوانی است فکر میکند شوهرش، «مصطفی»، به «کربلا» رفته است؛ اما متوجه میشود که در سوریه بوده است. زن جوان عصبانی و نگران است از دروغی که شوهرش به او گفته و از اینکه مبادا او را از دست بدهد و سرانجام نگرانیهای او به حقیقت میپیوندد و... .
شبهای بیستاره
معرفی کتاب
ستاره دختریست که ناآرامی و خشونت جنگ، دنیای نوجوانیاش را به هم ریخته و آرزوهایش را با اضطرابی پیوسته همراه میکند. از یک طرف، از محل زندگیاش آواره میشود که سوغات جنگ است و از یک طرف، بدخلقی پدر و بیحوصلگی مادر باردارش، روح او را میآزارد و او را مطمئن میکند که هیچکس دوستش ندارد. برای دوری از این وضع، به حسینیهای پناه میبرد که در آن زنان کارهای پشت جبهه را انجام میدهند. در رفت و آمدهای به حسینیه، با محبتهای مادرانه خانم «فهیمی» که همسر شهید است، قدری آرام میشود و در ماجرایی، با پسری به نام «مسعود» آشنا شده و عاشقش میشود.
شاخ دماغیها
معرفی کتاب
خانواده «سهیل» تازه به آپارتمان جدیدی نقلمکان کردهاند، خانهای بزرگتر و دلبازتر. حالا سهیل اتاق خودش را دارد و مجبور نیست با دو برادر بازیگوشش در یک اتاق باشد. سهیل با پدرش کلی گشته است تا تخت مورد علاقهاش را پیدا کند و کلی پوستر بازیکنان فوتبال را به در و دیوار و کمدش زده و تازه در حال لذت بردن از اتاقش است که مجبور میشود اتاقش را تقدیم دخترخالهاش کند! چرا؟ چون خاله و شوهرخالهاش برای درمان خاله به خارج از کشور میروند و دخترشان به خانه آنها میآید؛ ولی این تازه اول ماجراست!
خط مرزی
معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی هفت داستان کوتاه درباره جنگ ایران و عراق است. «دیدگاه»، «کنسروهای خونی» و «خط مرزی» نام بعضی از این داستانهاست. داستان آخر درباره سه نوجوان است که با کَلَک، برای رفتن به مشهد، رضایت پدر و مادرشان را میگیرند؛ اما با کاروان مسجد به جبهه میروند. آنها قبل از رفتن به جبهه مثلاً خودشان را آماده میکنند و با چاقوی میوهای ارهّای چقدر خاکهای پشت خانهشان را میکَنند! اما در منطقه «دوکوهه»، آنقدر با سرنیزههای کُند و زنگزده زمین را میکَنند و گونی پر میکُنند که دستشان تاول میزند. در دو کوهه مرتب زاغسیاه فرمانده را چوب میزنند و چقدر التماس میکنند تا آنها را اعزام کند. سرانجام به پشت جبهه میروند؛ اما اینجا هم آنجایی نیست که میخواهند و....
خانه مغایرت
معرفی کتاب
«سعید» و «سحر» که عقد کرده هستند، در راه سفر به «شیراز » متوجه میشوند پدر سحر تصادف کرده است و همین موضوع باعث میشود که به اصرار سحر بازگردند. سعید از خانه خودشان که در آن تکفرزند و تنهاست، گریزان است و بیشتر وقتش را در خانه پدرزنش سپری میکند، خانهای با پنج بچه شلوغ و پرماجرا که به آن «خانه مغایرت» میگوید. پدر سحر به علت تصادف خانهنشین شده و مغازه بستنیفروشیاش را ناچاراً تعطیل کرده است. سعید که نمیخواهد پسرعمه سحر، اداره بستنیفروشی را در دست بگیرد، ریسک کرده و قبول میکند تا سلامتی مجدد پدرزنش بستنیفروشی را باز نگه دارد و... .
چشمهای سبز هیهوهاما
معرفی کتاب
از روزی که گربهها دو مرغ عشق کیوان را خوردهاند، او از آنها متنفر است و هرجا گربهها را میبیند، به هر شکلی که میتواند آنها را اذیت میکند تا اینکه روزی دنبال گربهای میکند و به زمین مخروبهای میرسد که پر از ماشینهای اسقاطی است. آنجا گربههای زیادی با رنگهای مختلف او را دوره میکنند و... . کیوان به مکافات بلاهایی که سر گربهها آورده است، دُم درمیآورد! در ادامه داستان اتفاقاتی رخ میدهد که کیوان میفهمد باید چهار خان را پشت سربگذارد تا دُمش از بین برود!
جمجمهات را قرض بده برادر
معرفی کتاب
داستان درباره گروهی از غواصان مأمور شناسایی عملیات والفجر هشت است. افراد گروه در پذیرفتن سردسته جدید تردید دارند و در پی بروز بعضی اختلافات، گاه از دسته جدا میشوند. در طول داستان هر یک از افراد متناسب با مأموریتی که مییابد، به شخص اصلی قصه تبدیل میشود و گذشته خویش را همراه با پیش بردن داستان، باز میگوید. با شروع عملیات، سرنوشت افراد دسته رقم میخورد. شاید حرکت در زمان گذشته و آینده از مهمترین تمهیدات رمان باشد.