پاییز مزه خرمالو میدهد
معرفی کتاب
ماجرای این داستان در تابستان و پاییز سال ۱۳۵۷ رخ میدهد. پدر «یونس» به علت اختلاف با مباشرِ اربابِ سابقِ روستا و جروبحث با رئیس پاسگاه به زندان میرود و یونس مجبور میشود مسئولیت خانه و کارهای کشاورزی را بهعهده بگیرد. روزی افرادی از شهر به روستا میآیند و زنی به نام «منیژه»، آنها را به خانه یونس هدایت میکند. آنها میخواهند مادر یونس، قالیای ببافد با طرحِ چهره «فرح»، همسر «محمدرضاشاه» و قرار است قالی را روز زن به او پیشکش کنند. در همان زمان، پسرعمه یونس که از سربازی فرار کرده است، به روستا برمیگردد و حرفهایی میزند که یونس را با ماجراهای تازهای درگیر میکند.
جزیره خودمان
معرفی کتاب
این داستان از زبان دختری به نام «هالی» روایت میشود که دو برادر دارد و پدر و مادرش را از دست داده است. بچهها برای اینکه بتوانند در کنار هم بمانند، باید با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کنند و از پسِ هزینههای زندگیشان برآیند وگرنه از هم جدا میشوند. «جاناتان»، برادر بزرگتر که به سن قانونی رسیده است، مسئولیت خواهر و برادرش را به عهده میگیرد. در این میان، وصیتنامه خاله «آیرین»، بچهها را با معمای بزرگی روبهرو میکند، معمایی که شاید با حل آن مشکلاتشان نیز حل شود!
چه جوری تا همیشه زنده باشی
معرفی کتاب
«سَم مککوئین» پسر یازدهسالهای است که سرطان خون دارد.سم و «فلیکس» که او هم سرطان دارد، هفتهای سه روز در خانه درس میخوانند. سَم تصمیم میگیرد کتاب بنویسد. کتابی که مجموعهای از لیستها، داستانها، سؤالها و حقایق است: فهرستی از کارهایی را که دلش میخواهد انجام دهد؛ مثلاً یک روح ببیند؛ داستانهایی مثل داستان ستارهها؛ سؤالهایی که تا به حال هیچکس به آنها پاسخ نداده است، مثلاً آدم چهجوری میفهمد که مرده است؟ و حقایقی درباره مرگ. سَم میخواهد قبل از مرگش جواب خیلی از سؤالاتش را پیدا کند.
پژواک
معرفی کتاب
این کتاب حاوی سه داستان، درباره سه نوجوان است که در زمان جنگ جهانی دوم میگذرد، «فردریک» در آلمان، «مایک» در پنسیلوانیا و «آیوی» در کالیفرنیا. در این داستانها، نجات پدر، محافظت از برادر، دور هم نگه داشتن اعضای خانواده و درنهایت تهدیدهای مختلفی که قهرمانان داستانها را به سمت سرنوشتی نامعلوم پیش میبرد، مطرح میشود. داستانها سرشار از تلخی و شیرینی هستند و نویسنده نشان میدهد که موسیقی چطور میتواند زندگی غمانگیز این شخصیتها را تغییر بدهد و آنها را به روشنایی هدایت کند.
پیتر نیمبل و چشمان شگفتانگیز
معرفی کتاب
رمان درباره پسربچه یتیم و نابینایی به اسم "پیتر نیمبل" است که زندگیاش را با دزدی میگذراند. او از فروشنده دورهگرد مرموزی، جعبهای میدزدد؛ جعبهای که حاوی سه جفت چشم جادویی است. اولین جفت او را بیدرنگ به جزیرهای مخفی میبرد که در آن مـاموریت ویژهای به او محول میشود: سفری خطرناک به «قلمرو ناپدیدشده» و نجات جان مردمی که به او نیاز دارند.پیتر نیمبل که چشمهای جادویی را با خودش دارد، بههمراه دستیار وفادارش، شوالیهای که بهشکل آمیزه تأسفباری از اسب و گربه درآمده، راهی ماجرایی فراموشنشدنی و پرحادثه میشود تا تقدیر واقعیاش را کشف کند.
اژدهایی با قلب شکلاتی
معرفی کتاب
«اَوِ نتورین»، یک اژدهای جوان است که هنوز پولکهای سخت و محافظش کاملاً شکل نگرفتهاند. دنیای بیرون از غار خطرناک است؛ اما او باید به خانوادهاش ثابت کند که میتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. پس دل به دریا میزند و به شکار انسان میرود! اژدهای جوان فریب انسان را میخورد و از شکلات داغ سحرآمیز مینوشد. حالا دیگر او ضعیف و بیدفاع است؛ نه چنگالی دارد، نه دندانهای تیز و نه نفس آتشین؛ اما هنوز هم درندهترین موجود کوهستان است و علاقه واقعیاش، یعنی شکلات را نیز کشف کرده است! اما... .
پایین
معرفی کتاب
«پت اُتول» شیفته برادرش «کوپ» است. کوپ آدم متفاوتی است؛ با تلفن حرف نمیزند، از ایمیل استفاده نمیکند، هیچ دوست و رفیقی ندارد، غیر از هیجان رفتن به زیرزمین به چیزی علاقه ندارد و از هیچچیزی خوشش نمیآید. بنابراین، اصلاً عجیب نیست اگر بعد از یک دعوای مفصل، با پدر و مادرش پا به فرار بگذارد. یک سال بعد، بستهای به دست پت میرسد که حاوی یک ضبطصوت دیجیتال و پیامی مرموز از طرف برادرش است. پت دنبال سرِ نخها تا شهر نیوریورک میرود و خیلیزود متوجه میشود که کوپ عضو انجمنی شده است، اجتماعی که زیر خیابانها زندگی میکنند! حالا او باید برادرش را پیدا کند و به خانه بازگرداند.
زمانی برای دویدن
معرفی کتاب
در روستای «گوتو»، در کشور «زیمباوه»، پسرها فوتبال بازی میکنند که از دور سربازهایی را میبینند که سوار بر جیپهایشان به آنها نزدیک میشوند. «دئو» فکر میکند شاید رئیسجمهور آنها را فرستاده است. «بابا گودالی» میگوید هروقت مردم از گرسنگی ضجه بزنند، آنوقت سربازها میآیند؛ اما دئو تا به حال ندیده است که آنها با خودشان غذا بیاورند. پسرها بازی را ادامه میدهند، شاید تا رسیدن سربازها نتیجه بازی عوض شود. وقتی سربازها میرسند، یکی از آنها از جیپ پیاده میشود و... . او سراغ شورشیها را از دئو میگیرد و دئو نمیداند چه جوابی باید بدهد، پس سکوت میکند، بعد... .
راز اسبهای توی آینه
معرفی کتاب
«اِمالاین» و «آنا» و ... همراه چند راهبه، ازجمله خواهر «کانستنس»، در بیمارستان «برایرهیل» زندگی میکنند. آنا به شدت بیمار است و دکتر پشت در اتاقش برچسب قرمز زده است، یعنی نمیتواند حتی از تخت بیرون بیاید! اولین روزی که امالاین به بیمارستان میآید، یک راست به دفتر خواهر کانستنس میرود و وقتی جلوی آینه درحال مرتب کردن موهایش است، اسبی بالدار را در آینه میبیند. امالاین سعی میکند خواهر را متوجه اسب کند؛ اما خواهر کانستنس در آینه هیچ اسبی نمیبیند و بعد از آن پچپچها شروع میشود. امالاین در آینه بالای سرِ آنا هم اسبهای بالدار را میبیند؛ ولی هیچکس حرف او را باور نمیکند و... .
از سرزمینهای انگور
معرفی کتاب
«اسپرانزا» فکر میکرد، زندگی همیشه فوقالعاده خواهد بود. او فکر میکرد مراتع سرسبز و تاکهای انگور و باغ رُز پدرش همیشه باقی میماند و او همیشه لباسهای زیبا و گرانقیمتش را میپوشد و میتواند تا ابد، دست در دستِ گرمِ پدرش، در تاکستان قدم بزند؛ اما ناگهان دنیای او فرو میریزد و... . اسپرانزا و مادرش راهی جز فرار ندارند. باید خانه و زندگیشان را در مکزیک رها کنند و به کالیفرنیا بروند؛ جایی که زندگی سختِ کارگری در اردوگاه مکزیکیها انتظارشان را میکشد. آیا اسپرانزا میتواند با این وضعیت کنار بیاید؟