دردونهخانم و جیرجیری
معرفی کتاب
«دُردونه» عروسک دخترکوچولو است و همهجا همراه دخترک میرود؛ حتی وقتی دخترکوچولو به مدرسه میرود، دردونه در کیف دخترک مینشیند و گاهیوقتها در جامیز دخترک دراز میکشد! روزی دردونه در جامیز به خواب میرود و وقتی بیدار میشود، میبیند مدرسه تعطیل شده و او جامانده است. دردونه از ناراحتی و تنهایی به گریه میافتد؛ اما ناگهان متوجه صدای «جیرجیر» میشود!
خط خطکی فوتش کن
معرفی کتاب
دوستی خنده و شادی است و کمک میکند تو خودت و دیگران را بهتر بشناسی. مارمولک خطخطی تنها و غمگین روی درخت نشسته است. زیر درخت، قورباغهها با قاصدکی بازی میکنند. آنها قاصدک را به هر طرف فوت میکنند تا اینکه باد قاصدک را روی شاخه درخت میاندازد. قورباغهها از مارمولک میخواهند قاصدک را فوت کند. اینبار قاصدک روی دماغ یکی از قورباغهها میافتد و او محکم آن را فوت میکند. مارمولک فریاد میزند: «وایسا، من هم بازی!»
مسابقه تونلکنی
معرفی کتاب
بچهخرگوشها حوصلهشان سررفته است. خرگوش پیر پیشنهاد میدهد که مسابقه کندن تونل بدهند و برنده یک سبد پر از هویج بگیرد. «دُمتوپی» میگوید، همیشه «پیلیپیلی» برنده میشود و «تُپلک» با اخم میگوید، این کار خیلی بیمزه است. «کوچولی» به گریه میافتد؛ چون همیشه آخر میشود. پیلیپیلی از اینکه دوستانش از برنده شدن او ناراحت هستند، تعجب میکند. حالا همه با فاصله، کنار هم میایستند و با علامت خرگوش پیر شروع به کندن میکنند... . خرگوش پیر هرچه صبر میکند، خبری از بچهخرگوشها نمیشود و همهجا ساکت است. چه اتفاقی برای آنها افتاده است؟
تق تق تق...
معرفی کتاب
خرگوش در حال خوردن هویج است. در همین موقع، موش کور مشغول کندن تونل است و به فکر پیدا کردن یک دوست. موش کور صدایی از بالای سرش میشنود و میخواهد آن را کشف کند. خرگوش صدایی از زیر زمین میشنود و میخواهد بداند این صدا از چیست. خرگوش و موش کور هیچکدام یکدیگر را ندیدهاند و وقتی با هم روبهرو میشوند، با تعجب و وحشت از هم فرار میکنند... . حالا خرگوش و موش کور کنار هم نشستهاند و هویج میخورند!
خارپشت و لاکپشت
معرفی کتاب
خارپشت و لاکپشت مشغول توپبازی هستند که توپشان قِل میخورد و لایبهلای چمنها گم میشود. خارپشت همهجا را میگردد؛ ولی اثری از توپ نیست و لاکپشت از ناراحتی گریه میکند. به پیشنهاد خارپشت، درحالیکه دوتایی دنبال توپ میگردند، ماری از پشت چمنها بیرون میآید که توپ را پیدا کرده است؛ اما حاضر نیست آن را پس بدهد. مار فکر میکند چون خودش توپ را پیدا کرده، پس متعلق به اوست. خاری و لاکی تصمیم میگیرند با همکاری هم توپشان را از مار پس بگیرند؛ اما آیا میتوانند این کار را انجام دهند؟
به خاطر دوستی
معرفی کتاب
سنجاب کوچولو حوصلهاش سر رفته است و دلش یک دوست میخواهد. خارپشت کوچولو از پشت بوتهها بیرون میآید و به او سلام میکند. سنجاب میخواهد با خارپشت دوست شود؛ اما خارپشت معنی دوستی را نمیداند... . آنها به طرف جنگل میروند، در راه سنجاب تمشک میبیند و با کمک خارپشت آنها را میچیند؛ اما بیشتر تمشکها را برای خودش برمیدارد. خارپشت که تمشک دوست ندارد، همان مقدار کم را هم به سنجاب برمیگرداند و میگوید فقط به خاطر دوستی این کار را انجام داده است. در ادامه راه، هربار خارپشت دوستیاش را ثابت میکند و سرانجام... .
خرگوشک و عروسکش
معرفی کتاب
خرگوشک درحالیکه هویج میخورد، گریه میکند! مورچهها که به دنبال دانه هستند، دور او جمع میشوند و علت گریهاش را میپرسند و متوجه میشوند عروسک او گم شده است. مورچهها به دو دسته تقسیم میشوند و... . عروسک در چالهای افتاده است. دو گروه مورچه به هم ملحق میشوند و با کمک هم عروسک را بیرون میکشند و به خرگوشک میدهند. حالا خرگوش خوشحال است و میخندد.
ماه و بستنی
معرفی کتاب
ماه خیلی بستنی قیفی دوست دارد و همیشه به آدمها و بستنیشان با حسرت نگاه میکند. تنها خوراکیِ ماه، ابرهای پشمکی هستند. یک روز فضانوردی به ماه میرود و مشغول گرفتن عکس میشود که ناگهان ماه صدایش میکند و میپرسد بستنی قیفی دارد؟ اما فضانورد وحشتزده پا به فرار میگذارد! تا اینکه ماه شبی صدای پسربچهای را میشنود که از او میخواهد پایین برود. ماه از پسرک بستنی قیفی میخواهد؛ اما پسرک بستنی چوبی دارد. ماه پایین میآید و آنها با هم بستنی چوبی میخورند و کلی لذت میبرند و... .
آقای ماجیکا و بازرس مدرسه
معرفی کتاب
آقای «ماجیکا» مشغول تدریس ریاضی است که متوجه میشود یک بازرس بداخلاق و مقرراتی، پشت پنجره ایستاده و به او خیره شده است! او بدون اجازه آقای ماجیکا، از پنجره وارد کلاس میشود. آقای ماجیکا تا حالا پنج امتیاز منفی گرفته است؛ اگر پنج امتیاز منفی دیگر بگیرد، مجوز تدریسش باطل میشود. آقای ماجیکا به دردسر افتاده است. او دست به جادو میزند و ناگهان خودش را به خرچنگ تبدیل میکند و اوضاع بدتر میشود. حالا بچهها باید از جادوگر بدجنس، خانم «وارلاک»، بخواهند که این طلسم را باطل کند.
آقای ماجیکا و هفته کتاب
معرفی کتاب
قرار است معلم ورزش جدیدی به جمع معلمان مدرسه اضافه شود؛ خانمی به نام «پرینگل» به مدرسه میآید. خانم پرنیگل که شال بزرگی را دور صورتش پیچیده است، تمام بچهها و معلمها را مجبور میکند که در حیاط نرمش کنند. بهنظر بچهها کاسهای زیر نیمکاسه است؛ چراکه خانم پرینگل، اسم آقای «ماجیکا» را میداند و به «همیش» که موقع نرمش شکلات میخورد، چیزی نمیگوید و این در حالی است که او برای اولینبار است که به این مدرسه میآید. همه امیدوارند که او به زودی از آنجا برود، اما....