با احتیاط باز کنید. خطر گازگرفتگی!
معرفی کتاب
راوی داستان قرار است داستان «جوجهاردک زشت» را تعریف کند که ناگهان سر و کله یک کروکودیل پیدا میشود، کروکودیلی بسیار بزرگ و ترسناک، اما او نباید اینجا باشد. کروکودیل که گرسنه است، حروف کتاب را میخورد و راوی سعی میکند جلوی او را بگیرد و کاری میکند که کروکودیل به خواب برود. درحالیکه کروکودیل خواب است، راوی روی او نقاشی میکشد، پاپیونی روی سرش، دامنی چیندار دور کمرش و... . با این کار کروکودیل بیدار میشود و... .
ملاله و مداد جادویی
معرفی کتاب
«ملاله» دختری افغانستانی است. او آرزو دارد مدادی جادویی داشته باشد تا با آن قشنگترین پیراهنها را برای مادرش بکشد و زمان را نگه دارد تا بتواند بیشتر بخوابد؛ اما وقتی بچههایی را میبیند که در زبالهها دنبال غذا میگردند، آرزوهایش وسعت میگیرد. او آرزو میکند جنگ و فقر و گرسنگی را پاک کند و دخترها و پسرها را برابر و در کنار هم بکشد. در همین روزهاست که مردهایی زورگو رفتن دخترها را به مدرسه ممنوع میکنند!
رزی گودنس، دخترک مهندس
معرفی کتاب
«رُزی» دوست دارد یک روز مهندس بزرگی شود. خرت و پرتهای سطل زباله حال همه را به هم میزند؛ اما رُزی با دیدن آنها کلی ایده جدید پیدا میکند. او شبها تنهایی در اتاقش وسایل فوقالعادهای اختراع میکند؛ اما چون از شکست خوردن میترسد، به هیچکس نشانشان نمیدهد تا اینکه روزی سر و کله عمه رُزی پیدا میشود. عمهخانم به همه آرزوهایش رسیده است به غیر از یکی. او میخواهد پرواز کند! رُزی به فکر فرو میرود، آیا او میتواند چیزی بسازد که عمهاش با آن پرواز کند؟
ماری ادلند، دخترک دانشمند
معرفی کتاب
«ماری» تا سه سالگی حرف نمیزند. او مدام در تختش بالا و پایین میپرد، به این طرف و آن طرف سرک میکشد و انگار در سکوت دنیا را کشف میکند. بالاخره در سه سالگی و هنگامی که از ساعت بزرگ خانه بالا رفته است و در پاسخ فریادهای پدر و مادر که میگویند بیا پایین! اولین کلمه را بر زبان میآورد، چرا؟ ماری سوالهای زیادی دارد و عاشق آزمایشهای علمی است. او همهچیز را با دقت میبیند و بررسی میکند؛ اما مادر و پدرش دنبال راهی میگردند تا شاید ماری از این همه سوال و آزمایش دست بردارد. آیا آنها موفق میشوند این کار را انجام دهند؟
ایگی سزار، پسرک معمار
معرفی کتاب
«ایگی سزار» عاشق ساختن است. او وقتی فقط دو سالش است، با چسب مایع و کلی پوشک، یک برج معرکه میسازد. ایگی به ساخت و ساز ادامه میدهد، مجسمه با سنگ و کلوخ، کلیسا با سیب و هلو، طاق بلند با کلوچه و شیرینی و... . وقتی ایگی به کلاس دوم میرود، خانم «گریر»، معلمش، اصلاً از ساخت و ساز خوشش نمیآید؛ اما او به این موضوع اهمیت نمیدهد و همچنان به کارهایش ادامه میدهد تا اینکه خانم معلم به شدت با او برخورد میکند. ایگی بدون ساختن، به هیچچیز علاقه ندارد؛ اما روزی اتفاق جالبی رخ میدهد.
اژدهای آزمایشگاه
معرفی کتاب
هر قدر سرایدار قبلی اصرار میکرد که آزمایشگاه جادو شده است، به گوش آقای ناظم نمیرفت. او خیال میکرد سرایدار برای خرابکاریهایش بهانه میآورد. حالا سرایدار جدید، بیخبر از همهجا، مشغول به کار شده است. او همان شب اول، به آزمایشگاه میرود و همهچیز را مرتب میکند و در آزمایشگاه را چندبار به هم میزند تا بسته شود و بعد آن را دوقفله میکند، به اتاقش میرود و میخوابد. روز بعد ناظم او را صدا میکند و میگوید چراغ الکلی تا صبح روشن بوده و خالی شده است؛ ولی سرایدار مطمئن است که آن را خاموش کرده است. واقعاً در آزمایشگاه چه خبر است؟
بِیطار
معرفی کتاب
مرد دورهگرد، اینبار، عسل هم برای فروش آورده است. زنبورها دور ظرف عسل جمع شدهاند و او نمیتواند آنها را دور کند. ناگهان یکی از زنبورها چشم مرد را نیش میزند. او باید نزد پزشک برود؛ اما پزشک پول زیادی میخواهد. در همین موقع، مرد شتری را میبیند که چشمش ورم کرده است و صاحبش او را نزد «بیطار» (دامپزشک) میبرد. مرد هم با آنها همراه میشود و... .
امیر کوتاه قامت
معرفی کتاب
این داستان که از کتاب «گلستان» سعدی اقتباس شده است، درباره شاهزادهای است که قدش از برادران دیگر کوتاهتر است و هیچکس به غیر از خواهرش به اوتوجه نمیکند. روزی که دشمن به کشور حمله میکند، شاهزاده کوتاهقامت است که بهترین راهحل را ارائه میدهد و با تدابیر او پیروز میشوند. برادران به او حسد میبرند و سعی میکنند او را از میان بردارند؛ اما... .
اسب حاتم طایی
معرفی کتاب
داستان این کتاب اقتباسی از داستانهای «بوستان» است. پادشاه روم درباره بخشندگی بسیار زیاد «حاتم طایی» شنیده است. او برای امتحان کردن حاتم، گروهی را به آن سرزمین میفرستد و پیغام میدهد که بهترین اسب حاتم را میخواهد، اسبی خوشتراش، دوندهای که باد هم به گَرد پایش نمیرسد و حاتم آن را بسیار دوست دارد. آیا حاتم طایی این تقاضا را میپذیرد و اسبش را پیشکش پادشاه روم میکند؟
دستهای زحمتکش
معرفی کتاب
این داستان اقتباسی از «گلستان» سعدی است. آهنگر در دکانش مشغول کار است که برادرش سر میرسد و از او میخواهد که نعلهای نقرهای برای اسبش بسازد. او در دربار پادشاه کار میکند و به تازگی خزانهدار شده است. برادر آهنگر از او میخواهد به دربار بیاید و کاری پُرسود و بیزحمت را آغاز کند؛ اما آهنگر نمیپذیرد. فردای آن روز، برادر آهنگر به جرم دزدیدن جواهرات پادشاه دستگیر میشود! ای شکم خیره به نانی بساز، تا نکنی پشت به خدمت دوتا