Skip to main content

جنگل برای همه

معرفی کتاب
کتاب حاضر با نگاهی به طبیعت و محیط زیست، داستانی تصویری و بدون کلام است. کودکان با دنبال کردن و بررسی جزئیات تصاویر، متوجه داستان می‌شوند. استفاده از هنر «اُریگامی» به شیوه‌ای جدید و مبتکرانه، با ساختن فضای سه بُعدی، حس واقعی بودن و درک احساس شخصیت‌ها را برای کودکان ممکن می‌سازد. در جنگل سرسبز، همه‌چیز عالی است؛ آسمان آبی است، حیوانات بازی می‎کنند، لانه می‎سازند و در آرامش زندگی می‎کنند تا اینکه انسان پا به آنجا می‎گذارد.

تک خال

معرفی کتاب
این داستان درباره منحصربه‌فرد بودن و وجود توانایی‌های متفاوت در انسان‌ها صحبت می‌کند. تمام افراد خانواده «آبتین» قهرمان ورزشی هستند؛ اما او هیچ شباهتی به آن‌ها ندارد. آبتین نه قهرمان است نه علاقه‌ای به قهرمانی دارد و نه حتی مانند تمام اعضای خانواده، یک خال سیاه بزرگ بالای لبش دارد. خانواده آبتین تمام تلاش خود را به کار می‌گیرند تا از او یک قهرمان بسازند؛ اما موفق نمی‌شوند تا اینکه روزی فکر تازه‌ای به ذهن آبتین می‌رسد.

از این کتاب به آن کتاب

معرفی کتاب
«بن» و «بلا» در خیابان به این طرف و آن طرف می‌پرند که سگ بلا هم به آن‌ها ملحق می‌شود و موقع پریدن باعث می‌شود بن و بلا از صفحه به بیرون پرت شوند. آن‌ها به اشتباه وارد کتاب‌های دیگری می‌شوند؛ کتاب شمارش اعداد، کتاب اهرام مصر، کتاب شنل قرمزی و... . آن‌ها سرانجام یک بالن پیدا می‌کنند و به جایی می‌روند که می‌توانند وارد کتاب خودشان شوند؛ اما حالا سگ بلا کجاست؟

موسی و شبان

معرفی کتاب
چوپانی ساده‌دل هر روز گوسفندانش را به صحرا می‌برد و در تنهایی با خدا راز و نیاز می‌کند و حرف می‌زند. روزی حضرت «موسی» حرف‌های چوپان را می‌شنود. چوپان دلش می‌خواهد لباس‌های خدا را بشوید، کفش‌های پاره‌اش را بدوزد، دستش را ببوسد و پاهایش را بمالد. حضرت موسی چوپان را از این عبادت منع می‌کند و برایش توضیح می‌دهد که خداوند بزرگ از همه اینها بی‌نیاز است و او کفر می‌گوید. چوپان از کرده خود پشیمان می‌شود و قول می‌دهد که هرگز این کار را تکرار نکند؛ اما... .

شغالی که طاووس شد

معرفی کتاب
شغالی که نزدیک روستا زندگی می‌کند، چشم سگ نگهبان را دور می‌بیند و به طرف روستا می‌رود تا مرغ یا خروسی شکار کند؛ اما آنقدر عجله دارد که روی سطل‌های رنگ می‌افتد و شغالی رنگارنگ از سطل‌ها بیرون می‌آید. شغال که از ظاهر جدیدش خوشش آمده است، نزد حیوانات جنگل می‌رود و خودش را طاووس معرفی می‌کند. هیچ‌یک از حیوانات حرف او را باور نمی‎کنند؛ اما شغال همچنان اصرار می‌کند که ناگهان... .

موش و شتر

معرفی کتاب
موش در مزرعه بزرگی زندگی می‌کند و همیشه آب و غذای خوشمزه در دسترسش است. او فکر می‌کند که خیلی شجاع و قوی و زرنگ است و روزی تصمیم می‌گیرد به سبزه‌زاری برود که نزدیک لانه‌اش است. او در سبزه‌زار، شتر بزرگی را می‌بیند که در حال خوردن علف است. موش که تا آن روز شتر ندیده است، با صدای بلند سلام می‌کند؛ اما شتر بدون کوچک‌ترین توجهی، به خوردن ادامه می‌دهد. موش که از شتر ناراحت شده است، می‌خواهد قدرت و هوشش را به رخ شتر بکشد و... .

نحوی و کشتیبان

معرفی کتاب
مرد چاقی که علم صرف و نحو را به خوبی می‌داند، سوار کشتی می‌شود. ناخدای کشتی مردی باتجربه است که در کارش بسیار ماهر است. مرد چاق با غرور ناخدا را سرزنش می‌کند که علم صرف و نحو نمی‌داند. بعد از مدتی، دریا توفانی می‌شود و... . کشتی در حال غرق شدن است و مرد چاق شنا نمی‌داند. حالا علم او به کارش نمی‌آید و چیزی که می‌تواند نجاتش بدهد، فقط شنا کردن است!

فیل در تاریکی

معرفی کتاب
مرد کشاورزی به هند می‌رود و با خود فیل بزرگی می‌آورد. او فیل را در طویله که تاریک است، می‌گذارد و از مردم روستا که تا به حال فیل ندیده‌اند، می‌خواهد به طویله بروند و آن را لمس کنند و بگویند چیست. مردم یک به یک به طویله می‎روند، اولی پای فیل را لمس می‌کند و می‌گوید ستون است. دیگری خرطوم فیل را لمس می‌کند و می‌گوید ناودان است. نفر سوم فکر می‌کند بادبزن است؛ چون گوش فیل را لمس کرده است و... .

طوطی و بقال

معرفی کتاب
طوطی زیبایی در دکان بقالی زندگی می‌کرد و با شیرین‌زبانی‌اش مشتری‌های زیادی را به مغازه بقال می‌کشاند. مرد بقال طوطی را بسیار دوست داشت و طوطی در مغازه آزاد بود که هرجا می‌خواهد برود. روزی که بقال در مغازه نبود، طوطی شیشه روغنی را شکست. مرد بقال به شدت عصبانی شد و ضربه‌ای به سر طوطی زد. بعد از آن ماجرا، طوطی دیگر حرف نزد و به مرور زمان مشتری‌های بقالی کم شدند تا اینکه روزی درویشی به مغازه آمد و... .

سلطان محمود و دزدها

معرفی کتاب
«سلطان‌محمود» تصمیم می‌گیرد به طور ناشناس بیرون برود و در کوچه‌های شهر گشتی بزند و از حال مردم باخبر شود. سلطان در تاریکی کوچه‌ها راه می‌رود که دزدها به او حمله می‎کنند، او را می‎گیرند و نزد رئیس خود می‌برند. سلطان‌محمود به دروغ می‌گوید که دزد است و می‌خواهد با آن‌ها همکاری کند. دزدان همه با هم به کاخ سلطان می‌روند و به خزانه او دستبرد می‌زنند. صبح روز بعد، همه دزدان دستگیر می‌شوند و... .