Skip to main content

نی‌نی انجیری

معرفی کتاب
در این کتاب کوچک "نی‌نی انجیری" یازده هفته دارد و کم‌کم دارد شکل یک نی‌نی واقعی را به خود می‌گیرد. او حتی بعضی اوقات به شکم مادرش هم لگد می‌زند اما چون لگدهایش کوچک است مادر متوجه نمی‌شود. او حتی نمی‌داند تا فردا ممکن است چه اتفاقی برایش بیفتد و چقدر بزرگ شود...

درخت انجیر

معرفی کتاب
این کتاب، داستان درخت انجیری است که دلش نمی‌خواهد میوه‌هایش را به بقیه ببخشد. روزی "مامان مورچه" پیش درخت می‌آید و از او می‌خواهد یک انجیر برای بچه‌هایش پایین بیندازد. اما درخت انجیری به او نمی‌دهد. مامان مورچه همان‌جا، زیر درخت خوابش می‌برد و بعد از مدتی با صدای عجیبی از خواب می‌پرد...

نی‌نی سکسکه‌ای

معرفی کتاب
"نی‌نی" در این کتاب هم‌قد یک طالبی بزرگ و شیرین شده است. او حالا می‌تواند چشم‌هایش را باز و بسته کند و از این بازی لذت ببرد. او حتی می‌تواند سکسکه کند و اگر نور زیادی از بیرون بتابد، آن را ببیند و حس کند. نی‌نی سکسکه‌ای هر روز آرزو می‌کند تا زودتر از شکم مادرش بیرون بیاید و دنیا را ببیند.

کفش سوت‌‌سوتکی

معرفی کتاب
عروسک مو نارنجی در کمد را باز می‌کند و کفش سوت‌سوتکی را آنجا می‌بیند. از صدای کفش خوشش می‌آید و از او می‌خواهد تا بیرون از کمد بروند و نگاهی به اطراف بیندازند. بعد از مدتی متوجه می‌شوند در اتاق یک نی‌نی هستند. کفش از این موضوع می‌ترسد و فکر می‌کند که نی‌نی او را خراب خواهد کرد. برای همین به سمت پنجره می‌پرد تا فرار کند که ناگهان کسی در را باز می‌کند...

نی‌نی عدسی

معرفی کتاب
این کتاب کوچک از زبان جنینی است که در این جلد، فقط شش هفته دارد و هنوز در شکم مادرش زندگی می‌کند. او می‌گوید از دیروز ضربان قلبش هم شروع کرده به تپیدن. "نی‌نی عدسی" خوشحال است از اینکه روزی بالاخره به دنیا می‌آید.

مامان خیاط و دختر عدسی

معرفی کتاب
"دختر عدسی" خیلی کوچک بود. تمام لباس‌ها برایش بزرگ بود. مادرش همیشه غصه می‌خورد که چرا دخترش انقدر کوچک است. دختر عدسی که اشک‌های مادرش را دید شروع کرد به این طرف و آن طرف رفتن تا غذایی بخورد به این امید که بزرگ‌تر شود. اول از همه رفت پیش درخت زردآلو...
این کتاب دارای کتابچه‌ای کوچک نیز هست که به کنار آن متصل شده و از زبان نی‌نی کوچکی است که هنوز به دنیا نیامده و در شکم مادرش زندگی می‌کند.

نی‌نی گلابی

معرفی کتاب
در این کتاب کوچک، مراحل رشد جنین از زبان خودش بیان می‌شود. در این جلد "نی‌نی گلابی" شانزده هفته دارد و خودش می‌گوید هم وزن یک گلابی شده است. ابروها و مژه‌های نرمش هم تازه در آمده‌اند.تازه انگشت شصتش را هم می‌مکد و عاشق آن شده است! نی‌نی هر روز برای به دنیا آمدن لحظه‌شماری می‌کند.

لالایی سنجاب

معرفی کتاب
"سنجاب کوچولو" و مادرش در یک درخت بلوط زندگی می‌کردند. شب‌ها که به لانه برمی‌گشتند سنجاب کوچولو می‌گفت: مامان! لالایی می‌خوام. خانم سنجاب هم او را بغل می‌کرد و با صدای تاپ‌تاپ قلبش، او به خواب می‌رفت. یک روز وقتی سنجاب کوچولو به خانه برگشت، مادرش را ندید. شروع کرد به گریه کردن. حیوانات جنگل که صدایش را شنیدند، یکی یکی می‌آمدند تا ببینند ماجرا چیست. سنجاب کوچولو لالایی می‌خواست. او لالایی مخصوص به خودش را می‌خواست...

تولدش مبارک

معرفی کتاب
"مامان‌خرگوش" که در حال گشت و گذار در جنگل بود ناگهان یک پیلۀ سفید و کوچک می‌بیند. آن را برمی‌دارد تا برای بچه‌هایش ببرد. کلاغ از راه می‌رسد و می‌خواهد پیله را از مامان‌خرگوش بگیرد. پیله تکانی می‌خورد و سوراخی در آن به وجود می‌آید. پروانۀ سفیدی متولد می‌شود و از آن بیرون می‌آید. کلاغ و خرگوش هر دو خوشحال هستند و می‌روند تا این خبر خوش را به همه بدهند.

نی‌نی تپلی

معرفی کتاب
"نی‌نی کوچولو" حالا حسابی بزرگ شده است و دیگر در شکم مادرش نمی‌تواند خیلی ورجه وورجه کند. او حالا ناخن‌های کوچکی درآورده و می‌تواند با گوش‌هایش بشنود. گاهی آرزوهای مادرش را هم می‌شنود. مادر آرزو دارد نی‌نی زودتر به دنیا بیاید و کفش سوت‌سوتکی بپوشد. نی‌نی هم اما آرزوهایی دارد؛ او می‌خواهد زودتر به دنیا بیاید و کفش سوت‌سوتکی بپوشد و مامان را به آرزویش برساند.