فرانکلین رئیسبازی درمیآورد
معرفی کتاب
«فرانکلین» کارهای زیادی میتواند انجام دهد و دوستان زیادی دارد و بهترین دوستش خرس است؛ اما روزی آنها با هم دعوا میکنند! چون موقع بازی، فرانکلین مثل رئیسها رفتار میکند و مرتب به بقیه دستور میدهد. خرس با او قهر کرده است و بقیه دوستانش هم تصمیم میگیرند دیگر با او بازی نکنند. فرانکلین سعی میکند خودش به تنهایی بازی کند؛ اما حوصلهاش سَر میرود. حالا او باید چه کار کند؟
فرانکلین دروغ میگوید
معرفی کتاب
دوستان «فرانکلین»، کارهای زیادی میتوانند بکنند؛ خرس از بلندترین درخت بالا میرود، شاهین بدون بال زدن، از بالای باغ تمشک پرواز میکند و سگ آبی با دندانش درختی را قطع میکند؛ اما فرانکلین نمیتواند هیچکدام از این کارها را انجام دهد. بنابراین، به دروغ میگوید که میتواند هفتادوشش مگس را در چشم برهمزدنی قورت بدهد! دوستانش میخواهند ببینند او چطور این کار را انجام میدهد. حالا چه اتفاقی میافتد؟
قول
معرفی کتاب
در شهر غمگرفتهای، نوجوانی سعی میکند کیف پیرزنی را بدزدد. پیرزن با تمام قدرتش کیفش را نگه میدارد و این کشمکش ادامه پیدا میکند تا اینکه پیرزن میگوید به یک شرط حاضر است کیفش را به او بدهد. نوجوان بدون هیچ فکری قبول میکند. پیرزن از او میخواهد که قول بدهد آنها را بکارد! نوجوان نمیداند منظور پیرزن چیست؛ اما فوری میپذیرد، کیف را میگیرد و فرار میکند؛ اما وقتی درِ آن را باز میکند، حیرتزده میشود، کیف پُر از دانه است!
باشگاه کتاب خرگوشی
معرفی کتاب
خرگوشکوچولو نمیدانست تابستان گرم و طولانی را چطور پشت سر بگذارد تا اینکه روزی از پشت پنجره کتابخانه، خانم کتابدار را میبیند که برای بچهها کتاب میخواند. شبی خرگوشی به کتابخانه میرود و با سختی وارد آنجا میشود. کتابخانه برای خرگوش از کلی هویج تازه هم بهتر است! از آن شب به بعد خرگوش مرتب به کتابخانه میرود و هربار با چند کتاب به خانه برمیگردد. او باعث میشود تمام دوستانش کتاب بخوانند. روزی که خرگوش و دوستانش به کتابخانه میروند... .
ساچیکو یعنی شادی
معرفی کتاب
«ساچیکو» مادربزرگی دارد که همنام خودش است. مادربزرگ آلزایمر دارد و حتی او را نمیشناسد. ساچیکو فقط پنج سال دارد و چیزی از این بیماری نمیداند. او سعی میکند با مادربزرگش ارتباط برقرار کند؛ اما مادربزرگ میگوید که او را نمیشناسد و میخواهد به خانه برگردد. ساچیکو فکر میکند حالا که مادربزرگ او را نمیشناسد، چرا باید مراقب او باشد، چرا او باید اینجا باشد، بگذار هرجا دلش میخواهد برود. مادربزرگ از خانه بیرون میرود و... .
تعبیر یک خواب دریایی
معرفی کتاب
بعد از اینکه خواهران «هایسینت»، «مود» را به سرپرستی میگیرند، مود متوجه میشود که آنها به او احتیاج دارند تا جزئیات یک نقشه دقیق را کامل کنند؛ اما این نقشه چیست؟ آنها خانوادههای پولدار را که به تازگی عزیزی را از دست دادهاند، به خانهشان دعوت میکنند و ادعا میکنند که میتوانند روح آن فرد را احضار کنند. به این ترتیب از آنها پول زیادی میگیرند. مود در این نقشه به عنوان کودک مخفی شناخته میشود. او متوجه میشود که فریب خورده است؛ اما نمیداند چه کند.
تابستانی به رنگ اقیانوس
معرفی کتاب
«کت»، دختر نوجوانی است و برادر کوچکترش، «جوجو»، علائمی شبیه به بیماری اوتیسم دارد. مادرِ آنها نویسنده است و برای کودکان قصه مینویسد. پدر ِخانواده بر اثر بیماری فوت کرده و مادر، خودش را در کار و جلسات کاری غرق کرده است. قرار است تابستان، کت و جوجو کنار دوست صمیمیشان باشند؛ اما به دلایلی سفر لغو میشود و مادر به خاطر جلسات کاری، مجبور میشود بچهها را نزد پدر و مادرش بگذارد. پدر و مادری که بچهها تا به حال ندیدهاند!
قطرههای ریزریزو
معرفی کتاب
وقتی ابرهای کوچولو به خانه برگشتند، نسیم از آنها پرسید که چه کار کردهاند. «ریزریزو» که از همه کوچکتر بود، میخواست چیزی بگوید؛ اما بقیه وسط حرفش پریدند و گفتند هیچ کاری نتوانستند انجام بدهند و حوصلهشان حسابی سر رفته است. ریزریزو میخواست حرفی بزند؛ اما بچهابرهای دیگر دوباره حرفش را قطع کردند و گفتند ما خیلی کوچک هستیم، نمیتوانیم کاری بکنیم؛ ولی ریزریزو حرفهایی برای گفتن داشت! او چه میخواست بگوید؟
اژدهای خانم کتابدار
معرفی کتاب
خانم «اسکوروپسکی»، کتابدار مدرسه، با استفاده از وسایل و روشهای مختلف، دانشآموزان را به خواندن کتاب تشویق میکند. «پتیلی» میخواهد بهترین کتابخوان کلاس چهارم بشود و در روز پایانی جشنواره کتابخوانیِ «با هیجان بخوان»، با لباس اژدهایی رژه برود؛ اما آیا او میتواند از همکلاسیاش، «کارمِن»، بیشتر امتیاز بگیرد و نفر اول بشود؟ پتیلی هرروز کتاب میخواند؛ حتی گاهی کتاب صوتی گوش میدهد؛ اما باز هم کارمِن از او جلوتر است. پتی باید نقشهای بکشد و... .
عمارت مرموز
معرفی کتاب
در اعماق جنگلی سحرآمیز، در محدوده «واچ هالو»، عمارتی واقع شده که رازی جادویی را در خود مخفی نگه داشته است؛ ساعت کوکوی غولپیکری که کارش فراتر از نشان دادن زمان است! با از کار افتادن این ساعت، هیولایی شرور و شیطانی که مدتهاست میان درختان جنگل کمین کرده است، پدیدار میشود و طولی نمیکشد که «لوسی» و «الیور»، متوجه میشوند این عمارت از آنچه به نظر میرسد، مرموزتر است.