Skip to main content

جوجه‌تیغی عزیز! خوش آمدی

معرفی کتاب
خورشید تازه بیرون آمده بود. اردک‌های بنفش، «آلبرت» و «هکتور»، می‎خواستند روی شاخه خودشان بنشینند و از سکوت و آرامش جنگل لذت ببرند؛ اما وقتی در را باز کردند، جوجه‌تیغی کوچولویی را دیدند که جلوی خانه نشسته بود! اردک‌ها نمی‌دانستند که این کوچولو از کجا آمده و خانه‌اش کجاست. آن‌ها اجازه دادند که او وارد خانه شود و همان‌جا بخوابد؛ اما تصمیم گرفتند درباره‌اش پرس‌وجو کنند.

هر روز یک ابر تازه

معرفی کتاب
«هکتور» و «آلبرت» دعوت‌نامه‌ای از «فیونا»، اردک سبز، دریافت کرده‎اند. فیونا از آن‎ها خواسته که شام مهمانش باشند. وقتی آلبرت به خانه فیونا می‌رود، او را غمگین می‌بیند! فیونا برای آلبرت توضیح می‌دهد که با وجود سرگرمی‎های زیاد، احساس خوبی ندارد. او می‏‌تواند سازهای مختلفی را بنوازد، او کتاب‎های زیادی خوانده و نقاشی‎های بسیاری کشیده است. او می‌‏تواند غذاهای متنوعی درست کند و...؛ اما باز هم غمگین است! آلبرت از خانه بیرون می‌رود و... .

ماجراجویی

معرفی کتاب
صبح خیلی زود، اردک‌های بنفش، «هکتور» و «آلبرت»، پرده را کشیدند تا بیرون را تماشا کنند؛ ولی انگار همه‌چیز عوض شده بود! آن‌ها بیرون رفتند؛ اما چیزی دیده نمی‌شد؛ حتی آخر شاخه درختی که روی آن خانه داشتند! هکتور و آلبرت چندتا ساندویچ درست کردند و راه افتادند. همه‌چیز در سفیدی خاصی فرو رفته بود، طوری که یکدیگر را هم نمی‌دیدند! آن‌ها با شجاعت پیش رفتند تا اینکه... .

سفرِ خوبی داشته باشی!

معرفی کتاب
فصل زمستان همه‌جا خیس و سرد است و مُدام باد می‎وزد. برای همین، «فیونا»، اردک سبز، تصمیم می‌گیرد به سرزمین گرمی سفر کند. اردک‌های بنفش، «آلبرت» و «هکتور» هم خیلی دوست دارند به جای گرمی بروند؛ اما کلی کار هست که باید انجام بدهند. آیا آن‎ها می‌توانند به موقع برای این سفر آماده شوند؟

هم سخت و هم خطرناک

معرفی کتاب
«کیویاتکوفسکی» عاشق سردرآوردن از اسرار و معماهاست و خودش را هم‌ردیف «شرلوک‌هولمز» و «مایکل بلومکوئیست» می‌داند! در این داستان او با معمای بغرنجی روبه‌روست. چه‌کسی برای چندمین‌بار کابل برق گردونه آبی را زخمی می‌کند؟ چطور این خرابکار بدون دیده شدن هربار وارد عمل می‌شود؟ هیچ چاره‌ای نیست، آقای کوفسکی باید تا صبح کشیک بدهد و سرنخ‌های تازه‌‏ای به دست آورد.

عقاب دروازه

معرفی کتاب
«کیویاتکوفسکی» عاشق سردرآوردن از اسرار و معماهاست. او خودش را کارآگاه خصوصی درجه‌ یک می‏‌داند، هم‌ردیف «شرلوک‌هولمز» و «مایکل بلومکوئیست» و البته مجانی هم کار نمی‏‌کند. او هرکاری را می‌‏تواند انجام دهد به جز فوتبال! بااین‌حال وقتی «یانا»، تنها بازیکن دخترِ تیم، از او کمک می‏‌خواهد، دست به کار شده و دروازه‌بان تیم فوتبال می‌شود!

رابین هود

معرفی کتاب
پس ‌از اینکه شاه «ریچاردِ» شیردل، رهسپار جنگ می‌شود، برادرش، «جان»، تخت شاهی را غصب کرده و مالیات‌های سنگینی را برای مردم مقرر می‌کند. در این فاصله، ریچارد به اسارت پادشاه اتریش درمی‌آید. «رابین‌هود» که یکی از تیراندازان زبردست است، از دادن مالیات سر باز می‌زند و به جنگل «شروود» پناه می‌برد. او به همراه همدستانش، دارایی‌های ثروتمندان را می‌دزدند و میان تهیدستان تقسیم می‌کنند.

پینوکیو: آدمک چوبی

معرفی کتاب
«ژپتو» نجارِ پیری بود و تنها زندگی می‌کرد. او در تمام مدت زندگی‌اش، دلش می‌خواست بچه‌ای داشته باشد. برای همین روزی تصمیم گرفت که با تکه‌ای چوب، برای خودش عروسک چوبی درست کند؛ اما عروسک جان گرفت و تبدیل شد به پسربچه‌ای بازیگوش که اصلاً به حرف‎های پیرمرد گوش نمی‎داد. پینوکیو... .

مردان کوچک

معرفی کتاب
داستان این کتاب درواقع ادامه کتاب زنان کوچک است؛ البته داستانش به زنان کوچک ربطی ندارد؛ اما با همان کاراکترها نوشته شده است. «جو» با آقای «بائر» ازدواج کرده است و دو پسر کوچک دارد. آن‌ها مدرسه شبانه‌روزی‌ای را با چند پسربچه بی‌سرپرست و فقیر اداره می‌کنند. جو سعی می‍‌‌کند با شیطنت پسرها کنار بیاید و زیبایی و درعین‌حال شجاعت و پایداری در زندگی را نشانشان بدهد. فصل‌های کتاب، ماجراهای مختلف در یک مدرسه پسرانه است.

برندگان جایزه

معرفی کتاب
جارچی در شهر می‎چرخید و فریاد می‎زد که شهردار تصمیم گرفته است به کسانی‎که در کم‌ترین زمان، خیابان خود را تمیز کنند، جایزه بدهد. سنجاب و دوستش، خرگوش، خیلی سریع دست به کار شدند. راسوهای تنبل هم می‎خواستند جایزه را ببرند، برای همین آن‌ها هم شروع به کار کردند. سنجاب و خرگوش زباله‏‌ها را جمع می‏‌کردند و به محل مخصوص تخلیه زباله می‏‌بردند که خیلی هم دور بود؛ اما راسوها زباله‌ها را در اولین گودالی که می‎دیدند، می‎ریختند و در نتیجه کارشان را زودتر انجام دادند. آیا راسوها جایزه را می‏‌گیرند؟