Skip to main content

غریبه‌های نامهربان

معرفی کتاب
روزی خرگوش و سنجاب تصمیم گرفتند به ماهیگیری بروند؛ اما پیش از اینکه به رودخانه برسند، دو موش کوچولو را دیدند که به سرعت در حال فرار بودند. سنجاب و خرگوش نمی‎دانستند چه اتفاقی افتاده است؛ اما خیلی زود متوجه شدند که دو غریبه به جنگل آمده‏‌اند و تمام میوه‎ها را در کلبه‌‏ای جمع کرده‌اند تا وقتی اهالی جنگل گرسنه شدند، میوه‌ها را به آن‌ها بفروشد. سنجاب و خرگوش فکر کردند و نقشه‌ای کشیدند. نقشه آن‎ها چیست و آیا می‎توانند حقشان را بگیرند؟

دوستان مهربان

معرفی کتاب
سنجاب‌کوچولو و خرگوش می‏‌خواستند به مدرسه بروند و برای این کار باید از جوی آب رد می‎شدند؛ اما به علت باران شب گذشته، آب آن‌قدر بالا آمده بود که آن‌ها نمی‏‌توانستند از آن عبور کنند. خرگوش و سنجاب تصمیم گرفتند پُل بسازند؛ اما تنهایی از پس این کار برنمی‌‏آمدند. بچه‌راسوها هم فقط آن‎ها را مسخره می‌کردند تا اینکه سگ آبی مهربان و دوستش به کمک آن‎ها آمدند و خیلی زود پُل محکم و زیبایی ساخته شد. روز بعد در مدرسه... .

خاطرات رفیق جینگ بچه چلمن

معرفی کتاب
قهرمان داستان، «راولی جفرسون»، می‌خواهد مانند بهترین و نزدیک‌ترین دوستش، «گِرِگ»، خاطراتش را بنویسد؛ اما تصمیم می‌گیرد زندگی‌نامه گِرِگ را بنویسد! راولی از جشن تولدی می‌نویسد که با گرگ دعوت شده بودند، از به هم زدن آرامش یک قبر باستانی، از وقتی که گرگ سربه‌سرش می‌گذارد، از جایزه ویژه‌ای که گرگ برایش می‌فرستد و کلی مطالب دیگر که خواندنش خالی از لطف نیست.

خانه خراب کن!

معرفی کتاب
به خانواده «گِرِگ»، ارثیه غیرمنتظره‌ای رسیده است تا خانه‌شان را بازسازی کنند؛ اما آن‌ها خیلی زود می‌فهمند که خانه، خراب‌تر از آن است که تعمیر شود. وقتی دیوارها برداشته می‌شود، مشکلات ریزودرشت بر سرشان می‌بارد، چوب پوسیده، موجودات ریز چندش‌آور و چیزهای بدتری که باعث می‌شود آن‌ها متوجه شوند این کار به زحمتش نمی‌ارزد؛ ولی وقتی گردوخاک تمام می‌شود، آیا خانواده گِرِگ می‌توانند در این خانه زندگی کنند؟

منطقه آبی

معرفی کتاب
داستان سه‌گانه این کتاب درباره عشق به حیوانات و تلاش برای برپا کردن جهانی پر از صلح و امید است و ماجراهای آن در سرزمینی رخ می‌‏دهد که تمام حیوانات به دلیل فعالیت‌های انسان‌ها یکی‌یکی نابود می‌شوند. «کستر» نوجوانی دوازده‌ساله است که آخرین نسل حیوانات، یعنی آخرین بازمانده‌ها را نجات داده و شهر خود را از ویرانی کامل رهانیده است. در این جلد تنها وال آبی که از دام انسان‌ها نجات پیدا کرده است، خبرهایی از اقیانوس آورده است و... .

هدیه تولد مادر

معرفی کتاب
تولد مادر نزدیک بود و دخترک می‏‌خواست هدیه خوبی به مادرش بدهد و او را خیلی خوش‌حال کند. او تصمیم گرفت برای مادرش نقاشی بکشد و شروع کرد؛ اما هیچ‌کدام از نقاشی‌ها خوب از کار درنمی‌‏آمدند و دخترک دوستشان نداشت. او مرتب نقاشی کشید، به این امید که یکی از آن‎ها آن‌قدر خوب باشد تا بتواند به مادرش هدیه دهد تا اینکه در نقاشی‎هایش غرق شد، در دنیای کاغذ‌ها و نقاشی‌ها و... .

مرد عمل!

معرفی کتاب
«هیرپل» به جای تعمیر سوراخ پشت بام، وان حمام را زیر آن می‏‌گذاشت یا به جای اینکه روی تختش بخوابد و آن را به هم بریزد، روی زمین می‏‌خوابید. هیرپل گیاهی نمی‎کاشت؛ چون فکر می‌‏کرد بعداً باید آن را بچیند و هیچ پنجره‎ای را باز نمی‏‌کرد؛ چون باید بعداً آن را می‎بست. روزی صدای در را شنید. هیرپل در را باز نکرد؛ اما پشت در، صندوق بزرگی پیدا کرد که روی آن اسم او را نوشته بودند. هیرپل می‏‌خواست از شّر صندوق خلاص شود! او سعی کرد صندوق را با تبر بشکند؛ اما موفق نشد. با اره هم نتوانست آن را نصف کند... .

کلاغی که روی منقارش ایستاد

معرفی کتاب
بچه‌کلاغی با مادرش روی درخت گردویی زندگی می‌‏کرد. آنجا کلاغ‎های زیادی لانه داشتند. مادرِ کلاغ مجبور بود برای پیدا کردن غذا از لانه بیرون برود و بچه کلاغ تنها بود. او از صبح تا شب بازی می‌کرد تا اینکه توانست روی منقارش بایستد. بچه‌کلاغ‌ها هم سعی می‏‌کردند این کار را انجام دهند؛ اما ممکن بود لانه‌ها را چپه کنند. پدر و مادرها به مادر بچه‌کلاغ شکایت کردند و... . روزی بچه‎کلاغ داستان طاووس را شنید که دُمش را مانند چتر باز می‌کرد و... . بچه‎کلاغ می‏‌خواست به دیدن طاووس برود و علت باز کردن دُمش را بپرسد و... .

عملیات نجات اردک

معرفی کتاب
موضوع این کتاب درباره حفاظت از محیط زیست است. نویسنده ابتدا سه نوع آلودگی را توضیح می‌دهد، سپس داستان نجات اردکی را بازگو می‌کند که در پلاستیک نگهدارنده قوطی نوشابه گیر افتاده! در دریاچه کنار کمپ داکوتا اتفاق عجیب‌وغریبی افتاده است. بچه‌ها چیزی سبز و بدبو در آب دیده‌اند. به‌نظر می‌رسد نهر منبع آلودگی است؛ ولی چطور می‌توان جلو آن را گرفت؟

فرانکلین و محله دوست‌داشتنی‌اش

معرفی کتاب
«فرانکلین» لاک‎پشت باهوشی است و نقاشی کشیدن را دوست دارد، به همین دلیل وقتی آقای جغد از بچه‎ها می‌خواهد تا چیزی را که در محله‎شان از همه بیشتر دوست دارند، بکشند، فرانکلین آماده است؛ اما فرانکلین نمی‎تواند تصمیم بگیرد چه چیزی را نقاشی کند؛ چون او خیلی چیزها را در محله‎شان دوست دارد. هر گوشه‎ای از محله، خاطره‎ای را به یادش می‎آورد. بالاخره فکری به ذهنش می‌‏رسد و... .