Skip to main content

گیو و کیخسرو

معرفی کتاب
«گیو»، مأموریت دارد پسر سیاوش را که در کشور توران آواره و سرگردان است پیدا کند و او را به ایران بیاورد. گیو با لباس تورانیان وارد کشور آنان می‎شود و تمام شهرها را زیر پا می‏‌گذارد؛ اما اثری از خانواده سیاوش نیست. گیو هفت سال را در سرزمین توران سپری می‌‏کند تا اینکه روزی به جوان چوپانی می‎رسد و نشانه‌های پسر سیاوش را در او می‎بیند و... . گیو همراه پسر سیاوش، «کیخسرو» و مادرش «فرنگیس»، از کشور توران می‏‌گریزند؛ اما آیا آن‌ها به ایران می‎رسند؟

فردوسی

معرفی کتاب
این کتاب کوشیده است با بهره‌گیری از زبان طنز، شاعر بزرگ زبان فارسی «فردوسی» به خوانندگان نوجوان و جوان معرفی کند.کتاب پر از تصویر است و نویسنده کوشیده است با دخالت‌های گاه و بی‌گاه خود در حین روایت زندگی شخصیت مورد نظر، فضایی تعاملی بیافریند و از خسته شدن خواننده جلوگیری کند. او در شرح زندگی فردوسی، به سراغ ‌شخصیت‌های شاهنامه نیز می‌رود که حکایت آن‌ها تمام زندگی شاعر و حکیم نامی را به خود اختصاص داد.

آخرین موهیکان

معرفی کتاب
دختران یک ژنرال انگلیسی که توسط یک راهنما، "ماگوا"، به بیراهه ای در جنگل کشیده شده اند، به یک جنگلبان و دو موهیکان پناهنده می شوند تا آنها را به سلامت از میان سرزمین های وحشی آمریکا عبور دهند. اما ماگوا، که توسط پدر دختران مورد ظلم قرار گرفته است، نقشه های دیگری در سر دارد.

دور دنیا در 80 روز

معرفی کتاب
فاگ که مردی منظم و دقیق است، روزی در جمع دوستانش ادعا می‌کند که می‌تواند دور دنیا در 80 روز طی کند. دوستانش می‌گویند اگر موفق به این کار شود، 20 هزار پوند به او می‌پردازند. او با خدمتکارش عازم سفر می‌شود. در همان زمان، یک مأمور پلیس، به دلیل وقوع سرقتی بزرگ از یک بانک، به او ظنین می‌شود و با سرسختی در پی او می‌رود. فاگ موانع زیادی را پشت سر می‌گذارد و زمانی که از رسیدن به‌موقع ناامید شده است، متوجه پیروزی خود می‌شود

درویش بی‌پول، درویش پول‌دار

معرفی کتاب
«سلمان» و «عبدالله» درویش هستند و روزی تصمیم می‎گیرند پیاده به سفر بروند و شب‌ها در دشت بخوابند و با خدای خود راز و نیاز کنند. عبدالله هیچ پولی همراه ندارد؛ اما سلمان پنج دینار طلا با خود آورده است. هرجا که عبدالله پیشنهاد می‎کند بنشینند و استراحت کنند یا غذایی بخورند، سلمان مخالفت می‏‌کند و می‎گوید بهتر است دنبال جای امنی باشند. شب‌هنگام عبدالله با خیال راحت روی زمین دراز می‎کشد؛ ولی سلمان به فکر جای دیگری است که امن باشد. سرانجام... .

گله‌دار ناقلا

معرفی کتاب
مرد گله‌داری گوسفندانش را به چوپانی می‎سپارد که درستکار و باخداست. چوپان گوسفندان را به چرا می‌برد و برایشان نی‎ می‌زند و به خوبی از آن‌ها مراقبت می‌کند و هنگام غروب آن‌ها را به آغل برمی‎گرداند و شیرشان را می‎دوشد و برای صاحب گله می‎برد. صاحب گله مقدار زیادی آب را با شیرها مخلوط می‎کند و از چوپان می‏‌خواهد تا شیرها را در بازار بفروشد. مرد چوپان سعی می‎کند او را از این کار منصرف کند؛ اما صاحب گله اصلاً به او توجهی نمی‎کند و این کار هر روز ادامه دارد تا اینکه... .

وزیر زیرک

معرفی کتاب
وزیرِ پادشاه، مردی دانا و کاردان است و همیشه سعی می‏‌کند مردم را راضی نگه دارد. او به شهرها و روستاها رسیدگی می‏‌کند و مراقب است مالیات زیاد نباشد. او درآمد اشراف و درباریان را نیز کم کرده است. به همین علت، اشراف نزد پادشاه از او بدگویی می‏‌کنند و آن‌قدر به این کار ادامه می‎دهند تا شاه تصمیم می‎گیرد او را برکنار کند. شاه وزیر را احضار می‎کند و می‎گوید هر مِلک و زمینی را که می‎خواهد انتخاب کند؛ اما وزیر از پادشاه یک دِه ویران می‌خواهد تا آنجا را آباد کند و همان‎جا بماند. پادشاه افرادش را به چهار گوشه کشور می‌‎فرستد تا روستاهای ویران را پیدا کنند و... .

نامه‌ رمزدار

معرفی کتاب
در زمان «سامانیان»، مردی به نام «بوعلی سیمجور»، حاکم «نیشابور» بود که از سامانیان اطاعت نمی‎کرد. کاتبِ بوعلی، مردی به نام «عبدالجبار خوجانی» بود که بسیار کاردان و درستکار بود و بوعلی در همه کارها با او مشورت می‌‏کرد. امیر سامانیان نیز کاتبی داشت به نام «احمدبن رافع» که او هم بسیار دانا و باکفایت بود و این دو کاتب از قدیم دوستان صمیمی بودند. امیر سامانیان فکر می‌‏کرد بوعلی به خاطر وجود عبدالجبار نافرمانی می‎کند. برای همین فرمان قتل او را صادر ‏کرد و این فرمان باید به دست احمد نوشته می‎شد؛ اما او چطور می‎توانست فرمان قتل بهترین دوستش را بنویسد؟

درخت شاهد

معرفی کتاب
مردی نزد قاضی دانا و باتدبیر شهر می‎رود و از دوستش شکایت می‏‌کند که صد دینار از او گرفته است؛ ولی حاضر نیست آن را پس بدهد. به امر قاضی دوست مرد در دادگاه حاضر می‌شود؛ ولی او می‎گوید که هیچ پولی از دوستش نگرفته است و... . مردی که پول داده است، هیچ شاهدی ندارد؛ ولی همچنان بر حرفش اصرار دارد. مرد دوم هم بر سر حرفش است که اصلاً از او پول نگرفته است. قاضی مرد اول را نزد درختی می‎فرستد که دو دوست زیر آن با هم صحبت کرده‌اند. قاضی مُهرش را به مرد می‎دهد و از او می‎خواهد که آن را به درخت نشان بدهد و از او بخواهد که برای شهادت نزد قاضی بیاید و... .

شاهزاده آهنگر

معرفی کتاب
«گشتاسب» پسر «لهراسب‌شاه» است؛ ولی پدرش هیچ توجهی به او نمی‏‌کند. سرانجام گشتاسب از پدر قهر می‎کند و بدون هیچ پولی از ایران می‎رود. او به «قسطنطنیه» می‌رود و به طور ناشناس در کارگاه آهنگری مشغول به کار می‎شود و به این ترتیب روزگارش را می‌‏گذراند. بعد از مدت‌ها، پیکی از طرف پدرش می‎آید. شاه از او خواسته بازگردد تا تاج و تخت را به او بدهد. وقتی گشتاسب به پادشاهی می‏‌رسد، از وزیرش می‎خواهد که به همه بزرگان و ثروتمندان اعلام کند که به فرزندان خود حرفه و صنعتی بیاموزند؛ چراکه زمان‌هایی پیش می‎آید که پدر توانگر داشتن یا از خانواده اشراف بودن به هیچ دردی نمی‎خورد.