Skip to main content

بقال و طوطی

معرفی کتاب
این کتاب حاوی داستانی از «مثنوی معنوی مولوی» است. طوطی سخن‌گو وباهوشی در دکان بقال زندگی می‌کند. طوطی با شیرین‌زبانی‌اش مشتری‌های زیادی را به مغازه می‌آورد و بقال هم طوطی را بسیار دوست دارد. روزی که بقال در مغازه نیست، طوطی شیشه روغن را می‌شکند. بقال با عصبانیت ضربه‎ای به سر او می‌زند که موجب کچلی و لال شدن طوطی می‌شود. بقال از این کار سخت پشیمان می‌شود و بارها و بارها سعی می‌کند دل طوطی را به دست آورد؛ اما فایده‌ای ندارد. طوطی سخن نمی‌‌گوید و همچنان افسرده است تا اینکه... .

گلزار ادبی

معرفی کتاب
گنجینۀ تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران نخستین و مؤثرترین آثار و پدیدآورندگان کتاب‌های کودک در ایران را معرفی می‌کند. «گلزار ادبی» سرودۀ سید اشرف‌الدین حسینی(نسیم شمال) است که به لحاظ اقتباس و بهره‌گیری از حکایت‌های عامیانۀ غربی و ترجمه و بازنویسی منظوم، اهمیتی ویژه دارد. در کتاب حاضر، زندگی نسیم شمال، روزنامۀ محبوب نسیم شمال و ویژگی‌های ادبی محتوایی اشعار این شخصیت معرفی و بررسی می‌شوند.

آدمی که خرس شد

معرفی کتاب
مردم «بنی‌اسرائیل»، عقیده داشتند که هرکس چهل‌سال عبادت کند، به کسی آزار نرساند و هیچ گناهی مرتکب نشود، خداوند سه آرزوی او را برآورده می‎کند. مردی به نام «یوسف» بعد از چهل‌سال عبادت، می‎خواهد تصمیم بگیرد که چه آرزوهایی بکند. او با همسرش مشورت می‎کند. او به یوسف می‎گوید از خدا بخواه که من زیباترین زن روی زمین باشم. آرزوی یوسف برآورده می‌شود؛ اما بعد از مدتی زن مهربان او به زنی مغرور تبدیل می‎شود که خودش را لایق زندگی با شوهرش نمی‌داند و... . یوسف که صبرش تمام شده است، آرزوی دومش این است که همسرش به خرس تبدیل شود تا دیگر به زیبایی‌اش ننازد و... .

مردان بالای کوه

معرفی کتاب
مأموران «فخرالدوله»، حاکم شهر «ری»، «قزوین» و «همدان»، به او خبر می‌دهند که عده‌ای از مردم، هر روز بالای کوه می‌روند و تا غروب آفتاب آنجا می‌مانند. فخرالدوله دستور می‌دهد که آن‌ها را به حضورش بیاورند. مأموران به سختی از کوه بالا می‎روند و... . عده‌ای که به حضور فخرالدوله رسیده‌اند، بعد از گرفتن امان، می‎گویند که همه هنرمند و دبیر هستند و مدتی است که بیکار شده‌اند. آن‌ها به سلطان «محمود» نامه نوشته‌اند و می‌خواهند به خراسان بروند؛ چراکه شنیده‌اند محمود، پادشاهی دانش‌دوست است و از هنرمندان حمایت می‌کند... .

داروغه و سگ مریض

معرفی کتاب
این داستان درباره داروغه شهر «مرو» است که بسیار بی‌رحم و زورگوست و مردم را از کوچک و بزرگ آزار می‌دهد؛ اما وقتی پیر می‌شود، از همه این کارها دست برمی‎دارد و آدم نیکوکاری می‌شود و به همه کمک می‌کند. او سرانجام تصمیم می‌گیرد به سفر حج برود. وقتی به بغداد می‌رسد، مدتی آنجا سکونت می‌کند. روزی سگی بیمار و گرسنه را می‌بیند، دلش می‌سوزد و هر آنچه از دستش برمی‌آید، برای سگ انجام می‌دهد. کم‌کم حال سگ خوب می‌شود. حالا داروغه باید به سفر ادامه دهد، سگ را به چوپانی می‌سپارد و به حج می‌رود. مدت‌ها بعد از بازگشت داروغه پیر از سفر حج... .

حاکم و زن فقیر

معرفی کتاب
حاکم بزرگی که در مدینه زندگی می‎کند، شب‌ها به طور ناشناس در شهر می‌گردد تا از اوضاع و احوال مردم باخبر شود. شبی با همراهش به خرابه‌ای می‌رسد و می‌بیند زنی که لباس‌های کهنه‌ای به تن دارد، آتش روشن کرده، دیگی روی آن گذاشته است و فرزندانش روی زمین به خواب رفته‌اند. حاکم متوجه می‌شود که شوهر زن مرده است و او و بچه‌هایش دو روز است که چیزی نخورده‌اند و در دیگ روی آتش فقط آب است. حاکم و همراهش به سرعت به خانه حاکم برمی‎گردند، حاکم با دو کیسه بزرگ آرد و روغن و ... به خرابه بازمی‌گردد و زن نمی‌داند که این غریبه کیست. سرانجام... .

دو امیر شهر

معرفی کتاب
خلیفه «مأمون» دو امیر نگهبان دارد، به نام‌های «امیر شداد» و «امیر جبار». کار این دو نفر پیدا کردن مجرمان و مجازات آن‌هاست؛ اما مردم شهر درباره امیر جبار حرف‌های خوبی می‌زنند و از او نمی‌ترسند؛ درحالی‌که از امیر شداد به شدت می‌ترسند و حرف‌های بدی درباره او می‌زنند. مأمون از مشاورش می‌خواهد علت را کشف کند. مشاور خلیفه، مردی مورد اعتماد را در دو روز مختلف به خانه‌های این دو می‌فرستد و به او سفارش می‎کند هرچه می‌بیند و هرچه می‌شنود، برای او بازگو کند؛ سپس... .

بابا گردویی

معرفی کتاب
یکی از روزهایی که «انوشیروان» به شکار می‎رود، پیرمردی را می‌بیند که مشغول کاشتن درخت گردو است. انوشیروان با تعجب او را نگاه می‌کند؛ چراکه می‌داند درخت گردو وقتی به ثمر می‎نشیند که پیرمرد زنده نیست. هنگامی که علت این کار را از او جویا می‌شود، پاسخ پیرمرد این است: «دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما می‌کاریم تا دیگران بخورند.» انوشیروان از این پاسخ خوشش می‌آید و دستور می‌دهد هزار درهم به پیرمرد بدهند؛ اما داستان اینجا تمام نمی‌شود و... .

بهترین رفوگر شهر

معرفی کتاب
روزی مردی نزد سلطان «محمود» می‌رود و از قاضی شهر شکایت می‌کند که مدت‌ها پیش، نزد او کیسه‌ای پر از سکه‌های طلا به امانت گذاشته است، کیسه‌ای سربسته و مُهرزده. هنگامی که کیسه را پس می‌گیرد و در آن را باز می‎کند، در آن سکه‌های مسی می‌بیند و وقتی موضوع را به قاضی می‎گوید، قاضی پاسخ می‌دهد که کیسه را همان‌طور سربسته و مُهر زده به او بازگردانده است. سلطان محمود کیسه را از مرد می‎گیرد و با مقداری پول او را راهی می‎کند؛ اما سخت به فکر فرو می‎رود و سرانجام نقشه‌ای می‌کشد، نقشه‌ای که حقیقت را برملا می‌کند.

مإمور مخصوص خلیفه

معرفی کتاب
امیر شهر «بغداد»، از بازرگانی ششصد دینار قرض می‌گیرد و قول می‌دهد که سه ماه بعد پول او را پس بدهد. امیر نوشته‌ای به بازرگان می‌دهد که پول او را به اضافه صد دینار و یک دست لباس گران‌بها بازگرداند. بعد از سه ماه، بازرگان برای گرفتن پول نزد امیر می‎رود، امیر می‎گوید به زودی پول او را بازمی‎گرداند... . یک سال و نیم از این ماجرا می‎گذرد و بازرگان هنوز پولش را پس نگرفته است تا اینکه روزی در مسجد در حال راز و نیاز با خداوند است که درویشی صدای او را می‌شنود و... .