Skip to main content

چراغی که خاموش شد

معرفی کتاب
حاکم مرد خوبی بود. او سعی می‏‌کرد مردم از او راضی باشند. مالیات‌ها را کم کرده بود و شب‌ها به مردم سرکشی و به وضع آن‌ها رسیدگی می‌کرد. روزی یکی از دوستان قدیمی حاکم که تاجر بود، به دیدن او آمد. حاکم از دیدن او بسیار خوش‌حال شد، او را به اتاق مخصوص خودش برد و مشغول پذیرایی از او شد. هنگامی‎که سخت سرگرم صحبت بودند، چراغ روی طاقچه خاموش شد و... .

جام جواهر‌نشان

معرفی کتاب
پادشاه قدرتمندی بر کشور پهناوری حکومت می‏‌کرد. روزی از کشور همسایه، جامِ جواهرنشانی برایش آوردند. جام بی‌نظیر و بسیار زیبا بود و پادشاه خیلی زود به آن علاقه‎مند شد؛ اما وقتی نظر وزیرش را پرسید، متوجه شد که او مخالف نگه داشتن آن است. وزیر معتقد بود که ممکن است جام گم شود و دردسر زیادی درست کند یا بشکند و پادشاه را ناراحت کند؛ اما پادشاه مطمئن بود که می‎تواند به خوبی از آن نگهداری کند. او دستور داد جام را در جای بلندی بگارند و مراقبش باشند. روزی... .

نگهبان نخلستان

معرفی کتاب
«عبدالله» مرد ثروتمندی که به بخشش مشهور بود، بیشتر روزگارش در سفر می‏‌گذشت. روزی از دور نخلستانی را دید که مرد سیاهپوستی نگهبان آن بود. عبدالله همان‎طور که آرام به نخلستان نزدیک می‎شد، دید مردی برای نگهبان سه قرص نان آورد و به او داد. در همان موقع سگی به نگهبان نزدیک شد. او گرسنه بود. نگهبان یکی از نان‌ها را به سگ داد. سگ آن را خورد؛ اما دوباره به مرد نگاه کرد و دُم تکان داد. نگهبان نخلستان، نان دوم را هم به سگ داد؛ ولی سگ هنوز گرسنه بود... .

تجارت پردردسر

معرفی کتاب
«ابومالک» تاجری بود که اجناس مختلف را از شهرهای دورو نزدیک می‌‏خرید و می‎فروخت. او خدمتکارانش را به شهرها می‎فرستاد تا درباره اجناس گوناگون پرس‌وجو کنند و به او خبر بدهند. روزی یکی از خدمتکارانش خبر داد که مزرعه‌های نیشکر را آفت زده است و شکر نایاب می‎شود. ابومالک به مغازه تاجر شکر رفت و تمام شکرها را خرید و... . ابومالک با خرید شکرها سود بسیار خوبی کرد؛ اما خوش‌حال نبود و دلش راضی نمی‎شد به آن پول دست بزند. او نزد تاجر شکر رفت و... .

مزد حسود

معرفی کتاب
مردی به نام «حامد» برای دادخواهی نزد پادشاه رفت و در میان حرف‌هایش، چیزی گفت که پادشاه خوشش آمد و از او خواست تا هرروز به قصر برود و آن سخنان را تکرار کند و برای این کار حقوقی هم در نظر گرفت. حامد هر روز به قصر می‌‏رفت و پادشاه او را گرامی می‎داشت؛ اما بعد از مدتی مشاورِ شاه به حامد حسادت کرد و نقشه‎ای کشید تا او را از چشم شاه بیندازد و... .

ضحاک

معرفی کتاب
داستان‌های این کتاب درباره ضحاک است که از زبان خودِ او روایت می‌‏شود. او در غاری سرد و تاریک به بند کشیده شده است و در تنهایی به کرده خود می‌اندیشد؛ به پدرش «مرداس» که چطور او را قربانی خودخواهی خود می‌کند و اینکه چطور جانشین او می‌شود و بر تخت سلطنت می‌نشیند. سپس از جمشید می‎گوید که غرور او را فرا می‎گیرد و خود را آفریننده همه خوبی‌ها و زیبایی می‎داند، از «ارمایل» و «گرمایل»، دو جوان ایرانی که می‌خواهند جلوی بیدادگری او بایستند، از خواب دیدنش و... .

مثنوی مولوی و فلسفه برای کودکان (داستان‌های دفتر سوم، به همراه راهنمای آموزشی برای تسهیل‌گران)

معرفی کتاب
یکی از چالش‌های اساسی فلسفه برای کودکان در ایران، بیگانه بودن محتوای این حوزه است. از دیرباز، مثنوی یکی از گنجینه‌های داستان‌گویی در ایران بوده است. مولانا در این کتاب مفاهیم مورد نظر خود را در قالب شعر و به شکل داستان بیان می‎کند و خواننده را در مسیر تفکر درباره کشف نمادهای داستان و رمزگشایی آن‌ها به حرکت وا می‎دارد. کتاب حاضر به همراه راهنمای آموزشی تسهیل‌گران برای کودکان دوره متوسطه اول به نگارش درآمده است.

نبرد بیژن و هومان

معرفی کتاب
جنگ‌های ایران و توران برای انتقام خون سیاوش طولانی شده بود. سرانجام «افراسیاب» سپاه بزرگی تداراک دید تا کیخسرو را غافلگیر کرده و سپاه ایران را نابود کند؛ اما جاسوسان به کیخسرو خبر دادند و... . گودرز که فرماندهی یکی از سپاهیان را به عهده داشت به شهر بلخ رفت و پسرش، «گیو» را به عنوان پیک نزد «پیران» فرستاد و پیشنهاد کرد که «افراسیاب» را رها کند و به ایران پناهنده شود؛ اما پیران پناهندگی به ایران را برای خود ننگ دانست و تصمیم گرفت با سپاه ایران بجنگد. در این جنگ... .

اکوان دیو

معرفی کتاب
گورخر بزرگی پیدا شده است که به اسب‌های کیخسرو، پادشاه ایران، حمله می‏‌کند و آن‌ها را می‎درد. کیخسرو می‌داند که این موجود گورخر نیست؛ چون گورخر آن‌قدر قدرت ندارد که با اسب دربیفتد، بلکه دیوی است که خود را به شکل گورخر درآورده است! پادشاه از رستم می‎خواهد که این موجود را نابود کند. رستم چند روز بین گله‌های اسب می‎گردد؛ اما چیزی پیدا نمی‌‏کند تا اینکه بالاخره موجودی شبیه گورخر با دندان‌های تیز و پاهایی مانند ببر می‎بیند. رستم تلاش می‎کند او را با کمند بگیرد؛ اما موجود ترسناک ناپدید می‎شود... . هنگامی که رستم به خواب می‎رود، دیو خود را به شکل گردباد درمی‎آورد و رستم را از زمین بلند می‌‏کند و... .

رستم و اشکبوس

معرفی کتاب
در جنگی که برای خونخواهی سیاوش بین ایران و توران درگرفت، سپاه توران با نیرنگ و فریب توانست بر سپاه ایران غلبه کند و ایرانیان مجبور شدند به کوه «هماون» پناه ببرند. سپاه توران کوه را محاصره کردند و «پیران»، سپهسالار توران، تصمیم گرفت آن‌قدر محاصره را ادامه دهد تا ایرانیان از گرسنگی و تشنگی مجبور به تسلیم شوند؛ اما سپاه ایران با شبیخونی که به تورانیان زدند، توانستند مقداری آذوقه برای خود به دست آورند. صبح روز بعد، صدها هزار سرباز برای کمک به سپاه توران آمدند و ایرانیان تمام امید خود را برای پیروزی از دست دادند تا اینکه... .