Skip to main content

حسنی و برنجک

معرفی کتاب
باباجان «حسنی» را از خواب بیدار کرد تا برود و به مرغ و خروس‌ها دانه بدهد. خانم‌جان هم مقداری برنج به او داد و گفت آن را هم برایشان بریزد. حسنی دانه‌ها را به مرغ و خروس‌ها داد؛ اما وقتی می‎خواست برنج‎ها را روی زمین بریزد، صدایی شنید! صدای یکی از دانه‎های برنج بود که کنار کاسه از ترس می‏‌لرزید! دانه برنج خودش را برنجک معرفی کرد و از حسنی خواست تا او را نجات دهد. در عوض او هم سه آرزوی حسنی را برآورده می‏‌کند. حسنی دانه برنج را از روستا بیرون برد و... .

حسنی و دیگ آش

معرفی کتاب
خانم‌جان و باباجان می‎خواستند بروند خرید. برای همین «حسنی» را از خواب بیدار کردند و از او خواستند تا مراقب آش باشد تا ته نگیرد. خانم‌جان قابلمه آش را در حیاط روی اجاق گذاشته بود. وقتی حسنی درِ قابلمه را برداشت، بوی آش بلند شد. سروکله گربه روی دیوار پیدا شد، کلاغه روی درخت و آقای الاغ هم سرش را از خانه آورد تو و همگی آش می‏‌خواستند! حسنی به همه آن‎ها آش داد؛ ولی ناگهان موش و بچه‎هایش هم آمدند. درحالی‌که فقط مقدار کمی آش ته قابلمه مانده بود!

حسنی و شبح خوابالو

معرفی کتاب
این‌بار هم «حسنی» به زور از خواب بیدار می‌شود تا برود از باغ سبزی بیاورد. حسنی در راه تصمیم می‌گیرد که دور بزند و از کوچه قدیمی برود تا راهش نزدیک‎تر شود. در کوچه قدیمی پرنده پر نمی‌‏زند، حسنی کمی می‌ترسد، قلبش تند می‌‏زد و دستانش عرق می‌کند. حسنی برای اینکه کمتر بترسد، آواز می‌خواند؛ اما ناگهان صدایی می‌شنود! او شبح خوابالو را بیدار کرده است. حسنی می‎خواهد فرار کند؛ اما نمی‌‏تواند، پاهایش به زمین چسبیده است... .

حسنی و غول گردن‌دراز

معرفی کتاب
خانم‌جان و باباجان به عیادت عمه‎کلوچه رفتند و «حسنی» هم به حیاط رفت تا باغچه و گل‎ها را آب بدهد. او شلنگ آب را باز کرد و شروع کرد به آواز خواندن. ناگهان صدای وحشتناکی به گوشش رسید، زمین لرزید و هوا تاریک شد! حسنی از ترس، پشت درختی پنهان شد. غول بزرگی گردن درازش را داخل حیاط کرد و بو کشید. غول، بوی آدمیزاد به دماغش رسیده بود. غول گفت که چشمش درست نمی‎بیند و از آدمیزاد خواست که بیرون بیاید و قول داد که او را نخورد. حسنی از پشت درخت بیرون آمد؛ ولی غول به قولش عمل نکرد و می‌‏خواست او را بخورد که حسنی فکری به ذهنش رسید.

کی بود؟ کی بود؟ یه آچار، کجا؟ تو جعبه ابزار

معرفی کتاب
«کتاب کی بود؟ کی بود؟ یه آچار، کجا؟ تو جعبه ابزار» از مجموعه هشت جلدی ترانه‌های کی بود؟ کی بود؟ است. شاعر این مجموعه ناصر کشاورز در هر جلد به موضوعی خاص پرداخته است. ترانه‌های این کتاب در مورد معرفی مشاغل است. شیرینی و جذابیت تصویرها به فهم شعرها کمک بسیاری کرده است. ترانه‌ها ساده و روان با واژگان قابل درک برای مخاطب بیان شده است. مثل:
کی بود؟ کی بود؟
شاعر بود
اسمش آقاناصر بود
دیدم مداد به دسته
پشت میزش نشسته
....

خدا‌جونم کمک بکن

معرفی کتاب
کتاب حاضر دربردارنده پنج شعر درباره خداشناسی است، شعرهایی درباره آفرینش خورشید و ماه، درباره ستاره‎ها که چشمک می‏‌زنند، درباره رعد و برق که باعث بارش باران می‎شوند و... . در یکی از شعرها، کودک کلاغی را که بالش شکسته است، پیدا می‏‌کند، آن را به خانه می‏‌برد و از خدا می‏‌خواهد که کمک کند تا کلاغ زودتر خوب شود. در شعر بعدی... .

من خودم هستم

معرفی کتاب
این داستان درباره حیوان رنگارنگی است که نمی‌داند نامش چیست. قورباغه او را می‌بیند و چون او نامش را نمی‌داند، نادان خطابش می‌کند. حیوان رنگارنگ ناراحت می‌شود و تصمیم می‌گیرد به سفر برود تا بفهمد که چه حیوانی است، در راه اسب، گاو، طوطی، ماهی‌ها، اسب آبی و...، همه به او می‌گویند که نمی‌دانند چه حیوانی است تااینکه... . کودکان با مطالعه این داستان می‌آموزند که باید خودشان را دوست داشته باشند و به خودشان احترام بگذارند.

دوباره یادم رفت اجازه بگیرم!: آموزش مهارت «اجازه‌ گرفتن» و «عذرخواهی‌کردن»

معرفی کتاب
کتاب حاضر مهارت‌های رفتار اجتماعی برای داشتن زندگی شادتر در خانه و موفقیت در مدرسه را آموزش می‎دهد. «آرجی» و دوستش، «سَم»، سوار اتوبوس مدرسه نمی‌شوند و تا خانه پیاده می‎روند. آرجی چند کار بد دیگر ‌هم انجام می‌دهد. ‌پدر ‌ و مدیر مدرسه تلاش می‌کنند به آرجی یاددهند که از بزرگ‌ترها اجازه بگیرد و اگر اشتباه کرد عذرخواهی کند.

صداهای هم‌آهنگ، حیوان‌های رنگارنگ

معرفی کتاب
در کتاب حاضر، کودک با روش آموزش تلفیقی و غیرمستقیم، آوای شنیداری ۲۴ حرف الفبا (صامت‌ها) را از طریق دیدن اَشکال، تلفظ کلمات و درنهایت، دقت و تأکید بر آوای آغاز کلمه می‎آموزد. شایان ذکر است که کودک در این مراحل به شکل نوشتاری حروف نیاز ندارد و نباید هم به آن‌ها توجه کند. با این روش، کودک به هیچ‎عنوان خواندن و نوشتن اصطلاحی را تجربه نمی‏‌کند و مقدمات خواندن و نوشتن را که همان آشنایی با صامت‌ها و مصوت‌هاست، می‎آموزد. همچنین از طریق دانسته‌هایش که نام اشکال است، متوجه تلفظ صحیح آواها (که پیش‌نیاز اصلی خواندن و نوشتن است) می‎شود.

آقای تاد در روز شوخی اول آوریل

معرفی کتاب
از نظر «جودی» آقای «تاد» بهترین معلم دنیاست. او سر کلاس از بچه‎ها درباره ماه آوریل و روزهای خاص آن می‎پرسد و جالب است که در این ماه، روزی هست به نام روز «فلان و فلان و فلان!» اما یک روز مخصوص دیگر هم هست و آن روز اول آوریل یا همان سیزده به در ماست، روز شوخی‎های سرکاری! جودی آرام و قرار ندارد؛ چون می‎خواهد روز اول آوریل، با آقای تاد شوخی کند. جودی یک دلیل دیگر هم برای دوست داشتن این روز دارد؛ روز تولدش است! جودی نگران است که مبادا همه غرق کارهای بامزه این روز شوند و تولد او را فراموش کنند!