Skip to main content

نخلستانی از فانوس

معرفی کتاب
اتفاقات این داستان در صدر اسلام رخ داده است. «ابودحداح» در نخلستانش مشغول رسیدگی به قنات باغ است که اسبی وارد باغ می‌شود. ابودحداح خود را به اسب می‌رساند و اسب را زخمی و غرق در خون می‎بیند؛ اما خبری از سوار اسب نیست. ابودحداح رد سمّ اسب را می‌گیرد تا به مردی می‌رسد. مرد زخمی است و با آخرین نفس‌هایش از او می‎خواهد که دخترش را نجات دهد که به دست راهزنان اسیر شده است. شب از راه رسیده است؛ اما ابودحداح موفق می‌شود «غزاله» را نجات دهد و... . ابودحداح از غزاله می‌خواهد که با او ازدواج کند و غزاله دو شرط دارد. شروطی که پذیرفتنش برای ابودحداح کار راحتی نیست.

باد و کاه

معرفی کتاب
موضوع این داستان درباره حوادث پیش از پیروزی انقلاب است. فصل خرمن‌کوبی است و «سلیم» همراه پدرش، «مش‌جلیل» به سختی مشغول کار است. مش‌جلیل در حالی که پادرد، امانش را بریده است، به پسر بزرگش، «علی» فکر می‎کند که به سربازی رفته است و ماه‌هاست که خبری از او ندارند. از شهر خبرهایی می‌رسد، اوضاع به هم ریخته و همه‌جا شلوغ است. سلیم تلاش می‌کند تا این خبرها به گوش مادرش، «صفورا» نرسد؛ چون او به شدت نگران پسرش است و هر شب کابوس می‌بیند تا اینکه روزی سر و کله علی پیدا می‌شود و... . علی برای پدر و مادرش تعریف می‌کند که از سربازی فرار کرده است و... .

لبه آب

معرفی کتاب
کتاب حاضر داستانی است که در دو زمان مختلف روایت می‌شود. بخشی از حوادث داستان در سال ۱۳۹۶ رخ می‌دهد و بخشی از اتفاقات به سال ۱۳۶۲ بازمی‌گردد. در ۱۳۹۶ چند روز از حمله تروریستی به مجلس ‌می‌گذرد؛ اما «سوری» هنوز نگران و بی‌قرار است. دیروقت است و «الیاس»، پسر سوری، هنوز به خانه بازنگشته است. عکسی از الیاس به همراه دو نفر دیگر، نشان می‌دهد که روز حمله، او جلوی مجلس بوده است و... . در سال ۱۳۶۲، «حبیب‌الله» و «رباب»، زوجی هستند که یکی از پسرانشان را در جنگ از دست داده‌اند و پسر دومشان، «حامد» هم ناپدید شده است. شبی که باران به شدت می‌بارد، جوانی زخمی به خانه آن‌ها می‌آید و در حالی که نام حامد را به زبان می‎آورد، بیهوش می‌شود.

بهشت آدم

معرفی کتاب
قهرمان داستان، پدربزرگش را در خواب می‎بیند و از او می‌خواهد که مانند دوران کودکی، برایش قصه بگوید. پدر بزرگ داستان آدم و حوا و وسوسه شیطان را تعریف می‌کند و خوردن میوه‌ای را که خداوند ممنوع کرده است و آگاهی آدم و حوا بعد از خوردن میوه. کتاب نُه فصل دارد و هر یک از فصل‌ها داستان‌هایی درباره هبوط آدم و حوا به زمین، داستان هابیل و قابیل، آفریدن انسان به هیبت خدا و جانشینی انسان را روایت می‌کند. در پایان کتاب، قهرمان داستان از خواب بیدار می‌شود و متوجه می‌شود که کسی که در خواب دیده، حضرت آدم است.

جانمی! مرا به تیم راه دادند

معرفی کتاب
از «فرنکی» و «اشلی» خواسته شده است که در تیم بسکتبال کلاس دوم بازی کنند. شنیدن این خبر «هنک» را ناراحت می‌کند؛ چون او کاملاً بی‌خبر است. هنک دوست دارد او هم در تیم بازی کند؛ ولی بازی بسکتبال او اصلاً خوب نیست. هنک در تمرین‌های آزمایشی شرکت می‌کند و خیلی شانس می‌آورد که با حضور آقای مدیر، خانم مربی او را هم به عنوان بازیکن ذخیره انتخاب می‌کند؛ اما هنک حتی نمی‌تواند درست دریبل بزند.

مواظب سالاد پرنده باشید

معرفی کتاب
روز سرِ کار رفتن با والدین است و «هنک» تصمیم می‌گیرد با مادرش به اغذیه‌فروشی او برود؛ اما هنک نمی‌تواند سفارش مشتری‌ها را به سرعت یادداشت کند یا آن‌ها را به یاد بیاورد. به همین علت وقتی مجبور می‌شود از مشتری‌های مهم سفارش بگیرد، باید از تنها شانسی که دارد، استفاده کند و همه‌چیز را حفظ کند؛ ولی آیا هنک می‌تواند این کار را به درستی انجام دهد؟

اتراق در باد و باران

معرفی کتاب
«هنک» مجبور است برای تکلیف مدرسه‌اش، درباره طبیعت شعر بگوید؛ اما نمی‌داند از کجا باید شروع کند. پدر و مادر هنک تصمیم می‌گیرند به دل طبیعت بروند تا او الهام بگیرد و شعر بگوید؛ البته با وجود آن همه حشره و حیوان و باد و باران، ماندن در طبیعت کمی ترسناک است. آیا هنک و خانواده‌اش می‌توانند از آن شب توفانی جان سالم به در ببرند؟

کوفته‌ قلقلی را نمی‌توان با نی خورد؟

معرفی کتاب
«هنک» هیچ‌وقت سعی نمی‌کند بچه‌های کلاس را بخنداند، ولی هر روز این اتفاق می‎افتد و بچه‌ها را می‎خنداند. او اصلاً شبیه دخترخاله‌اش، «جودیت»، نیست. جودیت هم دانش‌آموز خوبی است هم آشپزی فوق‌العاده‌. در مسابقات آشپزی، هنگامی که یکی از شرکت‌کنندگان کنار می‌رود، فرصت خوبی برای هنک پیش می‌آید تا به جودیت ثابت کند او هم می‌تواند آشپز خوبی باشد؛ اما آیا واقعاً این‌طور است و هنک می‌تواند غذایی درست کند که قابل خوردن باشد؟

چگونه یک فیل را بغل کنیم؟

معرفی کتاب
«هنک» با بچه‌های کلاس و معلمشان، خانم «فلاورز»، به باغ‌وحش می‌روند. خانم معلم به بچه‌ها و به خصوص هنک، سفارش می‌کند که از بچه‌های دیگر جدا نشود. آن‌ها در دنیای گوریل‌ها توقف می‌کنند؛ ولی هنک برای رسیدن به فیل‌ها لحظه‌شماری می‌کند و بعد ناگهان هنک گم می‌شود! و گردش در باغ‌وحش به کابوس تبدیل می‌شود. او نمی‎داند بچه‌های کلاس کجا هستند و این گردش علمی به ماجراجویی هیجان‌انگیزی تبدیل می‌شود که هنک هرگز آن را فراموش نمی‌کند.

زامبی در حمام

معرفی کتاب
«هنک» و دوستش، «فرنکی»، همیشه شب هالووین، در اتاق می‌نشینند، چراغ‌ها را خاموش می‌کنند و فیلم ترسناک می‎بینند. امسال آن‌ها دوست جدیدشان، «اشلی» را هم برای دیدن فیلم دعوت می‌کنند و اشلی فیلم «حمله زامبی‌ها» را با خود می‌آورد. هنک نمی‌خواهد کسی متوجه ترسش بشود، برای همین با دیدن فیلم موافقت می‌کند؛ اما بعد از تمام شدن فیلم، هر وقت چشمانش را می‌بندد، زامبی‌ها را می‌بیند. درست زمانی که هنک به این نتیجه می‌رسد که زامبی‌ها واقعیت ندارند، آدم‌هایی را می‌بیند که مانند مرده‌های متحرک‌ هستند.