Skip to main content

مسافری با پاپوش‌های جهنمی

معرفی کتاب
پدر و مادر «بادی» و «هایلی»در سانحه هوایی کشته شده‌‎اند و پدرشان کلی بدهی برایشان ارث گذاشته است. هایلی وکیل است؛ ولی ترجیح می‎دهد وکالت آدم‌های بیچاره و فقیر را به عهده بگیرد. برای همین درآمدی ندارد. او تصمیم می‎گیرد خانه اجدادیشان را بفروشد؛ اما بادی با این کار مخالف است. او از خواهرش چیزهایی درباره یک گنج می‎شنود و سعی می‎کند آن را پیدا کند.

پیرگو و پارتیزان ژلیکو

معرفی کتاب
«ژلیکو» پسر کوچکی است که پدرش فرمانده قرارگاه پارتیزان‌ها در جنگل است. او باید تا پایان جنگ در قرارگاه بماند؛ چون مادرش پرستار یک بیمارستان صحرایی است. روزی که دشمن قرارگاه را بمباران می‌کند، ژلیکو لابه‌لای درختان مشغول بازی است. او مجبور می‌شود همان‌جا پناه بگیرد... . وقتی اوضاع آرام می‌شود، پسرک بچه‌آهویی خال‌خالی را در کنار خود می‌بیند. ژلیکو می‌داند که بچه‌آهو تنهاست و نیاز به مراقبت دارد، به همین دلیل، او را با خود به قرارگاه می‌برد و... . در گیر و دار جنگ، داستان‌های پر ماجرای ژلیکو همراه بچه‌آهو که نامش را «پیرگو» می‌گذارد، شروع می‌شود.

خواهران غریب

معرفی کتاب
دو دختربچه، یکی از وین و دیگری از مونیخ در اردوگاهی تابستانی، با هم ملاقات می‌کنند. یکی از آن‌ها موهای فرفری بلند دارد و دیگری موهای بافته. تنها تفاوت آن دو، همین است! این دو دختر با هم مو نمی‌زنند! «لوئیزه» و «لوته»، دو خواهر دوقلو هستند که پدر و مادرشان سال‌ها پیش از هم جدا می‌شوند و هر کدام، یکی از بچه‌ها را نزد خود نگه می‌دارد. لوئیزه و لوته که از وجود هم خبر ندارند، در اردو با هم آشنا می‌شوند و این راز را کشف می‌کنند. در پایان اردو آن‌ها تصمیم می‌گیرند جایشان را با هم عوض کنند و... .

سی‌و‌پنجم ماه‌مه

معرفی کتاب
این داستان فانتزی و طنز، ماجرای «کُنراد»، پسربچه‌ای است که همراه عمویش و اسبی سخن‌گو، به دریای جنوب سفر می‎‌کند و در آنجا وارد فضایی کمدی می‌شود و از سرزمین‌های عجیب و غریب سردرمی‌آورد. کنراد ابتدا وارد سرزمینی جادویی می‌شود که روی تابلوی آن نوشته شده است: «ورود برای عموم آزاد است»؛ اما هیچ دری برای ورود به آن سرزمین وجود ندارد. سرانجام آن‌ها وارد آن سرزمین شده و با پدیده‌ای عجیب روبه‌رو می‌شوند. کنراد و عمویش هربار که دست راست خود را روی تنه درختی می‌کشند، بشقابی پر از کمپوت گیلاس دریافت می‌کنند!

دریاچه آخر دنیا

معرفی کتاب
همه ساکنان زمین بر اثر بیماری مهلکی از بین رفته‌اند و فقط افراد کمی زنده هستند. سه نفر از اعضای یک خانواده، در کنار دریاچه‌ای سحرآمیز زندگی می‌کنند و بقیه در تونل‌های زیرزمینی ساکن شده‌اند. «دیانا» دختر خانواده، کاملاً اتفاقی با «هکتور»، پسری از انسان‌های زیرزمینی مواجه می‌شود و... . پس از چند روز هکتور به کمک دیانا از تونل‌های زیرزمینی می‌گریزد و به خانواده دیانا ملحق می‌شود. بعد از مدتی، هکتور و دیانا برای به دست آوردن دارو ــ برای معالجه دیاناــ به تونل می‌روند؛ اما ... .

افسون‌های نیل

معرفی کتاب
«آلن‌دوپره» باستان‌شناس معروف، بعد از مدت‌ها به شهر «لوکسور»، در جنوب مصر بازمی‌گردد تا کاوش در گورستان تبس را دنبال کند. در طول سفر، دوپره، خانم جوانی را می‌بیند که سرنوشتش را تحت تاثیر قرار می‌دهد! دوپره قرار است در «ویلای سبز» اقامت کند، جایی که هئیت باستان‎شناسی برای او رزرو کرده است؛ اما در بدو ورودش، «فلوران لاوِردو»، نقاش هئیت باستان‌شناسی، او را گلوله‌باران می‌کند. مردی که در برابر دوپره ایستاده است، با فلورانی که او می‌شناسد، تفاوت بسیاری دارد؛ اما چه بلایی بر سر او آمده است؟

دخترک پشت دیوار

معرفی کتاب
«زینشِن» دختر کوچولویی است که همیشه تنها در باغ و پشت دیواری بلند بازی می‌کند. او همه‌چیز برای بازی دارد؛ اما همبازی ندارد؛ البته او تنهای تنها نیست، یک دوست خیالی به اسم «مولی» دارد که موجودی سحرآمیز است و هیچ‌کس درباره او چیزی نمی‌داند؛ حتی پدر و مادر زینشن! تا اینکه روزی پسربچه‌ای از بالای دیوار به حیاط می‎آید و کم‌کم جای دوست خیالی او را می‌گیرد و... .

پسر آفتاب

معرفی کتاب
«پِری» پسربچه‌ای یازده ساله است که با مادرش «جسیکا» در زندان زندگی می‌کند. جسیکا تقریباً دوازده سال از پانزده سال محکومیتش را گذرانده است. او به خاطر پِری این سال‌ها را به خوبی تحمل کرده است. «اِدگنده» که حتی قبل از پِری و مادرش آنجا بوده است، پِری را «پسر آفتاب» صدا می‌کند. آزادی مشروط جسیکا نزدیک است و او برای زندگی بیرون از زندان کلی نقشه کشیده است؛ اما اوضاع طبق نقشه پیش نمی‌رود. دادستان جدید شهر متوجه می‌شود که پسربچه‌ای داخل زندان زندگی می‌کند و او را به خانه خودش می‌برد. حالا پِری قصد دارد از ماجرایی که باعث زندانی شدن مادرش شده است، پرده بردارد.

دره دایناسورها

معرفی کتاب
«جک» و «آنی» خواهر و برادر هستند. آنی عاشق خیال‌بافی است؛ ولی جک واقعیت را بیشتر دوست دارد. آن‌ها در جنگل، طناب نردبان‌شکلی را می‌بینند که از درخت تنومندی آویزان است. نردبان تا نوک درخت بالا می‌رود و در بالاترین قسمت درخت، خانه‌ای درختی دیده می‌شود. این خانه درختی پر از کتاب است و این کشف بزرگ باعث می‌شود که آنان در زمان سفر کنند. جک و آنی به دوران ماقبل تاریخ می‌روند و جانوران غول‌پیکر را از نزدیک می‌بینند؛ اما حالا آن‌ها چطور می‌توانند به خانه برگردند؟

باغ طوطی

معرفی کتاب
این کتاب زندگی «میثم تمار» است. او در نوجوانی اسیر شده و به زنی به نام «ماجده» فروخته می‌شود که شوهرش در جنگ با ایرانیان ناپدید شده است. ماجده نام پسر نوجوان را «سالم» می‌گذارد و با گذشت زمان و آرام‌آرام، نگاه‌های نفرت‌انگیزش به سالم کم می‌شود و رنگ می‌بازد. با گذشت روزها، سالم با اینکه حرف‌های ماجده را نمی‌فهمد؛ ولی متوجه لحن مادرانه او می‌شود. روزی که چادرها آتش می‌گیرند، سالم خود را به دل آتش می‌زند تا ماجده و پسر کوچکش را نجات دهد. او در مقابل چشمان شگفت‌زده مردم، همراه ماجده و پسر ک، از آتش بیرون می‌آید. آری سالم آن‌ها را نجات داده است؛ اما او یک جوان عجم است!