داستان‌های بلند

این داستان روایت حمله شوروی در سال ۱۳۲۰، به آذربایجان ایران است. سرجوخه ژاندارمری همراه دو سربازش، در مقابل حمله روس، چهل و هشت ساعت مقاومت می‌کنند و شجاعانه به شهادت می‌رسند.

این داستان دختر نوجوانی به‌ نام هایدی است که در کوه‌های آلپ سوئیس از پدربزرگش مراقبت می‌کند. یک روز عمه هایدی به کلبه آن‌ها می‌رود و او را با خود به فرانکفورت می‌برد. هایدی در آن شهر دوستان زیادی پیدا می‎کند. از جمله دکتری که برای معاینه کلارا ـــ دختر عمه هایدی ـــ می‎آمد. اتفاقاتی که برای هایدی و دوستانش رخ می‌دهد، روند داستان را شکل می‌دهد.

داستان این کتاب درباره «جیمی گریم» پسر شاد و شوخ‌طبعی است که نمی‌تواند راه برود. جیمی اهل نیویورک است و قصد دارد در مسابقه بانمک‌ترین بچه کُمدین دنیا شرکت کند. در این مسیر برای او مسائلی به‌وجود می‌آید که او را وادار به تلاش برای به حقیقت پیوستن رؤیایش می‌کند. او در این داستان مخاطبانش را به این نتیجه می‌رساند که هرگز چیزی را بیش از حد جدی نگیرند.

این رمان به موضوع دوستی دو دانش‌آموز به نام‌های «امیر» و «طاها» می‌پردازد. طاها در حادثه‌ای توان راه رفتن را از دست می‌دهد و نیاز به کمک دارد. امیر تلاش می‌کند تا ضمن امید دادن به او، دوستی‌اش را در حق طاها تمام و کامل انجام دهد.

این کتاب داستان سرزمینی است، به نام چاچالک، با مردمانی ساده‌لوح که فکر نمی‌کنند فراتر از کوه‌هایی که چاچالک را احاطه کرده، سرزمین دیگری وجود داشته باشد تا اینکه یک روز هواپیمای کوچکی در آنجا سقوط می‌کند و متوجه می‌شوند چاچالکی‌ها ذخایر طلای بسیاری دارند؛ اما از آن‌ها فقط برای ساخت سنگ مستراح استفاده می‌کنند!

شخصیت اصلی داستان پسر نوجوانی است به نام «علی» که همراه خانواده‌اش از شیراز به اهواز نقل‌مکان کرده‌اند. علی جزو دانش‌آموزان باایمان دبیرستان است. او با یکی از دبیران به‌نام «آقای سمیعی» ارتباطی دوستانه برقرار می‎کند و در گروه او مبارزه با رژیم طاغوت را آغاز می‎کند.

تاجری پول‌دوست دختر زیبایی به نام شهربانو دارد که عاشق گُل است. مادر شهربانو بر اثر حادثه‌ای می‌میرد و شهربانو مجبور می‌شود با زن‌پدر ش زندگی کند. پس از مدتی شهربانو متوجه حقیقتی می‌شود که زندگی او را تغییر می‌دهد.

پادشاه و شهربانو در آرزوی داشتن فرزندی بودند، تا اینکه خداوند پسری زیبا به آن‌ها داد، نامش را خون‌برف گذاشتند. بعد از سال‌ها، شهربانو که بیمار بود، وظیفه ریختن نان و عسل در دریاچه را به‌عهده پسرش گذاشت. ماهی‌های دریا به خاطر محبت‌های خون‌برف او را به سمت دختر نارنج و ترنج هدایت کردند؛ اما آیا خون‌برف به این دختر رسید؟

حاتم و همسر باردارش از ترس جادوگر بدجنسِ روستایشان، به شهری دورافتاده می‌روند. در آنجا همسر حاتم با کمک پری زیبا دو فرزندش را به دنیا می‌آورد. گلنار دختر آن‌هاست. دختری زیبا که شاهزاده‌ای جوان عاشق اوست. اتفاقاتی که رخ می‌دهد، زندگی شخصیت‌های داستان را تغییر می‌دهد.

کتاب حاضر در قالب نمایشنامه منتشر شده است. داستان در زمانی شکل می‌گیرد که هری‌پاتر و دوستانش وارد دوران بزرگسالی شده‌اند و خود صاحب فرزند هستند. حالا دیگر نوبت بچه‌هایشان است که به دنبال ماجراجویی بروند.