داستان‌های بلند

«هایدی» در کوه‌های آلپ، با پدربزرگش زندگی می‌کند. روزی متوجه می‌شود که باید درس بخواند. به همین دلیل قبول می‌کند که برای رفتن به شهر، ندیمه دختری به نام «کلارا» شود. کلارا نمی‌تواند راه برود و همیشه روی صندلی چرخ‌دار نشسته است. هایدی و کلارا خیلی زود به دوستان صمیمی تبدیل می‌شوند؛ ولی هایدی همیشه دلش می‎خواهد نزد پدربزرگش بازگردد.

«الیور تویست» در یک نوانخانه به دنیا می‌آید و مادرش را همان لحظه از دست می‌دهد. چند سال بعد او تبدیل به نوجوان فقیری می‌شود که مجبور است برای گذران زندگی به کارهای سخت و طاقت‌فرسا تن دهد. الیور برای رسیدن به آرزوهایش به لندن فرار می‎کند؛ ولی در دام گروهی تبهکار می‌افتد.

«هیلاری دَری»، دختر شاه پریان، بدون اجازه پدرش با شاهزاده هفت کشور، پَتَش‌خوارگر، ازدواج می‌کند. برادر هیلاری شبانه به خانه آن‌ها می‌رود و خواهرش را می‌دزد و به سرزمین پریان می‌برد. پتش‌خوارگر به دنبال همسرش به آن سرزمین می‌رود و برای اینکه همسرش را به خانه بازگرداند، به خواسته‌های شاه پریان تن در می‌دهد.

«دنی» و پدرش داخل کاراوانی که شبیه گاری کولی‌هاست، زندگی می‌کنند. دنی مادرش را از دست داده است و پدرش را بسیار دوست دارد. پدر دنی همیشه فکرهای معرکه‌ای دارد. آن‌ها زندگی آرامی دارند تا اینکه شبی پدر دنی از خانه بیرون می‌رود و نزدیک صبح باز می‌گردد و از آن به بعد همه‌چیز تغییر می‌کند.

بچه‎ها مشغول بازی هستند که می‌شنوند یک نفر جوجه می‌فروشد. آن‎ها تصمیم می‌گیرند جوجه بخرند و بزرگ کنند و با این کار بیزینس راه بیاندازند. بچه‌ها می‌خواهند در اتاق سرایداری از جوجه‌ها نگهداری کنند و هر کدام به چیزهایی که می‌توانند بخرند، فکر می‌کنند و... .

کتاب حاضر داستان زندگی نویسنده مشهور، «آنتوان دوسنت اگزوپری»، است. این داستان از دوران کودکی آنتوان شروع می‌شود؛ از آن زمان که او آرزوی پرواز در سر دارد تا هنگامی که به عنوان مکانیک، به خدمت در هنگ هوانیروز فراخوانده می شود و تصمیم می گیرد تمرین پرواز کند. او سرانجام گواهی‌نامه خلبانی‌اش را می گیرد و مشغول رساندن نامه‌های پستی به قاره‌های دیگر می شود. در یکی از سفرهایش... .

«جروشا ابوت» دختر ۱۷ ساله‌ای است که هنوز هم در یتیم‌خانه زندگی می‌کند. بیشتر کارها به عهده اوست و از ۱۱ بچه ۴ تا ۷ ساله نگهداری می‌کند. روزی جروشا متوجه می‌شود یکی از اعضای هیئت امنا تصمیم گرفته او را به دانشگاه بفرستد و در عوض جروشا موظف است که ماهی یک بار برای او نامه بنویسد و تمام جزئیات را توضیح دهد.

کتاب حاضر یکی از مهم‌ترین آثار « سنت اگزوپری» به شمار می‌رود و بر اثر حادثه‌ای واقعی شکل گرفته است. در قلب آفریقا هواپیما خراب می‌شود و اگزوپری مجبور است فرود بیاید. او با پسربچه‌ای روبه‌رو می‌شود که سؤال‌های عجیب و غریبی می‌پرسد. در طول داستان فلسفه دوست داشتن و عواطف انسانی به ساده‌ترین شکل تجزیه و تحلیل شده است.

«جواد» در جنگ، با گازهای شیمیایی بیمار شده است. او می‌خواهد نوشتن رمان جدیدش را شروع کند؛ ولی می‌ترسد که حالش بدتر شود یا هرگز نتواند آن را به سرانجام برساند؛ اما این‌بار تصمیمش جدی است. او شروع می‌کند و همه چیز در عالم خیال اتفاق می‌افتد. همه چیز خیالی است.

دو برادر بزرگ‌تر «رابینسون»، کشته و ناپدید شده‌اند. پدر و مادر رابینسون به هیچ‌وجه نمی‌خواهند او را از دست بدهند. آن‌ها حاضرند هر کاری بکنند تا او در کنارشان بماند؛ ولی رابینسون عاشق ماجراجویی و سفر به سرزمین‌های دور است. او می‌خواهد شبانه فرار کند و با کشتی به سرزمین‌های ناشناخته برود.