قلب زیبای بابور
معرفی کتاب
این داستان درباره مرد سیاهپوست و فقیری به نام «کمور» است که عاشق دختر ثروتمندترین مرد بندر «شناس» میشود. پدر دختر با ازدواج آنها مخالف است؛ اما دختر که «حزبا» نام دارد به کمور علاقهمند است. آنها شبانه از بندر شناس به بندر ملو میگریزند. پدر دختر وقتی از ماجرا آگاه میشود، اهالی بندر ملو را که زندگی آنها وابسته به بندر شناس است، تحریم میکند و این تحریم در صورت آوردن مرواریدی به نام حزبا به پایان میرسد. کهور که اینک صاحب دختر و پسری است، به قصد یافتن مروارید حزبا راهی دریا میشود؛ اما... .
بچههای راهآهن
معرفی کتاب
«روبرتا»، «پیتر» و «فیلیس» مجبورند به همراه مادر، خانهشان را ترک کنند و در خانهای کوچک نزدیک راهآهن زندگی کنند؛ چون اتفاق ناخوشایندی برای پدر رخ داده است. مادر ترجیح میدهد که بچهها چیزی از ماجرا ندانند؛ اما بچهها پس از اتفاقات مختلف از این راز باخبر میشوند و... . این داستان، کشمکش این بچهها با مشکلاتی است که ناگهان زندگی آنها را دگرگون میکند.
شهر طلا و سرب
معرفی کتاب
این کتاب، سومین داستان از داستانهای چهارگانۀ این مجموعه است. در دو داستان پیشین، عدهای از ساکنان زمین که به ترتیبی از اسارت موجودات فضایی و هیولاهای فلزی سهپایه نجات یافتهاند، به کوههای سفید پناه میبرند و از آنجا با فرستادن دستههای شناسایی، موقعیت امنیتی شهر طلا و سرب را که جایگاه اصلی موجودات مذکور است، ارزیابی میکنند. آنها برای نجات ساکنان زمین از چنگ هیولاهای فلزی، به داخل شهر نفوذ میکنند؛ اما برای خروج از آنجا دچار مشکل می شوند .
برکه آتش
معرفی کتاب
سه پایهها ماشینهایی قدرتمند هستند که دنیا را اداره میکنند و توانستهاند بر انسانها و افکارشان مسلط شوند. آنها بعد از سیزدهسالگی هر فرد، روی سر او کلاهکی فلزی نصب میکنند و افکارش را به دست میگیرند. در این قسمت شخصیتهای اصلی داستان، در گروههای کوچک به مناطق مختلف سفر کرده و نیروهای علاقمند به مبارزه با سهپایهایها را شناسایی و جذب میکنند.
دو دوست دو قهرمان
معرفی کتاب
«سَمی» تولهسگی که صاحبش رهایش کرده، کشتهکردۀ فوتبال است و «ماوسِر» گربۀ شجاعی است که از چیزی نمیترسد. این دو چنان با هم دوست میشوند که حتی جنگ هم نمیتواند آنها را از هم جدا کند. با گسترش جنگ جهانی اول در اروپا، مردم حیوانات شجاع را به جنگ میفرستند تا به سربازها کمک کنند. بدینترتیب پای ماوسر و سمی به سنگرهای جنگ باز میشود و... .
بوتههای آدمخوار
معرفی کتاب
پس از بارانی سهمگین، همهچیز در زندگی سه نوجوان ساکن جزیرۀ کوچک تغییر میکند. «پترا» که به آب حساسیت دارد، درمییابد که بدنش نسبت به باران عکسالعملی نشان نمیدهد؛ ولی «آنایا» که تقریباً به همهچیز حساسیت دارد، علائمی خفیف را تجربه میکند. درهمینحال، علفهایی ناشناخته با رشد بسیار سریع، مزرعهای را احاطه میکنند که «سث» با خانوادۀ جدیدش در آن زندگی میکند. همزمان با اینکه اوضاع بدتر و وحشتناکتر میشود و علفهای سیاه تقریباً تمام جزیره را تحتسلطۀ خود درمیآورند، این سه نوجوان، تغییراتی فیزیکی را تجربه میکنند که آنها را با علفها مرتبط میکند و... .
جامانده در اعماق اقیانوس
معرفی کتاب
«لوسی» دختر سیزدهسالهای که در پنجمین تابستان بعد از مرگ مادرش که یک زیستشناس و متخصص کوسه بود، دوستش را هم از دست میدهد. او که حالا با پدرش زندگی میکند، باید با این دو غم بزرگ کنار بیاید تا هم خودش و هم پدرش را از این شرایط رها کند. او تصمیم میگیرد با ادامه دادن و دنبال کردن تحقیقات ناتمام مادرش دربارۀ نوع خاصی از یک کوسه و همینطور با کمک علاقهای که به اقیانوس و کوسهها از مادرش به ارث برده، با سوگواری و مشکلات روحی و روانی ناشی از این فقدانها، کنار بیاید؛ اما متوجه موضوعی میشود...
دختری که نیلوفر میدوخت
معرفی کتاب
«هانا» دختر نوجوان چینی، آمریکایی است که در اوج دوران نژادپرستی آمریکا به همراه پدرش به شهری جدیدی نقل مکان میکند. او دوست دارد رؤیاهایش را دنبال کند؛ درس بخواند، در مغازۀ پدرش، لباس طراحی کند و بدوزد و بتواند یک دوست واقعی برای خودش پیدا کند؛ اما برای تمام اینها باید روزانه برای ابتداییترین حقوق انسانی خود بجنگد تا بتواند در این شهر بهراحتی زندگی کند. مردم این شهر، رفتار خیلی خوبی با او ندارند؛ اما هانا دقیقاً دلیلش را نمیداند تا اینکه روزی بر اثر یک اتفاق متوجه میشود... .
به خاطر آنیا
معرفی کتاب
«آنیا» دَه سال دارد که متوجه میشود به بیماری مربوط به سیستم ایمنی بدن مبتلا شده است. او خیلیزود مجبور به استفاده از کلاهگیس میشود و همکلاسیهایش؛ «کیلی»، «استف»، «تونیا» و «نیکول»، به این فکر میکنند که شاید او سرطان داشته باشد؛ اما بعد، اتفاقی غیرقابل تصور رخ میدهد. کلاهگیس «آنیا» در ساعت ورزش از سرش میافتد! این اتفاق، بیشازاندازه برای او دردناک است؛ ولی اینبار «کیلی» به کمک او میآید و آنیا با این دوستی غیرمنتظره، شجاعتِ مواجهه با سختیهای زندگی را به دست میآورد.