زنده باد حسودها، بدجنسها و بیمعرفتها
معرفی کتاب
آدم لازم دارد بعضی چیزها را در این دنیا زودتر بفهمد. مثلاً چه خوب اگر مطلع شود حسادت، همیشه هم چیز زشت و ضایعی نیست یا آنقدرها که میگویند واقعاً هم بد نیست و گاهی باید بگذاریم حسادت هم مثل مهربانی از وجومان بیرون بزند؛ البته... . خب این چیزها را اگر کسی زودتر به ما بگوید، زندگیمان قشنگتر نمیشود؟ میشود! جای اینکه بیافتیم به جان خودمان و دیگران، خیلیچیزها را زودتر میفهمیم و میپذیریم. این کتاب دربارۀ همین ماجراهایی است که آدم در ده دوازدهسالگی بفهمد بهتر است تا نود سالگی!
کابوسهای خندهدار
معرفی کتاب
این کتاب، ماجرای شکلگیری گروه تقلیدچی «حبیبسلمونی» را از زبان پسر نوجوانِ او، «عطا»، تعریف میکند. زمان وقوع داستان برمیگردد به دوران قاجار و قحطی بزرگ در ایران. عطا، پدر و مادر، خواهرها و دامادشان دستۀ سیاهبازی دارند و با هم نمایش اجرا میکنند. روزی، مردی ناشناس آنها را بهازای غذا استخدام میکند تا چندشبی در عمارتی، در شهریار تیارت داشته باشند؛ اما... .
بزرگ شدی ریزهمیزه
معرفی کتاب
«سپهر» پسر زرنگ و باهوشی است؛ پسربچهای کلاس دومی با نمرههایی عالی. ماجرا در روزهای نزدیک به انقلاب اسلامی رخ میدهد و از کودکانی روایت میکند که در تاریخ انقلاب اسلامی نقشی به عهده داشتهاند و بخشی از تاریخ را رقم زدهاند. سپهر تلاش میکند تا همراه بزرگترها برای نابودی ظلم کاری انجام دهد. این کتاب با استفاده از ضربالمثلهای شیرین فارسی، مفاهیم خداشناسی و سبک زندگی اسلامی را به نوجوانان آموزش میدهد.
روباهی به نام پکس
معرفی کتاب
«پیتر» بچهروباه یتیمی را نجات میدهد و از او مانند یک حیوان خانگی نگهداری میکند. پیتر که مادرش را از دست داده است، به بچهروباه دل میبندد. با گذشت زمان، دوستی پیتر و بچهروباه عمیق میشود تا اینکه پدر پیتر مجبور میشود به جنگ برود و چون پیتر باید نزد پدربزرگش برود، پدر او را وادار میکند که پَکس را در بیابان رها کند... . پیتر برای یافتن پَکس، خانۀ پدربزرگش را ترک میکند و با دلی غمگین ولی امیدوار، راهی سفری طولانی میشود.
قلب زیبای بابور
معرفی کتاب
این داستان درباره مرد سیاهپوست و فقیری به نام «کمور» است که عاشق دختر ثروتمندترین مرد بندر «شناس» میشود. پدر دختر با ازدواج آنها مخالف است؛ اما دختر که «حزبا» نام دارد به کمور علاقهمند است. آنها شبانه از بندر شناس به بندر ملو میگریزند. پدر دختر وقتی از ماجرا آگاه میشود، اهالی بندر ملو را که زندگی آنها وابسته به بندر شناس است، تحریم میکند و این تحریم در صورت آوردن مرواریدی به نام حزبا به پایان میرسد. کهور که اینک صاحب دختر و پسری است، به قصد یافتن مروارید حزبا راهی دریا میشود؛ اما... .
بچههای راهآهن
معرفی کتاب
«روبرتا»، «پیتر» و «فیلیس» مجبورند به همراه مادر، خانهشان را ترک کنند و در خانهای کوچک نزدیک راهآهن زندگی کنند؛ چون اتفاق ناخوشایندی برای پدر رخ داده است. مادر ترجیح میدهد که بچهها چیزی از ماجرا ندانند؛ اما بچهها پس از اتفاقات مختلف از این راز باخبر میشوند و... . این داستان، کشمکش این بچهها با مشکلاتی است که ناگهان زندگی آنها را دگرگون میکند.
شهر طلا و سرب
معرفی کتاب
این کتاب، سومین داستان از داستانهای چهارگانۀ این مجموعه است. در دو داستان پیشین، عدهای از ساکنان زمین که به ترتیبی از اسارت موجودات فضایی و هیولاهای فلزی سهپایه نجات یافتهاند، به کوههای سفید پناه میبرند و از آنجا با فرستادن دستههای شناسایی، موقعیت امنیتی شهر طلا و سرب را که جایگاه اصلی موجودات مذکور است، ارزیابی میکنند. آنها برای نجات ساکنان زمین از چنگ هیولاهای فلزی، به داخل شهر نفوذ میکنند؛ اما برای خروج از آنجا دچار مشکل می شوند .
برکه آتش
معرفی کتاب
سه پایهها ماشینهایی قدرتمند هستند که دنیا را اداره میکنند و توانستهاند بر انسانها و افکارشان مسلط شوند. آنها بعد از سیزدهسالگی هر فرد، روی سر او کلاهکی فلزی نصب میکنند و افکارش را به دست میگیرند. در این قسمت شخصیتهای اصلی داستان، در گروههای کوچک به مناطق مختلف سفر کرده و نیروهای علاقمند به مبارزه با سهپایهایها را شناسایی و جذب میکنند.