Skip to main content

خدایا... خدایا!2

معرفی کتاب
نویسنده در این کتاب می‌کوشد تا به کودکان نحوه‌ دعا کردن و صحبت با خالق هستی را آموزش ‌دهد. کودک برای همه چیزهای عجیب از خدا تشکر می‌کند، مانند آمپول زدن! آمپول درد دارد؛ اما او می‌داند که حالش را خوب می‌کند. کودک با یاد خدا، دوستش را می‌بخشد؛ چراکه آبرنگ او روی دفتر و لباسش ریخته است و با این کار احساس بهتری دارد. کودک از اینکه خدا حیوانات را آفریده خوش‌حال است و... .

تاج دوستی

معرفی کتاب
موش و خرگوش و جوجه‌تیغی با هم دوست بودند؛ آن‌ها باهم به دنبال غذا می‌رفتند، با هم محله‌شان را تمیز می‌کردند و اوقات خوشی داشتند تا اینکه موش، تاج طلایی‌ایی پیدا کرد، آن را روی سرش گذاشت و از همان لحظه رفتارش کاملاً عوض شد! او به خرگوش و جوجه‌تیغی دستور می‌داد و خودش هیچ کاری نمی‌کرد. تا اینکه دوستان موش او را ترک کردند و... .

وقتی پینوکیو آدم شد...

معرفی کتاب
چندوقتی از آدم شدن پینوکیو می‌گذشت. او مثل همه پسربچه‌ها باید روزی دوبار مسواک می‌زد، هرشب قبل از خواب حمام می‌کرد، روزی یک‌بار موهایش را شانه می‌زد و...؛ اما او از همه این کارها خسته شده بود و دلش می‌خواست دوباره عروسک چوبی باشد! او آرزویش را برای «جینا»، «روکو»، حلزون تو باغچه و حتی روباه مکار گفت؛ ولی متوجه شد که همه آن‌ها او را الان بیشتر دوست دارند؛ اما پینوکیو همچنان دلش برای روزهای چوبی بودنش تنگ بود تا اینکه... .

کجا خرس؟

معرفی کتاب
بچه‌خرس با پسرکوچولو زندگی می‌کرد؛ اما هرچه می‌گذشت، بچه‌خرس بزرگ‌ و بزرگ‌تر می‌شد و کارهایی را انجام می‌داد که بقیه خرس‌ها انجام می‌دادند تا روزی که پسرک متوجه شد خرسی دیگر نمی‌تواند با او و در خانه زندگی کند. برای همین تصمیم گرفت جای تازه‌‏ای برایش پیدا کند؛ اما کجا؟ کودکان در این داستان، آداب دوستی و توجه کردن به نیازهای یکدیگر را می‌آموزند.

چگونه جلوی حمله وایکینگ‌ها را بگیریم؟

معرفی کتاب
«مکس» و «مالی» خواهرو برادر دوقلو، همیشه توی دردسر می‌افتند یا شاید هم دردسر درست می‌کنند؛ اما آن‌ها همیشه راه‌حل‌های بانمکی برای دردسر‌های درست شده پیدا می‌کنند و خودشان را از مخمصه نجات می‌دهند. در این داستان آن‌ها به خواننده یاد می‌دهند که چطور ردِ وایکینگ‌ها را بزند، حتی اگر لباس مبدل پوشیده باشند، چگونه یک وایکینگ را تعقیب کند، حتی اگر سوار موتورسیکلت باشد و چطور خیلی اتفاقی و تقریباً هم‌زمان با بقیه‌ کارها، جلوی حمله‌ وایکینگ‌ها را در زندگی واقعی بگیرد.

رقابت بهاری

معرفی کتاب
آقای دلگشا به خاطر اتفاقاتی که پشت سر گذاشته است، احساس خستگی زیادی می کند، همه کارکنان هتل موافق هستند که او باید به یک سفر برود تا کمی استراحت کند و همان آقای دلگشای همیشگی شود. بالاخره آقای دلگشا راهی سفر می‌شود؛ اما مونا فکر می‌کند که در نبودِ آقای دلگشا چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد. هتل پنج‌بلوط همیشه با اتفاقات ریز و درشتی رو‌به‌رو می‌شود و این‌بار هم خطر تأسیس هتلی باشکوه همه را تهدید می‌کند؛ آن‌ها باید ثابت کنند که هتل پنج‌بلوط بهترین هتل جنگل است.

پادشاه و ابرباف

معرفی کتاب
پسرک از ابرها نخ می‌ریسید و با ماشین پارچه‌بافی‌اش نخ‌ها را به پارچه تبدیل می‌کرد. او همیشه موقع کار شعری که از مادرش یاد گرفته بود، می‌خواند. « به قدر کفایت بباف ای پسر و هرگز نبافش از حد به در». او برای خودش دو شال بافت یکی برای روزهای گرم تابستان و یکی برای روزهای سرد در زمستان و شال‌ها نرم و گرم بودند. روزی در شهر، پادشاه چشمش به شال پسرک افتاد و از او خواست تا برایش ببافد؛ ولی خیلی بلندتر. پسرک مخالفت کرد؛ اما فایده‌ای نداشت. او با ابرها شال بسیار بلند پادشاه را بافت؛ اما پادشاه شنل هم می‌خواست و... .

ارنست، گوزنی که برای کتاب بزرگ بود!

معرفی کتاب
گوزن بزرگ، «ارنست»، در وضعیت سختی گیر افتاده است. او هرکاری انجام می‌دهد، نمی‌‏تواند در کتابی که درباره‌‏اش نوشته‌اند، جا شود! تنها خوش‌شانسی ارنست، داشتن دوست ریزه‌میزه‌ای است که به او در حل مشکلش کمک می‏‌کند و... . مطالعه این کتاب، به کودکان اطلاعاتی درباره حل مسئله، همکاری و خلاقیت می‌دهد و به آن‌ها می‌آموزد که فقط شباهت‌ها عامل بقای دوستی نیستند.

دفتر خاطرات یک بچه‌خفن مهربان

معرفی کتاب
«رولی جفرسون» تصمیم می‌گیرد مانند دوستش، «گِرِگ»، خاطراتش را بنویسد و سعی می‌کند گِرِگ از این موضوع باخبر نشود؛ چون می‌داند که عصبانی می‌شود. رولی به دفتر خاطراتش افتخار می‌کند و دوست دارد آن را به گِرِگ نشان بدهد و همان‌طور که پیش‌بینی می‌کند، گِرِگ عصبانی می‌شود؛ اما بعد پیشنهاد جالبی به رولی می‌کند که... .

خیال زیبای من

معرفی کتاب
دخترکوچولو قصه‌های زیادی می‌داند. او می‌تواند نقاشی این قصه‌ها را روی کاغذ بکشد؛ اما اگر مداد نباشد؛ او می‌تواند با کاغذ عروسک بسازد و اگر کاغذ تمام شود، او می‌تواند قصه‌هایش را روی چوبِ میز و صندلی حک کند. اگر چوب نباشد، دخترکوچولو روی دیوار نقاشی می‌کشد و اگر دیواری وجود نداشته باشد، او روی کفپوشِ زمین قصه‌ها را می‌کشد؛ اما اگر روزی هیچ‌کدام از اینها در دسترس نباشد، آیا باز هم دخترک می‌تواند قصه بگوید؟