Skip to main content

دره دایناسورها

معرفی کتاب
«جک» و «آنی» خواهر و برادر هستند. آنی عاشق خیال‌بافی است؛ ولی جک واقعیت را بیشتر دوست دارد. آن‌ها در جنگل، طناب نردبان‌شکلی را می‌بینند که از درخت تنومندی آویزان است. نردبان تا نوک درخت بالا می‌رود و در بالاترین قسمت درخت، خانه‌ای درختی دیده می‌شود. این خانه درختی پر از کتاب است و این کشف بزرگ باعث می‌شود که آنان در زمان سفر کنند. جک و آنی به دوران ماقبل تاریخ می‌روند و جانوران غول‌پیکر را از نزدیک می‌بینند؛ اما حالا آن‌ها چطور می‌توانند به خانه برگردند؟

کلاس رانندگی

معرفی کتاب
این کتاب جلد ششم از مجموعه کتاب‌های «نیکلا کوچولو» است. پدر «روفو»، دوست «نیکلا»، که پلیس است، به مدرسه می‌آید تا بچه‌ها را با چگونگی پیشگیری از تصادفات جاده‌ای آشنا کند و قوانین رانندگی را نیز به آن‌ها آموزش دهد. بچه‌ها به حیاط مدرسه می‌روند تا با دوچرخه‌های کوچکشان در آموزش شرکت کنند. حالا دیگر حتی آقای پلیس هم نمی‌تواند از پس این دار و دسته شلوغ برآید!

دار‌و‌دسته دزدان دریایی

معرفی کتاب
آقای «بلدور»، همسایه «نیکلا»، به تازگی دوربین فیلمبرداری خریده است. او از نیکلا می‌خواهد که با کمک هم فیلمی درباره دزدان دریایی بسازند و به او می‌گوید دوستش را هم بیاورد؛ اما بعد از چند دقیقه، سر و کله هشت نفر از دوستان نیکلا پیدا می‌شود! در حالی که بچه‌ها برای بازی کردن نقش اصلی جر و بحث می‌کنند، آقای بلدور می‌گوید خودش این نقش را به عهده می‌گیرد تا غائله تمام شود؛ ولی در همین موقع پدر نیکلا سر می‌رسد و... .

بچه‌های آتش‌پاره!

معرفی کتاب
در جلد چهارم از مجموعه کتاب‎های «نیکلا کوچولو»، پدر و مادر «نیکلا» و «آلسست»، دوست نیکلا، قرار است به رستوران بروند. نیکلا و آلسست خوش‌حال هستند؛ چون می‌توانند با هم تنها در خانه بمانند؛ اما ناگهان پدر نیکلا آن‌ها را غافلگیر کرده و پرستار «بریژیت» را معرفی می‎کند. او قرار است شب، کنار بچه‌ها بماند.

غذاخوری مدرسه عالیه

معرفی کتاب
در این قسمت از مجموعه کتاب‌های «نیکلا کوچولو»، نیکلا دوست ندارد در سالن غذاخوری مدرسه، غذا بخورد. پدرش به او قول می‌دهد که اگر در مدرسه غذا بخورد، برایش هدیه بخرد. نیکلا با این امید، به سالن غذاخوری مدرسه می‌رود و از خوردن غذا بسیار لذت می‌برد و آن‌قدر به او خوش می‌گذرد که دیگر دوست ندارد برای ناهار به خانه بازگردد.

حمله به قلعه

معرفی کتاب
در جلد دوم از مجموعه کتاب‌های «نیکلا کوچولو»، مادر نیکلا از همسرش می‌خواهد تا مبل‌های راحتی ساحلی را به حیاط ببرد؛ اما پدر نیکلا با شرایطی روبه‌رو می‌شود که نمی‌تواند درخواست همسرش را به خوبی انجام دهد. نیکلا و دوستانش می‌خواهند شوالیه‌بازی کنند، برای همین نیکلا از پدرش می‌خواهد که در ساخت قلعه به آن‌ها کمک کند؛ اما پدر باید اول خواسته مادر را انجام دهد.

پیش به سوی گروه موزیک!

معرفی کتاب
در جلد نخست از مجموعه داستانی «نیکلاکوچولو»، «نیکلا» و دوستانش تصمیم می‌گیرند با سازهایشان یک گروه موزیک راه‌اندازی کنند؛ اما جالب آنجاست که هیچ‌کدام از آن‌ها نمی‌توانند ساز بنوازند. آن‌ها نام گروهشان را «رفقا» می‎گذارند و می‌خواهند کنسرتی اجرا کنند؛ ولی چگونه می‌توانند چنین کاری را انجام دهند؟

چرا من گورخرم؟

معرفی کتاب
گورخر جوان و کنجکاو دلش می‌خواهد همه چیز را بداند. او سوال‌های زیادی دارد و بزرگ‌ترین سوالش این است که گورخرها سفیدند با خط‌های سیاه یا سیاه‌اند با خط‌های سفید؟ گورخر به شدت به فکر فرو می‌رود، طوری که حتی در خواب‌هایش هم خود را در رنگ‌های مختلف می‌بیند. گورخر دوست دارد برای یک تغییر کوچک هم که شده، راه‌راه نباشد؛ اما با از بین رفتن خط‌ها هم نمی‌تواند سوالش را جواب دهد. آیا گورخر می‌تواند هویت خود را پیدا کند؟

روباه به کتاب‌خانه می‌رود

معرفی کتاب
این کتاب درباره روباهی است که دنبال موشی می‌رود تا او را شکار کند؛ اما سر از کتابخانه درمی‌آورد. روباه با گشت و گذار در کتابخانه، به کتاب و کتاب‌خوانی علاقه‌مند می‌شود؛ اما او نمی‌تواند بخواند! حالا او هر روز به کتابخانه می‌آید و هر بار کتابی را با خود می‌برد. روزی روباه مرغی را با خود می‌آورد و از موش می‌پرسد که آیا خوردن استخوان‌های مرغ برایش ضرر دارد؟ در همین موقع... . در پایان داستان، مرغ و روباه به توافق می‌رسند که روباه او را از مزرعه فراری دهد و مرغ هم به او خوندان یاد بدهد.

خانواده‌ها خنده‌دارند

معرفی کتاب
راوی این داستان که کوچک‌ترین عضو خانواده است، خانواده‌اش را عجیب و غریب با رفتارهای خارج از انتظار تعریف می‌کند. او به این نتیجه می‎رسد که خانواده‌ها واقعاً خنده‌دار هستند. پدرش همیشه تأکید می‎کند او همان لحظه‌ای که صدایش می‌کنند، باید بیاید؛ اما خودش هیچ‌وقت به موقع نمی‌آید. مادربزرگ بچه‌‌ها را لوس می‌کند و بعد می‌گوید بچه‌ها در زمان کودکی آن‌ها خیلی بهتر بودند... . هر کدام از اعضای خانواده به نحوی پیام‌های مبهم و گیج‌کننده‌ای را که ترکیبی از عاطفه و نقد است، به بچه می‌رسانند.