Skip to main content

ویلفرد گوردن مک‌دونالد پارتریج

معرفی کتاب
«ویلفرد گوردن مک‌دونالد پارتریج» پسربچه کم سن و سالی است که خانه‌اش دیوار به دیوار خانه سالمندان است. او همه ساکنان آنجا را می‌شناسد و بیش از همه، دوشیزه «نانسی آلیسون دلاکورت کوپر» را دوست دارد؛ چون اسم او نیز مثل اسم خودش چهار قسمتی است. وقتی ویلفرد متوجه می‌شود که دوشیزه نانسی حافظه‌اش را گم کرده است، تصمیم می‌گیرد به او کمک کند تا دوباره حافظه‌اش را پیدا کند.

باغچه امیلیا الیکات

معرفی کتاب
«امیلیا الیکات» و گربه‌اش «مُسی»، در خانه شماره ۵۶ زندگی می‎کنند. امیلیا باغچه بزرگ و مرغ‌های زیبایی دارد و هر روز درباغچه‌اش مشغول کار است. کنار ِخانه او آپارتمان سه طبقه‌ای قرار دارد؛ اما امیلیا بدون توجه به آن‌ها به باغچه‌اش می‌رسد و به مرغ‌هایش غذا می‌دهد. او فکر می‌کند خیلی تنهاست و هیچ‌کس نیست که آن همه زیبایی را نشانش‌بدهد. در آپارتمان، «تونی» و همسرش، «دنا»، هر شب مرغ‌های امیلیا را نگاه می‌کنند و آرزو دارند که به آن‌ها نزدیک شوند. «آدریان پوپا» همسایه دیگر، دلش می‌خواهد گوشه‌ای از آن باغچه، کدو و کلم بکارد و... تا اینکه روزی توفان بزرگی تمام باغچه امیلیا را به هم می‌ریزد و همه‌چیز را با خود می‌برد؛ اما دقیقاً در همان‌لحظه همسایه‌ها سر می‌رسند و... .

هربرت و هری

معرفی کتاب
«هربرت» و «هری» دو برادر هستند که در یک خانه زندگی می‌کنند. آن‌ها با هم و با یک قایق ماهی می‌گیرند. روزی وقتی با هم در حال ماهیگیری هستند، گنج بزرگی پیدا می‌کنند. آن‌ها گنج را از آب بیرون می‌کشند؛ ولی سر این موضوع که گنج متعلق به چه کسی است، جر و بحث می‌کنند و هربرت، هری را از قایق به بیرون هُل می‌دهد. هربرت گنج را به بلندترین نقطه کوه می‌برد تا مخفی کند و... .

ای...همچین

معرفی کتاب
داستان کتاب درباره پسری به نام «رامون» است که عاشق نقاشی کشیدن است. او همه‌جا و هروقت، از هر چیزی نقاشی می‌کشد؛ اما یک روز، برادرش، «لئون»، او را به خاطر کشیدن یک گلدان مسخره می‌کند. رامون تمام نقاشی‌هایش را مچاله می‌کند و... . او تصمیم می‌گیرد دیگر نقاشی نکشد. روزی متوجه می‌شود خواهرش، «ماریسول»، تمام نقاشی‌هایی که او دور انداخته، به دیوار اتاقش چسبانده است. رامون با دیدن آن کاغذهای مچاله شده که دیوارهای اتاق خواهرش را پوشانده است، تصمیم تازه‌ای می‌گیرد.

رز به دیدن آقای وینتر گارتن می‌رود

معرفی کتاب
توپِ «رُز» در خانه آقای «وینترگارتن» افتاده است. دوستان رُز می‎گویند که آقای گارتن بدجنس است و بچه‌ها را می‌خورد. رز به توصیه مادرش، تصمیم می‌گیرد با کمی کیک داغ و چند شاخه گل به دیدن او برود و توپش را پس بگیرد... . رز باعث می‌شود که آقای گارتن کاری انجام دهد که سال‌هاست آن را انجام نداده است و... .

سلطان زورگو و سنجابک باهوش

معرفی کتاب
سنجاب حسابی گرسنه است و نزدیک درختی پر از بلوط ایستاده است؛ اما نمی‌تواند بلوط بچیند؛ چون زیر آن درخت، سلطان جنگل زندگی می‌کند و اصلاً خوشش نمی‌آید سنجاب‌ها سراغ آن درخت بروند. سنجاب گرسنه نقشه‌ای می‌کشد و بالای درخت می‌رود و مشغول خوردن بلوط می‌شود. ناگهان شیر بیدار می‌شود و تعجب می‌کند که سنجاب چطور جرئت کرده است این کار را انجام دهد و... . شیر و سنجاب راه می‌افتند تا از حیوانات جنگل بپرسند چه کسی قوی‌تر است، شیر یا سنجاب؟ آیا نقشه سنجاب عملی می‌شود؟

سی‌سی خرسی و لباس زرد

معرفی کتاب
«سی‌سی» بچه خرس کوچولو، با مادرش برای خرید پارچه به مغازه می‌رود. او رنگ زرد را می‌پسندد و به حرف‌های مادرش که می‌گوید این رنگ مناسب خرس‌ها نیست، هیچ توجهی نمی‌کند. چند روز بعد، سی‌سی با لباس جدیدش در جنگل گردش می‌کند که ناگهان شکارچی را می‌بیند که اسلحه‌ای در دست دارد. سی‌سی سعی می‌کند پنهان شود؛ اما هر جا می‌رود شکارچی به همان سمت می‌آید و... . شکارچی نزدیک می‌شود؛ اما او خرس کوچولو را شکار نمی‌کند؛ چون او شکارچی نیست. پس او کیست؟ و آن اسلحه چیست که در دست دارد؟

قهرمان کوچولوهای شجاع

معرفی کتاب
صدای فیل آتش‌نشان در جنگل می‌پیچد. شعله‌های آتش، خانه سنجاب را دربرگرفته است و «فیلک» و میمون از ترس به خود می‌لرزند؛ اما فیل آتش‌نشان، خانواده سنجاب را از آتش نجات می‌دهد. از آن روز به بعد، فیلک و میمون تصمیم می‌گیرند که مثل فیل آتش‌نشان شجاع باشند و وقتی بزرگ شدند، آتش‌نشان شوند.

کی بیشتر می‌پره؟

معرفی کتاب
«پابلند» ملخ مغروری است که فکر می‌کند از همه حیوانات دنیا بیشتر می‌پرد. او همیشه از خودش تعریف می‌کند و با پرش‌های ناگهانی، باعث ترس حیوانات می‌شود. «دُم‌قرمز» روباه باهوش و زیرک، برای اینکه ملخ دست از غرورش بردارد، نقشه‌ای می‌کشد و بین ملخ و قورباغه مسابقه‌ای ترتیب می‌دهد. دُم‌قرمز پیش از مسابقه نزد ملخ می‌رود و او را در حال تمرین می‌بیند. روباه به او توصیه می‌کند که حسابی استراحت کند و خوب غذا بخورد؛ چون در هر صورت او برنده می‌شود؛ اما روز مسابقه اتفاق دیگری رخ می‌دهد.

غازی خوابالو‌شده

معرفی کتاب
قرار است «غازی» با دوستانش، «پرسیاه» و «مخملی» بازی کند؛ اما او خیلی خسته است و مرتب چشم‌هایش را می‌مالد؛ چون دیشب دیر خوابیده است. وقتی غازی به خواب می‌رود، پرسیاه و مخملی فکر می‌کنند که او مریض شده است، برای همین تصمیم می‌گیرند از جلبک‌های کف رودخانه برایش بیاورند تا بخورد و زود خوب شود. مخملی می‌پرد توی آب!؛ اما او یک خرگوش است و نمی‌تواند شنا کند. سرانجام مخملی چه می‌شود؟ آیا کسی هست که او را نجات دهد؟