Skip to main content

تا آن روز

معرفی کتاب
در باغ بزرگی، کلاغ‌ها و سارها در کنار هم، با صلح و صفا زندگی می‌کنند تا اینکه کلاغ‌ها که چاق‌تر و قوی‌تر از سارها هستند، به آن‌ها زور می‌گویند. کلاغ‌ها به سارها می‌گویند یا باید حرف‌های ما را قبول کنید یا از این باغ بروید. سارها که باغ و درخت‌هایش را دوست دارند، می‌مانند. ابتدا همه‌چیز خوب پیش می‌رود؛ ولی وقتی زمستان از راه می‌رسد، دانه کم و هوا سرد می‌شود و روز‌ به روز حملات کلاغ‌ها بیشتر می‌شود. روزی یکی از خانم کلاغ‌ها که مهربان و دلسوز است، جوجه‌ساری را پیدا می‌کند که پدر و مادرش را از دست داده است و تصمیم می‌گیرد از او نگهداری کند.

چمدان پرنده

معرفی کتاب
این کتاب دربردارنده شش داستان کوتاه است. «چمدان پرنده»، «قوهای وحشی»، «فرشته» و «پروانه» نام برخی از این داستان‌هاست. «چمدان پرنده»، داستان پسری است که ارث پدری را به نادرستی استفاده می‌کند و همه را از دست می‌دهد. در داستان «قوهای وحشی»، دختری به نام «لایزا» به خاطر رفتارهای بد نامادری‌اش به جنگل پناه می‌برد. داستان «فرشته» از مرگ سخن می‎گوید و موضوع داستان «پروانه» درباره از دست دادن فرصت‌هاست.

سگی که می‌خواست خورشید باشد و سیزده قصه دیگر از قصه‌های مردم آسیا

معرفی کتاب
این کتاب شامل چهارده قصه از مردم آسیاست که برای مخاطبان کودک و نوجوان انتخاب شده است. آنچه در این قصه‌ها اهمیت دارد، این است که سرانجام، خوبی‌ها پیروز شده و نیروهای اهریمنی نابود می‌شوند. داستان «سگی که می‌خواست خورشید باشد»، داستان سگ خیال‌بافی را روایت می‌کند که دوست دارد به جای خورشید باشد. او از خورشید می‌خواهد که پایین بیاید و به جای او سگ شود تا او هم به جای خورشید به آسمان برود و بتابد. خورشید قبول می‌کند و... .

من و مامان‌بزرگ

معرفی کتاب
قهرمان داستان درباره مادربزرگش صحبت می‌کند. مادربزرگ او آرام و خوش‌اخلاق است و هیچ‌وقت عصبانی نمی‌شود. آن‌ها ساعت‌ها با هم صحبت می‌کنند و پسرک تمام مشکلاتش را با او در میان می‌گذارد. مادربزرگ پیر و ناتوان نیست، آن‌ها به شهربازی می‌روند و سوار ماشین برقی می‌شوند و مادربزرگ با تمام توان به ماشین‌های دیگر می‌کوبد و از خنده روده‌بر می‌شود. او هرگز نوه‌اش را سرزنش نمی‌کند و وقتی پسرک ناراحت است، مادربزرگ با حرف‌هایش او را آرام می‌کند. مادربزرگ بیش از هر چیزی، مهربان بودن را به نوه‌اش یاد می‌دهد و پسرک او را بیشتر از هر کسی در دنیا دوست دارد.

من و خانم معلم

معرفی کتاب
پسرک وقتی برای اولین‌بار وارد مدرسه می‌شود، ناراحت است؛ چون احساس تنهایی می‌کند. خانم معلم برخلاف تصور پسرک هیچ‌وقت بی‌حوصله و عصبانی نیست. او همیشه آرام و خونسرد است و با همه مهربان. کم‌کم پسر کوچولو متوجه علاقه‌مندی‌های مشترک بین خود و معلمش می‌شود و همین موضوع باعث می‌شود که او مدرسه را دوست داشته باشد.

من و دوستم

معرفی کتاب
موضوع این کتاب درباره ویژگی‌های یک دوست خوب است. پسر کوچولو از رفتن به مدرسه خوشش نمی‌آید، چون او در مدرسه احساس تنهایی می‌کند؛ اما پس از چند روز نظرش تغییر می‌کند. او معلم مهربانی دارد و بهترین دوستش را در مدرسه پیدا کرده است. پسر کوچولو و دوستش همیشه با هم هستند و تمام کارهایشان را با هم انجام می‌دهند. آن‌ها با هم درس می‌خوانند، با هم بازی می‌کنند، دردِ دل می‌کنند و خوراکی‌هایشان را با هم می‌خورند.

من و بابابزرگ

معرفی کتاب
پسر کوچولوی داستان، پدربزرگش را خیلی دوست دارد؛ چون پدربزرگ همیشه و در همه حال، به خواسته‌های او توجه می‎کند. پدربزرگ با او بازی می‌کند، برایش کتاب می‌خواند، کمکش می‎کند تا بر ترسش غلبه کند و... . پسر کوچولو سعی می‎کند به خاطر این همه مهربانی، به شکل‌های مختلف از پدربزرگش، قدردانی کند.

من و بابا

معرفی کتاب
این کتاب درباره رابطه پدران با فرزندانشان است. پسرک پدرش را خیلی دوست دارد. آن‌ها بیشتر وقت‌ها کنار هم هستند. پدر با پسرش بازی می‌کند و او را می‌خنداند و پسر در پختن کیک به پدر کمک می‌کند. پدر برای پسرش قصه می‌خواند تا او بخوابد و کارهای زیادی را به او یاد می‌دهد و... . پسر در کنار پدرش احساس امنیت و آرامش می‌کند؛ چون پدر او بهترین پدر دنیاست!

من و مامان

معرفی کتاب
پسر کوچولوی این داستان مادرش را خیلی دوست دارد. مادر تمام‌وقت از او مراقبت می‎کند، برایش غذا درست می‎کند، با او بازی می‌کند و... . مادر بیرون از خانه هم کار می‎کند و پسر کوچولو نمی‌داند که مادرش چطور این همه کار را انجام می‎دهد. پسرک دوست دارد مثل مادرش شجاع شود و به او در کارها کمک کند.

سه مسافر عجیب

معرفی کتاب
در این کتاب، سه داستان زندگی پیامبر اکرم (ص)، به هم پیوند خورده است. داستان‌ها از زبان حیواناتی روایت می‌شود که در آن ماجراها حضور دارند. موریانه داستان مخفی شدن پیامبر در شعب «ابی‌طالب» و خورده شدن عهدنامه را بازگو می‌کند. عنکبوت داستان تنیدن تار بر دهانه غار را روایت می‌کند و شتر داستان اسکان پیامبر در مدینه را می‌گوید.