Skip to main content

انگشتر سلیمان

معرفی کتاب
«بُلقیا» و «عفان» تصمیم می‌گیرند انگشتر حضرت سلیمان را پیدا کرده و صاحب مقام و قدرت شوند. آ‌ن‌ها همه جا را می‌گردند. از کوه‌ها و دریاها رد می‌شوند و سرانجام انگشتر را پیدا می‌کنند؛ ولی اژدهای بزرگی نگهبان انگشتر است. پیام داستان این است که ثروت و قدرت واقعی در قناعت است.

روباهی که می‌ترسید

معرفی کتاب
روباهی که به دنبال شکار است، تکه گوشت بزرگی را می‌بیند. روباه گرسنه بدون فکر به طرف گوشت حمله می‌برد و در دام می‌افتد. روباه به فکر نجات است که صیاد از راه می‌رسد. روباه خودش را به مردن می‎زند. صیاد که روباه را مرده می‌بیند، یکی از گوش‌های او را می‌بُرد. روباه بیچاره که یک گوش خود را از دست داده، به فکر فرار است که مرد دیگری از راه می‌رسد و... .

اسکندر و آب حیات

معرفی کتاب
این داستان درباره اسکندر مقدونی است. پادشاهی که بسیاری از کشورها را فتح کرده است. روزی او در کتابی می‌خواند که چشمه‎ای به نام چشمه آب حیات وجود دارد که هر کس از آن بخورد؛ زندگی جاودانی می‌یابد. او تمام جهان را می‎گردد؛ ولی هرگز آن چشمه را پیدا نمی‌کند.

زنبور و مورچه

معرفی کتاب
زنبور وزوزکنان از این طرف به آن طرف می‎رود و خوشحال و سرحال است که هرجا دلش بخواهد، می‎رود و هرچه دلش بخواهد، می‌خورد. زنبور مغرور به دنبال غذای چرب و خوشمزه‌ای می‌گردد تا اینکه تکه گوشتی در قصابی پیدا می‌کند؛ روی آن می‌نشیند و مشغول خوردن می‌شود؛ اما ناگهان... .

مرد حریص و فرشته مرگ

معرفی کتاب
«شعبان» مردی است که تمام فکرش جمع کردن پول است. او نه خودش از پول‌ها استفاده می‌کند و نه به دیگران کمک می‌کند. شعبان با بدبختی و فقر زندگی می‎کند و حاضر نیست به پول‌هایی که زیر خاک جمع کرده است، دست بزند. سال‌ها می‌گذرد و بالاخره روزی که تصمیم می‌گیرد از ثروتش استفاده کند، فرشته مرگ به سراغش می‌رود.

بهلول و بچه‌ها

معرفی کتاب
«بهلول» مرد دانایی بود که از ترس حاکم خود را به دیوانگی زده بود. روزی از دست بچه‌ها که به طرفش سنگ می‌انداختند، به شهر دیگری می‌رود. آنجا به قتل متهم شده و به اعدام محکوم می‌شود. بهلول تا پای چوبه دار می‌رود؛ ولی در آخرین لحظه نجات می‌یابد.

سفر به هندوستان

معرفی کتاب
جوانی به نام «شبلی»، مشغول صحبت با حضرت سلیمان است که ناگهان عزرائیل از راه می‌رسد و نگاه عجیبی به او می‌اندازد. شبلی می‌ترسد که عزرائیل جانش را بگیرد. بنابراین، از حضرت سلیمان می‌خواهد که او را به دورترین جایی که ممکن است، بفرستد تا دست عزرائیل به او نرسد. حضرت سلیمان همین کار را می‎کند؛ اما... .

عارف و نانوا

معرفی کتاب
مرد نانوایی حرف‌های زیادی درباره «شبلی»، عارف بزرگ، شنیده است. او می‌داند که شبلی تمام ثروتش را در راه خدا بخشیده و فقط خدا را عبادت می‌کند. تنها آرزوی نانوا، دیدن شبلی است تا اینکه روزی شبلی که از راه دوری آمده و سر و وضع ژولیده‌ای دارد، به نانوایی او می‎رود و... .

گربه‌ای با جوراب‌های چرمی

معرفی کتاب
گربه‌‎ای به خانه «ابوالقاسم کُرَکانی» رفت و آمد می‌کند. شیخ برای اینکه خانه کثیف نشود، به خدمتکارش می‌گوید برای گربه کفش‌های چرمی درست کند. گربه بسیار مؤدب است و هرگز بدون اجازه دست به غذا نمی‎زند و همیشه منتظر غذایش می‌ماند. روزی خدمتکار می‌بیند هیچ گوشتی در دیگ نیست و گربه بیچاره را به باد کتک می‎گیرد.

سؤال موموکی

معرفی کتاب
«موموکی»، موش کوری است که از ندیدن خدا غمگین است. به همین دلیل، سراغ دوستانش می‌رود و سؤال می‎کند که آیا آن‌ها خدا را دیده‌اند؛ اما آن‌ها هم خدا را ندیده‌اند. موموکی از اینکه دیگر تنها نیست، خوشحال است. هدف داستان این است که ضمن آشنایی کودکان با زندگی حیوانات، این نکته را تبیین می‎کند که می‌توان خدا را در پدیده‌هایش جست‌وجو کرد و شناخت.