Skip to main content

لافکادیو: شیری که جواب گلوله را با گلوله داد

معرفی کتاب
شیر جوان در جنگل زندگی می‌‏کرد و شبیه همه شیرها بود. روزی که همه شیرها با صدای وحشتناکی شروع به دویدن و فرار کردند، او با شکارچی‎ای روبه‌رو شد و سعی کرد با او دوست شود؛ اما شکارچی می‌‏خواست او را با تیر بزند! تلاش شیر جوان بی‌فایده بود و شکارچی همچنان قصد تیراندازی به او را داشت. شیر جوان شکارچی را خورد، کلاه او را بر سر گذاشت، تفنگش را برداشت و به راه افتاد... . شیر جوان مدت‌ها با تفنگ تمرین کرد تا تیرانداز ماهری شد و دیگر هیچ شکارچی‎ای جرئت آمدن به جنگل و شکار شیرها را نداشت تا اینکه... .

وقتی مژی گم شد

معرفی کتاب
کتاب حاضر از مجموعه «رمان نوجوان امروز» بوده و موضوع آن آسیب‌های اجتماعی است. «ناصر» و «نرگس» بعد از تلاش بسیار، سرانجام ساخت ویلای خود را به اتمام رسانده‎اند. آن‎ها دو فرزند به نام‎های «مسعود» و «مُژی» دارند. باجناق ناصر، «سامان» و همسرش، «فریبا» و دخترشان نیز همراه آن‎ها هستند. هفت نفر به ویلای نوساز ناصر در شمال می‌‏روند. مُژی قرص معده پدرش را فراموش کرده است و همین موضوع باعث مشاجره لفظی پدر و دختر می‎شود و صبح روز بعد مُژی ناپدید می‎شود. همه برای پیدا کردن او همه‌جا را می‏‌گردند و ماجراهایی برای هرکدام رخ می‏‌دهد.

هیچ کس جرئتش را ندارد

معرفی کتاب
داستان این کتاب، ماجرای مردم ساده‌دلِ روستایی و غیوری است که همدلانه در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و با کمبودهایشان صبورانه می‌سازند و دلخوشی‌های زیادی دارند؛ امّا اتفاقات عجیبی که در قلعه بزرگ روستا با نام «قلعه تکیه» رخ می‏‌دهد، موجب می‎شود آن‌ها دیگر نتوانند مثل سال‌های گذشته مراسم عزاداری امام حسین (ع) و تعزیه‌خوانی را در آنجا برگزار کنند و از آن بدتر اینکه جرئت ندارند برای برداشتن لوازم تکیه به آن قلعه پای بگذارند و حتّی از نگاه کردن به اطراف قلعه هراس دارند.

روح عزیز

معرفی کتاب
انگار واقعاً مادر «آرش» خانه را تکانده بود! وقتی آرش وارد شد، هیچ‌چیز سرِ جایش نبود! مادر از او خواست تا وقتی پرده را از ماشین لباسشویی بیرون می‌آورد، سریع آویزانش کند تا چروک نشود؛ اما آرش از مادر خواهش کرد که یک ساعتی دیرتر پرده را در لباسشویی بیندازد تا او برود و برگردد و قول داد که زود برمی‌گردد و پرده را نصب می‌کند؛ اما کارش چهار ساعت طول کشید! آرش با اضطراب زنگ در خانه را زد؛ ولی انگار هیچ‌کس خانه نبود! این چطور ممکن است؟ مادر کجاست؟ چه اتفاقی افتاده است؟

مسافر خانه‌ ماه‌ نصفه

معرفی کتاب
«آرون» که در تکلم ناتوان است، پدرش را از دست داده است و با مادرش زندگی می‏‌کند. در آستانه دوازده‌سالگیِ «آرون»، مادرش او را تنها می‎گذارد و به بازار ماهانه می‎رود، جایی که همیشه با آرون می‎رود؛ اما این‌بار از آرون که به جای حرف زدن، می‏‌نویسد، می‏‌خواهد در خانه بماند و تنهایی کارهایش را انجام دهد و گلیمش را از آب بیرون بکشد. تا به حال پیش نیامده است که بیش‌تر از چند ساعت از جلوی چشم مادرش دور باشد. اگر در نبودِ مادر، اتفاق غیرمنتظره‎ای بیفتد، چه؟ اگر خانه آتش بگیرد یا دریا طوفانی ‎شود، او چه باید بکند؟

دیو

معرفی کتاب
«استیو هارمونِ» سیاه‌پوست، به جرم قتل در زندان است و شاید تا آخر عمرش آنجا بماند! اکنون در دادگاه محاکمه می‌شود. او فقط شانزده سال دارد! جریان از این قرار است که استیو همراه دو نفر دیگر به قصد دزدی وارد داروخانه‎ آقای «نزبیت» می‎شوند. استیو اول از همه وارد می‎شود تا مطمئن شود پلیس آنجا نباشد. بعد بیرون داروخانه می‎ایستد تا مراقب رفت و آمدها باشد. در داروخانه دو نفر دیگر با آقای نزبیت درگیر می‎شوند و صاحب داروخانه با اسلحه خودش کشته می‌شود! آیا بی‎گناهی استیو ثابت می‎شود یا به اعدام محکوم می‎شود؟

پکس

معرفی کتاب
جنگ شروع شده است و پدر «پیتر» باید برای خدمت به وطن برود. بنابراین، پیتر هم باید نزد پدربزرگش برود و این یعنی باید از روباهش، «پکس»، جدا شود. پدر می‌گوید پیتر باید روباه را به جنگل ببرد و رهایش کند؛ اما این چطور ممکن است؟ او نسبت به پکس حس عجیبی دارد، یک جور حس یکی بودن! وقتی پیتر مجبور می‌شود پکس را رها کند و وقتی سوار ماشین ‌شده و با سرعت از جنگل دور می‌شود، احساس ‌می‌کند خودش را آنجا جا گذاشته است.

روزه کله گنجشکی

معرفی کتاب
این کتاب درباره دخترکی به نام «لیلی» است که خیلی دلش می‌خواهد مثل بزرگترها روزه بگیرد. لیلی نیمه‌شب بیدار می‎شود و وضو گرفتن و نماز خواندن پدرش را می‎بیند.؛ ولی سرِ نمازِ پدر به خواب می‌‏رود. او از پدر گِله می‌‏کند که چرا او را بیدارنکرده تا سحری بخورد و نماز بخواند. پدر لیلی معتقد است که لیلی روزه کله‌گنجشکی دارد؛ چراکه او از شب قبل چیزی نخورده است. پدر می‏‌گوید او با نور وضو گرفته و هنگامی‌که آسمان را نگاه می‏‌کرده، در واقع نماز خوانده است!

روشنای خاموش

معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی شش داستان از جنگ ایران و عراق است. در یکی از این داستان‌ها با عنوان «نغمه پرواز»، چند رزمنده به هنگام شناسایی، با چند عراقی مواجه می‌شوند و آن‌ها را اسیر می‌کنند، رزمنده‌ها از آن‌ها، محل امن خروج از منطقه را می‌پرسند، «جاسم» راه را نشان می‌دهد؛ اما غافل از اینکه یکی از اسیران عراقی، عضو حزب بعث است و او را به خاطر کمک به رزمنده‌ها، تهدید می‌کند. ناگهان همه اسیر می‌شوند. در پادگان عراقی‌ها، جاسم و برخی از سربازان دشمن، شورش می‌کنند و... .

پادشاه کوتوله و چهل دردسر بزرگ

معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی ۴۱ داستان کوتاه و به هم متصل است. داستان‌ها درباره پادشاهی کوتوله است که در هر داستان ماجراهایی را به وجود می‌‏آورد. او آن‌قدر از خود راضی است که انتظار دارد گل‌های باغچه هم تحسینش کنند و اگر کسی با او مخالفت بکند، نه‌تنها آدم‌ها را، بلکه درخت‌ها و حتی عروسک‎ها را هم تنبیه می‏‌کند! پادشاه از عطرِ بهارنارنج بیزار است و دستور داده تمام درخت‎های بهارنارنجِ قصر را قطع کنند، حتی درخت‌های بهارنارنجِ تمام خانه‌های شهر را؛ اما همچنان بوی بهارنارنج به مشام پادشاه می‌رسد و... .