Skip to main content

پپا فوتبال بازی می‌کند

معرفی کتاب
پپا، سوزی و جورج تنیس بازی می‌کنند. دوست‌هایشان هم می‌رسند. آن‌ها می‌گویند: «می‌شود ما هم بازی کنیم؟ » ولی آن‌ها فقط دو تا راکت تنیس دارند. دنی هاپ‌هاپ پیشنهاد فوتبال بازی می‌دهد. دخترها یک تیم و پسرها هم یک تیم می‌شوند. بازی با سرو صدای زیاد شروع می‌شود. بابا سر می‌رسد و داوری بازی را به عهده می‌گیرد. برنده کدام تیم است؟ ‌...

پپا با کامپیوتر بازی می‌کند

معرفی کتاب
مامان امروز با کامپیوتر خانگی تند تند تایپ می‌کند؛ چون یک عالمه کارهای مهم دارد. اما پپا و جورج می‌خواهند با کامپیوتر بازی کنند. پپا هم تند تند مثل مادر دکمه‌ها را فشار می‌دهد. باز هم روی دکمه‌ها می‌زند و این‌بار کامپیوتر هشدار می‌دهد. مامان از بابا می‌خواهد که کامپیوتر را درست کند؛ اما...

کی بود؟ کی بود؟ لج می‌کرد انگشتاشو کج می‌کرد

معرفی کتاب
کتاب شعر کی بود؟ کی بود؟ لج می‌کرد انگشتاشو کج می‌کرد از مجموعه ترانه‌های کی بود؟ کی بود؟ است. شعرهای این کتاب در مورد پوشاک است. شاعر با لحن شعر به واژه‌آموزی پرداخته است و در هر صفحه به یکی از پوشیدنی‌ها با تصاویر جذاب پرداخته شده است. به طور مثال: کی بود؟ کی بود؟ دستکش آشپزخونه هی می‌گرفت بهونه غر می‌زد و لج می‌کرد انگشتاشو کج می‌کرد.

پس نی‌نی ما کجاست؟

معرفی کتاب
اتاق نوزاد آماده شده است و همه‎چیز سرِ جای خودش قرار دارد؛ اما از نوازد خبری نیست! شیشه شیر، پستانک، پیراهن نوزاد و حتی کهنه‎های تمیز از انتظار خسته شده‎اند و نمی‎دانند باید چه کار کنند. پیراهنِ نوازد می‏‌گوید که چهل و دو روز و شش ساعت و نیم است که خریده شده است؛ ولی هنوز نوازدی به اتاق نیامده است. پدر با گهواره قشنگی وارد اتاق می‎شود؛ ولی گهواره خالی است! تا اینکه عروسک متوجه غیبت خانم خانه می‌‏شود و... .

مرد بهشتی

معرفی کتاب
«عبدالله» یکی از یاران نزدیک امام بود. چندروز بود که وقتی پیامبر و یارانشان در مسجد می‌نشستند، پیامبر از مردی می‏‌گفت که اهل بهشت است. آن مرد هرروز به مسجد می‌‏آمد و مثل بقیه نماز می‏‌خواند و می‎رفت؛ اما هرروز پیامبر همان حرف را تکرار می‏‌کردند. عبدالله تصمیم گرفت به بهانه‌ای به خانه آن مرد برود و از نزدیک اعمال او را زیر نظر بگیرد. او سه روز مهمان آن مرد بود؛ اما هیچ رفتاری خاصی از او ندید. آن مرد هم مثل بقیه مومنان عمل می‌کرد! روزی که عبدالله می‏‌خواست از خانه او برود... .

تاجر با‌انصاف

معرفی کتاب
این داستان که از کتاب کیمیای سعادت اقتباس شده، درباره مرد تاجری است که درستکار و با ایمان است. روزی او که در مغازه نیست، شاگردش، ندانسته، لباسی را بیشتر از قیمت می‎فروشد. وقتی تاجر این موضوع می‎فهمد، به شدت ناراحت می‌‏شود و تصمیم می‏‌گیرد شخصی که لباس را خریده است پیدا کند. تاجر به مسافرخانه می‌‏رود و... .

طبل بزرگ هیئت

معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی شش شعر درباره واقعه کربلا و برگزاری مراسم ماه محرم است. شاعر از صدای طبل و سنجی که در کوچه‎ها پیچیده است، می‏‌گوید و از بچه‎هایی که با شمع‎های روشن به مراسم شام غریبان می‏‌روند، از هیئت محله‌شان و پدرش که برای آن‌ها شربت و شیر می‌‏برد. او آرزو می‌‏کند که کاش در کربلا بود و همراه امام حسین (ع) با دشمنان او می‏‌جنگید.

وای چه لباس نازی!

معرفی کتاب
کتاب «چه لباس نازی!» ترجمه و برگردان به شعر از زهرا موسوی درباره‌ی لباس و پوشش حیوانات است. این کتاب با تصاویر رنگارنگ و جذاب، کودکان را با حیوانات و پوشاک و آداب لباس پوشیدن آشنا می‌کند.

کلاغک و کودکستان

معرفی کتاب
پدرومادر کلاغک مجبور بودند کار کنند و کلاغک مدت زیادی را در لانه تنها بود. لانه آن‌ها روی شاخه درختی در حیاط مهد کودک بود. کلاغک خیلی حوصله‎اش سر می‌‏رفت. او از توی لانه بچه‌ها را می‎دید که بازی می‌‏کردند و خوش‌حال بودند. وقتی آقا و خانم کلاغ به خانه آمدند، کلاغک همه‌چیز را برایشان تعریف کرد و از آن‌ها خواست تا او را در مهد کودک ثبت نام کنند! ولی مگر ممکن است یک بچه‌کلاغ به مهدکودک آدم‌ها برود؟

ابر و من و مامان

معرفی کتاب
قهرمان داستان پسربچه‎ای است که تماشا کردن ابرها را دوست دارد. او ساعت‌ها کنار پنجره می‌‏ایستد و ابرها را نگاه می‏‌کند که هرکدام شبیه چیزی هستند. روزی مادرش پیشنهاد می‏‌کند که با هم بازی کنند و به نوبت بگویند که هر ابر شکل چیست. ابری که به نظر پسر شبیه آدم کثیف و اخموست، به چشم مادر شبیه یک بستنی قیفی است و ابری که به نظر پسرک شبیه پوتینی پاره است، به نظر مادر شبیه مرغی است که در لانه‌اش نشسته است و... .