Skip to main content

بردن پیانو به ساحل؟ هرگز!

معرفی کتاب
مادر از دختربچه می خواهد وسایلش را بردارد تا به ساحل بروند و منظورش بیلچه مخصوص شن‌بازی و قایق یا بشقاب پرنده است، نه پیانو! اما دختربچه پیانو را با خودش می‌برد و قول می‎دهد آن را سالم نگه دارد؛ ولی رساندن پیانو به ساحل اصلاً کار راحتی نیست. دختر بچه همراه پیانو آب‌بازی می‌کند و بعد پیانو آن‌قدر دور می‌شود که دیگر دست او به آن نمی‌رسد. حالا دختربچه آرزو می‎کند ای کاش هیچ‎وقت پیانو را با خودش به ساحل نمی‎آورد.

آقا لوف‌لوفی

معرفی کتاب
در این دنیای بزرگ که پر از شهرهای جورواجور است، شهری است، نه کوچک، نه بزرگ؛ شهری مثل همه شهرها با خیابان‌های شلوغ. در این شهر آدم‌های عجیبی زندگی می‌‏کنند؛ آدم‌هایی با ماجراهایی شنیدنی. آقای «لوف‌لوفی»، یکی از آدم‎های این شهر است. او لحاف‌دوز است و برای دوختن لحافِ ابری، همیشه به آسمان می‎رود و با کمک «ابرک» لحاف را می‌‏دوزد. او دلش می‎خواهد برای همیشه به آسمان برود؛ اما قبل از آن، باید لحاف عروسی دختر «ننه‌پیرزن» را تحویل بدهد و... .

چشم لطفاممنون: آموزش کلمات و جملات مؤدبانه به کودکان

معرفی کتاب
ارتباط کلامی درست با دیگران، مهم‌ترین مهارت در روابط اجتماعی است. انتخاب واژه‎ها و جمله‌های مؤدبانه هنگام گفت‌وگو، کلیدی‌ترین ابزار تعامل سازنده در اجتماع است. این کتاب فرصتی فراهم می‎کند تا گوش و چشم و زبان کودکان با عبارات و کلمات مؤدبانه خو بگیرند و این واژه‌ها و جمله‌ها به راحتی در گفت‌وگو‌های روزمره آن‌ها وارد شود. پدر و مادر باید متن‌های کتاب را برای کودکان بخوانند و کشف نقاط خالی را به فرزند خود بسپارند. تشکر، عذرخواهی، خوش آمدگویی، احوالپرسی و تحسین و تشویق ازجمله موقعیت‌هایی هستند که در این کتاب به آن‎ها توجه شده است.

زولو امیری همه برنامه‌ها را عوض می‌کند

معرفی کتاب
آقای «امیری» به هنگام بازگشت از آفریقا، برای دخترش، «ملیکا»، زرافه‌ای هدیه می‌آورد که نامش «زولو» است؛ اما زولو با آن گردن درازش چگونه می‏‌تواند در آپارتمان زندگی کند؟ چگونه می‎تواند غذاهایی مثل سوپ و ماکارونی بخورد؟ چگونه بخوابد؟ و... . در این میان ملیکا قصد دارد به زولو کمک کند. برای همین یک برنامه تازه طراحی می‌‏کند تا به هردوی آن‌ها خوش بگذرد.

زولو به مدرسه می‌رود

معرفی کتاب
آقای «امیری»، «زولو» زرافه را تنها در دشت‌های آفریقا پیدا کرده بود و با خودش به شهر آورده بود و در خانه‌اش نگهداری می‎کرد. حالا زولو به خواست آقای امیری باید به مدرسه می رفت. بنابراین، باید هرروز صبح زود از خواب بیدار می شد و تکالیفش را انجام می داد؛ اما زولو نمی‎توانست هیچ‌کدام از این کارها را به درستی انجام دهد!

عمو زالا

معرفی کتاب
ساعت رومیزی «زولو» زرافه‎ که حالا در خانه آقای «امیری» و دخترش، «ملیکا»، زندگی می‌‏کند، به صدا درمی‏‌آید. زولو به سرعت از جایش بلند می‎شود، چمدان بزرگش را از زیر تخت بیرون می‎کشد، آن را باز می‏‌کند و با یک حرکت، لباس‌ها و قاب عکس‌هایش را در آن می‏‌گذارد و آماده رفتن می‎شود. او می‎خواهد نزد عمو «زالا» برود که در دشت‌های آن طرف شهر زندگی می‎کند؛ اما همین‌که می‎خواهد پایش را از اتاقش بیرون بگذارد، ملیکا را می‎بیند که کوله‎پشتی بزرگش را روی شانه‌اش انداخته است و... .

بابا امیری

معرفی کتاب
«زولو» زرافه‌ای است که در شهر و در خانه آقای «امیری» و دخترش، «ملیکا»، زندگی می‎کند و با بچه‌های آدم‌ها به مدرسه می‏‌رود! روزی زولو از خواب بیدار می‎شود و پس از کلی تلاش سوار سرویس مدرسه شده و به آنجا می‎رود. زولو با خودش فکر می‎کند که اگر او پدر داشت، وضعیت زندگی‎اش تغییر می‌‏کرد. آن روز زولو با سرویس مدرسه به خانه برنگشت، بلکه قدم‌زنان به راه افتاد و به پدرش فکر کرد. وقتی زولو به خانه آقای امیری رسید، دید که او چقدر نگران است و... .

هاچین و واچین دمت را برچین

معرفی کتاب
این داستان تخیلی درباره نقص عضو است و یادآوری می‏‌کند که اگر فردی مشکل جسمی داشته باشد، حتماً توانایی‌های دیگری دارد و نباید با نگاه تحقیر و تمسخر به او نگاه کرد. «اینپا» و «دودا» دو اژدهایی که با هم دوست بودند، پاهایشان را دراز کردند تا اتل‌متل‌توتوله بازی کنند. دودا ‎پرسید: «چرا یکی از پاهایت بزرگ‌تر است؟ » اینپا عصبانی شد و فریاد زد که این‌طور نیست و قهر کرد و رفت زیر درخت «دومبا» ایستاد. اینپا فکر ‎کرد، فقط از یکی از سوراخ‌های بینی دودا آتش بیرون می‎آید و آن یکی فقط دود دارد! برای همین جلوی چشمش را دود گرفته است و درست نمی‎بیند و... .

فرانکلین می‌گوید دوستت دارم

معرفی کتاب
روز تولد مادر «فرانکلین» نزدیک است و فرانکلین فکر می‌کند چه هدیه‌ای برای مادرش تهیه کند. او با دوستانش درباره این موضوع مشورت می‌کند و هر یک از آنان نظری دارند. روز تولد فرا می‌رسد و فرانکلین تصمیم می‌گیرد تمام کارهایی که دوستانش گفته‌اند، انجام دهد؛ اما او یک هدیه دیگر هم برای مادرش در نظر گرفته است. هدیه‌ای که روزها به آن فکر کرده است.

قانون‌های آبکی

معرفی کتاب
این کتاب درباره حفاظت از محیط زیست و مصرف آب است. ماهی قدبلند و دوستانش در برکه‌ای زندگی می‏‌کردند. برکه قانونی داشت که همه آن را رعایت می‌‏کردند. «در مصرف آب صرفه‌جویی کنید». برای ساکنان برکه خیلی مهم بود که برکه‌شان قشنگ‌ترین برکه دنیا باشد؛ اما روزی اتفاق عجیبی افتاد! آب برکه کم شد و ماهی قدبلند و دوستانش مجبور شدند قوانین جدیدی وضع کنند و کلاه ضدخفگی سرشان کنند. چندهفته بعد، اتفاق دیگری افتاد... . شایان ذکر است که این کتاب تصویری است و تصاویر همراه متن، داستان را روایت می‌‏کنند.