Skip to main content

فسقلی‌ها

معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل پانزده داستان است. «دادا خودپسند»، «قل‌قلو ‌دوقلو»، «فی‌فی خیال‌باف» و «جی‌جو جنگجو»، نام بعضی از این داستان‌هاست. در داستان اول، «دادا» خیلی از تیپ و قیافه خودش خوشش می‌آید. او در مدرسه مرتب از خودش تعریف می‎کند و حرص همه بچه‌ها را درمی‎آورد تا اینکه... . داستان دوم درباره خواهران دوقلو، «رُزی» و «رُزا»، است. آن‌ها آن‌قدر شبیه هستند که مادرشان هم بعضی‌وقت‌ها آن‌ها را اشتباه می‎گیرد؛ اما اخلاقشان اصلاً شبیه نیست! روزی دوقلوها با دوچرخه به اداره پست می‎روند و... . در داستان سوم «فی‌فی» خیال‌بافی درجه یک است و در خیالش به هرچیزی و هرکسی که می‌خواهد، تبدیل می‌شود. یک روز... . داستان چهارم... .

بچه‌خرس درختی(کوآلا)

معرفی کتاب
بچه‌کوالا تمام روز را می‎خوابد؛ حتی وقتی طوطی‌های بازیگوش با صدای بلند آواز می‎خوانند. وقتی مامان‌کوالا می‎خواهد کاری را به کوالا‌کوچولو یاد بدهد، مرتب با او تمرین می‎کند. کوالا‌کوچولو با دقت به حرف‌های مامان‌کوالا گوش می‎دهد تا یاد بگیرد کدام برگ‌ها خوش‌مزه‌اند. وقتی مامان‌کوالا می‎خواهد از درختی به درخت دیگری برود، کوالا‌کوچولو را که محکم به او آویزان شده است، با خودش می‎برد. حالا مامان‎کوالا خیلی خسته است و می‎خواهد کمی بخوابد. کوالا‎کوچولو مادرش را بغل می‌کند و سریع به خواب می‎رود.

بچه‌خرگوش

معرفی کتاب
وقتی خرگوش‌کوچولو برای اولین‌بار سرش را از لانه بیرون می‎آورد، می‎ترسد؛ اما مادرش تشویقش می‎کند که برود و با خواهرها و برادرهایش بازی کند. وقتی خرگوش‌کوچولو برای اولین‌بار هویجی را از خاک بیرون می‎کشد، روی زمین پرت می‌شود؛ اما مادرش می‎گوید که نباید ناامید شود. وقتی خرگوش‌کوچولو می‎خواهد مثل قورباغه‌ها بپرد، همه بدنش روی زمین پهن می‎شود؛ اما مادرش توضیح می‌دهد که چگونه باید این‌کار را انجام دهد. وقتی... . وقتی شب می‌شود، خرگوش‌کوچولو حسابی خسته است. او در آغوش مادرش می‌خوابد و مادر برایش لالایی می‎خواند.

جوجه‌پنگوئن

معرفی کتاب
وقتی پنگوئن‌کوچولو برای اولین‌بار روی سراشیبی یخی لیز می‏‌خورد، می‎ترسد؛ اما پدرش او را تشویق می‎کند و می‎گوید که تو می‎توانی. پدر پنگوئن‌کوچولو به او می‎گوید که باید از نهنگ‌ها فرار کند. وقتی پنگوئن‌کوچولو گرسنه می‎شود، پدرش در دریا شیرجه می‎زند و برایش ماهی می‎گیرد و به او تذکر می‎دهد که نباید تند غذا بخورد. پنگوئن‌کوچولو دلتنگ مادرش است؛ اما پدر می‎گوید که او به زودی بازمی‏‌گردد. پنگوئن‌کوچولو سردش است و پدرش برایش توضیح می‌دهد که چگونه گرم شود. حالا جوجه‎پنگوئن خسته است. او در آغوش پدر جای می‎گیرد و پدر برایش لالایی می‎خواند.

بچه‌زرافه

معرفی کتاب
وقتی بچه‌زرافه به دنیا می‎آید، باید سریع از جایش بلند شود؛ چون ممکن است شیرهای گرسنه به او حمله کنند. زرافه‌کوچولو باید یاد بگیرد که سریع بدود تا بتواند از خطر فرار کند. وقتی مامان‌زرافه می‌خواهد برگ درخت بخورد، او را کنار مامان‌زرافه‌های دیگر می‌برد تا مراقبش باشند. مامان‌زرافه طرز خوردن آب را هم به او یاد می‌دهد. وقتی بچه‌زرافه گرسنه می‌شود، از شیر گرم و خوش‌مزه مامان‌زرافه می‌نوشد و وقتی خسته است و خوابش ‌می‌آید، در آغوش او جای می‎گیرد و با خیال راحت می‎خوابد.

توله‌سگ

معرفی کتاب
توله‌سگ از مادرش دور ‎شده و مامان‌هاپو نگران می‌شود. مامان‌هاپو به سگ‌کوچولو می‌گوید که نباید زیاد از او دور شود. توله‌سگ دوست دارد استخوان بجود؛ اما مادرش می‎گوید باید صبر کند تا بزرگ‌تر شود. سگ‌کوچولو از آب خوشش نمی‎آید و موقع حمام غرغر می‎کند؛ اما مادر می‎گوید او دیگر بزرگ شده است. وقتی سگ‌کوچولو لنگه کفشی را گاز می‎زند، مادر عصبانی می‎شود و فریاد می‏‌زند. حالا سگ‌کوچولو خسته شده است و بغل می‎خواهد. مادر او را در آغوش می‎گیرد و نوازش می‎کند.

بچه‌گربه

معرفی کتاب
بچه‌گربه بازیگوش دنبال زنبورها می‎کند. مادرش نگران است و می‎گوید مراقب باشد؛ چون نیش زنبور خیلی درد دارد. بچه‎‌گربه برای اولین‌بار در جای مخصوص خودش جیش می‎کند و مادر او را تشویق می‎کند. بچه‌گربه با پنجه‌هایش پرده سالن پذیرایی را پاره می‎کند و مادر عصبانی می‌شود و او را تنبیه می‎کند. وقتی بچه‌گربه تند شیر می‎خورد، مادر می‌گوید ممکن است بپرد توی گلویت و خفه شوی، پس آهسته‌تر بخور. در پایان روز بچه‎گربه حسابی خسته است. او به آغوش گرم و نرم مادر می‎رود. مادر او را می‎بوسد و شب‌به‌خیر می‎گوید.

کره اسب

معرفی کتاب
کره‌اسب کوچولوی پا‌کوتاه می‎ترسد که در چمنزار تند بدود و از مادرش جلو بیفتد؛ اما مادرش او را تشویق می‎کند و می‎گوید خیلی زود بزرگ می‌شود و می‎تواند به سرعت بدود. مادر به اسب‌کوچولو می‎گوید که نباید به دوستش جفتک بیندازد؛ چون ممکن است به او آسیب برساند. اسب‌کوچولو بزرگ شده است؛ اما هنوز دلش می‎خواهد شیر مادرش را بخورد؛ ولی مادر می‎گوید باید علف‌های تازه و خوش‌مزه چراگاه را بخورد. اسب کوچولو از حیواناتی که نمی‌شناسد، می‎ترسد؛ اما مادر می‎گوید آن‌ها دوستان جدید او هستند و از دیدنش خوش‌حال می‎شوند. هنگامی‌که شب فرا می‎رسد، اسب‌کوچولو در آغوش مادرش به خواب می‎رود.

گوساله

معرفی کتاب
گوساله‌کوچولو بازیگوش است و صدای مادرش را نمی‌شنود. آن‌ها باید به طویله بازگردند؛ اما گوساله کوچولو هنوز می‎خواهد بازی کند. وقتی مادر می‎خواهد کمی از گوساله کوچولو دور می‎شود، به او اطمینان می‌دهد که نگران نباشد؛ چون خیلی زود برمی‎گردد. وقتی گوساله‌کوچولو بی‌احتیاطی می‌کند و بدنش با سیم‌خاردار زخمی می‌شود، مادرش دلداری‌اش می‌دهد. مادر گوساله‌کوچولو به او می‌گوید فعلاً فقط باید شیر بخورد؛ چون هنوز خیلی کوچک است و وقتی گوساله‌کوچولو خسته می‎شود، مادرش او را در آغوش می‎گیرد و نوازش می‎کند.

اسکار و مو

معرفی کتاب
دو بچه‌کلاغ، «مو» و «اسکار»، با هم دوست هستند. آن‌ها همیشه با هم هستند و در جایی خلوت رازهایشان را به هم می‎گویند. مو و اسکار در روزهای برفی، شال‌گردن‌های یک‌رنگ می‌اندازند، با هم قصه می‎خوانند، بازی‎های خنده‌دار می‌کنند، وقتی اسکار پنهان می‌شود، مو او را پیدا می‎کند و...؛ البته گاهی‌اوقات با هم قهر می‎کنند؛ ولی همیشه خیلی زود آشتی می‎کنند. آن‌ها بهترین دوستان یکدیگرند! در پایان داستان، نویسنده از کودک می‎خواهد بگوید که او چه کسی را دوست دارد.