Skip to main content

بریم و بیایم با هواپیما

معرفی کتاب
«مینو» و «مانی» با پدر و مادرشان سوار هواپیما می‌شوند. آن‌ها هر دو دوست دارند کنار پنجره بنشینند تا بیرون را تماشا کنند. هر چه هواپیما بیشتر اوج می‌گیرد، ساختمان‌ها کوچک‌تر می‌شوند. هواپیما از بالای کوه‌ها عبور می‌کند. در طول پرواز، مانی تصمیم می‌گیرد خلبان شود و بعد تصمیمش عوض می‌شود، او می‌خواهد کوهنورد شود و وقتی از روی جنگل عبور می‌کنند، تصمیم می‎گیرد شکاربان شود!

بریم و بیایم با قطار

معرفی کتاب
این کتاب درباره رفت و آمد با قطار است. عید نوروز «مانی» و «مینو» با پدر و مادرشان، سوار قطار می‌شوند. قطار سوت بلندی می‌کشد و به طرف شهر «مشهد» حرکت می‌کند. قطار خیلی سریع حرکت می‌کند و کوه‌ها و کویر خشک را پشت سر می‌گذارد. مینو و مانی باید شب در قطار بخوابند؛ چون هنوز به مقصد نرسیده‌اند. با طلوع خورشید آن‌ها به مشهد می‌رسند و به خانه مادربزرگشان می‌روند.

بریم و بیایم با آمبولانس

معرفی کتاب
در بازی اسکیت، پای «مینو» زخمی می‌شود. مادر با اورژانس تماس می‌گیرد، آمبولانس چراغ گردانش را روشن می‌کند و آژیرکشان حرکت می‌کند. ماشین‌ها از سر راه آمبولانس کنار می‌روند و پلیس چراغ قرمز را سبز می‌کند. آمبولانس حتی از اتوبوسی که در مسیر ویژه حرکت می‌کند، جلو می‌زند و خودش را به مینو می‌رساند.

غاغالی بزغاله

معرفی کتاب
بزغاله کوچولو در حال بازی کردن روی چمن‌هاست که در چاله‌ای می‌افتد. او از چاله می‌خواهد که از آنجا برود. چاله قبول می‎کند؛ اما نمی‎داند کجا برود. بزغاله کوچولو اطرافش را نگاه می‌کند و درختی را می‌بیند که روی زمین افتاده است. او از چاله می‌خواهد نزد درخت برود. چاله به درخت نزدیک می‌شود و درخت خودش را در چاله می‌کارد. بزغاله هم برای درخت آب می‌برد.

فسقلی و کیک گنده

معرفی کتاب
سیب کوچولو در یخچال زندگی می‎کند و آنجا را خیلی دوست دارد؛ اما روزی از خواب بیدار می‌شود و می‎بیند که او را روی یک کیک بزرگ گذاشته‌اند. سیب کوچولو دلش می‌خواهد به یخچال برگردد؛ اما کیک او را محکم گرفته است و سیب نمی‎تواند تکان بخورد. سرانجام سیب کوچولو فکری می‎کند و کیک را قلقلک می‌دهد. کیک بزرگ می‎خندد و سیب کوچولو او را بیشتر قلقلک می‌دهد و... .

دوربین کوچولو

معرفی کتاب
دوربین کوچولو دلش می‌خواهد زیباترین عکس را بگیرد. او از پشت پنجره همه‌جا را نگاه می‌کند و زیر درخت، بچه‌کلاغی را می‎بیند که روی نیمکتی نشسته است. وقتی جلوتر می‌رود، متوجه می‌شود جوجه‌کلاغ مادرش را گم کرده است. دوربین از او عکس می‌گیرد و در روزنامه چاپ می‌کند. روز بعد، دوربین، جوجه‌کلاغ را روی نیمکت نمی‌بیند. او مادرش را پیدا کرده است!

سنجاقک

معرفی کتاب
سنجاقک و پروانه قایم‌باشک‌بازی می‌کنند، پروانه قایم شده است و سنجاقک او را پیدا می‌کند. سنجاقک فکر می‌کند پروانه زیر آب پنهان شده است؛ اما هرچه او را صدا می‌زند، جوابی نمی‌شنود. سنجاقک می‌پرد توی آب و بال سبز پروانه را بین دو تا سنگ می‌بیند؛ اما همین‌ که می‌خواهد جلوتر برود، پروانه او را عقب می‎کشد! قورباغه سبز از بین دو سنگ بیرون می‌آید. پروانه جان دوستش را نجات داده است!

لک‌لک

معرفی کتاب
جوجه خانم لک‌لک به زودی به دنیا می‌آید و او باید برایش غذا تهیه کند برای همین تخم را به لاک‌پشت می‌سپارد و پرواز می‌کند. او خیلی سریع چندتا ماهی کوچولو شکار می‌کند و بازمی‌گردد؛ اما خبری از لاک‌پشت و جوجه‌اش نیست. لک‌لک داد و فریاد راه می‎اندازد و در همین موقع بچه‌لاک‌پشت‌ها از زیر شن‌های ساحل بیرون می‌آیند؛ اما لاک‌پشت و جوجه او کجا هستند؟ چه بلایی سرشان آمده است؟

تاب‌بازی بچه‌کلاغ

معرفی کتاب
کلاغ کوچولو دلش تاب‌بازی می‌خواهد. پدرش به او اجازه می‎دهد به این شرط که فقط سه تا تاب بخورد و زود برگردد تا مدرسه‎اش دیر نشود. کلاغ کوچولو همین که می‌خواهد سوار تاب شود، چشمش به سرسره می‌افتد و دلش می‌خواهد سرسره‎بازی کند. او سراغ سرسره می‌رود که الاکلنگ را می‌بیند و دوست دارد سوار آن بشود و هنگامی‌که به طرف الاکلنگ می‌رود، چرخونک را می‌بیند و... .

بوی باد

معرفی کتاب
گاو مشغول خوردن یونجه است که باد بوی عجیبی را با خودش می‌آورد. گاو از این بو اصلاً خوشش نمی‌آید و پشتش را به آن می‎کند؛ اما باد دست‌بردار نیست! گاو عصبانی می‌شود و دنبال باد می‌دود و به انبار یونجه‌ها می‌رسد. انبار آتش گرفته است و این بوی سوختن یونجه‌هاست. گاو چه کاری می‌تواند انجام دهد؟ آیا او می‌تواند آتش را خاموش کند؟