Skip to main content

ماری زیر خاکستر و نه افسانه دیگر از دریای اسمار

معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه افسانه‌های «دریای اسمار»، یکی از سه خلاصه کتاب به زبان سانسکریت است که از کتاب «برهت‌کتا» باقی مانده است و حاوی دَه داستان است. «ماری زیر خاکستر» یکی از این داستان‌هاست و حکایت سه برادر را بازگو می‌کند. دو برادر بزرگ‌تر با برادر کوچکشان دشمن بودند و می‌خواستند او را از بین ببرند. کنار مزرعه‌شان زیر خاکسترها مار بزرگی زندگی می‌کرد. دو پسر بزرگ، برادر کوچکشان را آنجا فرستادند تا خاکسترها را جمع کند، به امید اینکه مار او را نیش بزند؛ اما... .

قصه‌های بزرگسال

معرفی کتاب
این مجموعه، منتخبی بازنویسی‌شده از قصه‌های کهن، قصه‌های بین‌المللی، مَثل‌ها و مَتل‌هاست که در قالب چهار کتاب ویژه گروه‌های سنی خردسال، کودک، نوجوان و بزرگسال، منتشر شده است. در این کتاب که ویژه بزرگسالان است علاوه بر قصه، ریشه‌های آن و شیوه‌های قصه‌گویی در این آثار، شرح داده شده است. «پیر چنگی»، «حسین کُرد شبستری»، «هدایای کریسمس»، و «دو قورت‌و‌نیمش باقیه» برخی از عناوین قصه‌های کتاب است.

قصه‌های خردسال

معرفی کتاب
قصه و قصه‌گویی ریشه عمیق در فرهنگ ایران زمین دارد. بستری مهم برای انتقال مفاهیم فرهنگی، ارزشی و اخلاقی به مخاطب است. کتاب چهل قصه منتخبی است بازنویسی شده از قصه‌های کهن، افسانه‌ها و روایت‌های آشنا برای همه اعضای خانواده. این داستان‌ها با هدف ترویج فرهنگ قصه‌گویی، آشنایی با قصه‌های ریشه‌دار ایرانی و بین‌المللی و نیز آموزش و الگوسازی برای خانواده‌هاست. در این کتاب این قصه‌ها را می‌خوانیم: مهمان‌های ناخوانده، بادی که خوابش می‌آمد، خوسک پریشان، نخودی خانم، خاله ریزه، بز زنگوله پا، موش شکمو و...

آساره و ماغ‌ماه

معرفی کتاب
«آساره»، دختر یک محیط‌بان فداکار است. روزی آساره در جنگل گوزنی را می‌بیند که با گوزن افسانه‌ای، «ماغ‌ماه»، شباهت زیادی دارد. دخترک در عین ناباوری، به ارتباطی مرموز بین خودش و گوزن پی می‌برد. آیا ممکن است ماغ‌ماه، همان گوزن افسانه‌ای باشد که وظیفه‌اش نگهبانی از طبیعت و حیوانات است و با سرزمین روشنایی ارتباط دارد؟

عمو نوروز و پیرزن

معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «قصه‌هایی از ادبیات شفاهی ایران»، داستان عمونوروز و پیرزن را روایت می‎‌کند. مردم با ذوق و شوق درو پنجره‌هایشان را باز می‌کردند یا به باغ و صحرا می‌رفتند تا آمدن عمونوروز را ببینند؛ اما یک نفر بیشتر از همه دوست داشت او را ببیند و هرسال روز اول بهار، بعد از آب و جارو کردن خانه، کنار سفره هفت‌سین می‌نشست و منتظر او می‌شد؛ اما... .

خاله پیرزن

معرفی کتاب
خانه خاله‌پیرزن خیلی‌خیلی کوچک بود. یک شبِ سرد، پیرزن زود شامش را خورد و خوابید؛ اما هنوز به خواب نرفته بود که صدای در بلند شد! وقتی پیرزن در را باز کرد، گنجشک‌کوچولو را دید که از سرما می‌لرزید. او از پیرزن خواست تا آن شب را در خانه او مهمان باشد. پیرزن قبول کرد و گنجشک را راه داد؛ اما چنددقیقه بعد دوباره صدای در بلند شد! و... مهمان‌های ناخوانده یکی پس از دیگری از راه می‌رسیدند و از پیرزن می‌خواستند که شب را آنجا بمانند؛ اما آیا خانه به آن کوچکی برای همه آن‌‌ها جا دارد؟

ننه ماهی

معرفی کتاب
در میدان شهر جشن بزرگی برپاست. همه دخترها جمع می‌‎شوند تا پسر پادشاه آن‌‍‌ها را ببیند. «گیس‌گلابتون» هم دلش می‌خواهد به میدان شهر برود؛ اما او باید در انبار خانه‌شان بماند و یک کوه عدس و لوبیا و نخود و ماش را از هم جدا کند و برای شام یک ماهی بزرگ بپزد. گیس‌گلابتون تا آخر شب هم نمی‌تواند این کار را تمام کند؛ اما شاید مرغ‌های دریایی و ماهی‌ها بتوانند کمکش کنند!

نخودک و دیو کلک

معرفی کتاب
پیرزن و پیرمرد بچه‌دار نمی‌شدند تا اینکه یک دختر ریزه‌میزه و فسقلی به نام «نخودک» وارد زندگی‌شان شد. وقتی نخودک با بچه‌ها توی کوچه بازی می‌کرد، ناگهان سروکله دیو کلک پیدا شد و به بهانه اینکه هوا تاریک شده و بچه‌ها نمی‌توانند به خانه برگردند، آن‌ها را به خانه‌ خودش برد و می‌خواست در فرصت مناسبی بچه‌ها را بخورد؛ اما نخودک... .

کچل تنبل و دیو پخمه

معرفی کتاب
کچل همیشه خواب بود و توی رختخواب تا روزی که مادرش خسته شد. او می‌خواست کچل را دنبال کار بفرستد، پس از توی اتاق تا دمِ در سیب چید و به این ترتیب، کچل را از خانه بیرون کرد؛ اما کچل در راه به دیو غول‌آسایی رسید که… .

پریانه‌های لیاسند ماریس

معرفی کتاب
داستان این رمان در بندر «سیراف» یکی از بنادر جنوبی ایران باستان اتفاق افتاده است و حکایت زندگی خانواده‌ای جنوبی است. قهرمانان اصلی داستان «لیانا» و «ادریس»، خواهر و برادر نوجوانی هستند که در این خانواده زندگی می‌کنند. ادریس که صیاد مروارید است، تاکنون سه مروارید لاجوردی به‌دست آورده و «دیصبرا» مادرشان، مرواریدها را برای عروسی ادریس در صندوق قدیمی که در زیرزمین خانه دارد، مخفی کرده است. ادریس بار دیگر به همراه «ناخدا سیراف» برای صید مروارید به دریا می‌رود که این بار با صحنه بسیار عجیب و ترسناکی مواجه می‌شود... .