Skip to main content

کریسمس مبارک موش کوچولو

معرفی کتاب
موش کوچولو برای کریسمس آماده می‌شود. او جوراب‌های کوچکش را که مخصوص هدیه کریسمس است، بالای بخاری آویزان کرده و فقط منتظر مادربزرگ و پدربزرگش است. اگر برف هم ببارد، همه‌چیز کامل می‎شود و... . برف بسیار سنگین است و موش‌کوچولو نگران است که مبادا بابانوئل و پدربزرگ و مادربزرگش نتوانند بیایند؛ البته بابانوئل سورتمه جادویی دارد؛ اما پدربزرگ و مادربزرگ چه؟ صبح روز کریسمس، موش‌کوچولو متوجه می‌شود پدر و مادرش به دنبال پدربزرگ و مادربزرگ رفته‎اند و... .

دوستت دارم موش کوچولو

معرفی کتاب
موش‌کوچولو همیشه سؤالات زیادی از مادربزرگش می‎کند و مادربزرگ هم همیشه جواب می‎دهد. این‌بار موش‌کوچولو می‎پرسد: «محبت یعنی چه؟» مادربزرگ او را با خودش می‎برد تا محبت را نشانش بدهد. در باغ، پدربزرگ مشغول کاشت سبزیجات است؛ اما آرام و بی‌صدا کار می‎کند تا مزاحم چکاوک مادر نشود؛ چراکه او پرواز را به جوجه‌هایش یاد می‎دهد. کمی جلوتر سنجاب بلوط‌هایی را که در زمین پنهان کرده است، بیرون می‎آورد و بین جوجه‎هایش تقسیم می‎کند. آن‎طرف‌تر خرگوش مادر کنار بچه‌خرگوش مانده است تا پنجه زخمی‌اش بهتر شود. در چراگاه... .

سلام کن موش کوچولو

معرفی کتاب
در خانه موش کوچولو، هرکس مشغول کاری بود. مادربزرگ یک عالمه غذا و شیرینی خوشمزه درست کرده بود و پدربزرگ در طبقه بالا، کوچک‌ترین اتاق را رنگ می‎کرد. وقتی کار رنگ کردن اتاق تمام شد، پدربزرگ همراه موش کوچولو به اتاق زیر شیروانی رفتند و گهواره کوچکی را بیرون آورده و تمیز کردند. سپس موش کوچولو با مادربزرگ به خانه سنجاب رفتند. سنجاب یک وان کوچولو از پوست بلوط درست کرده بود. پرستو هم با پرهای نرم یک لحاف خیلی کوچک و... . موش کوچولو نمی‎دانست همه این کارها برای چیست. اینجا چه خبر است؟

ممنونیم موش کوچولو

معرفی کتاب
پدربزرگ و مادربزرگ موش‌کوچولو با او خیلی مهربان هستند. پدربزرگ از باغچه سبزیجات چیزهای خوشمزه‎ای به او می‎دهد و گاهی با او توپ‌بازی می‎کند. مادربزرگ هم همیشه برایش کیک و بیسکویت درست می‎کند. موش‌کوچولو فکر می‌کند گفتن «ممنونم» اصلاً کافی نیست. او در بیشه راه می‎افتد و با کمک دوستانش، میوه‎ها و خوراکی‎های زیادی جمع می‎کند و یک مهمانی تشکر برای پدربزرگ و مادربزرگش می‎گیرد. روی میز بهترین و عالی‎ترین فندق‌ها و میوه‎ها چیده شده است و پدربزرگ و مادربزرگ بسیار خوش‌حال هستند.

شب بخیر موش کوچولو

معرفی کتاب
پدربزرگ موش کوچولو برایش کتاب خوانده است و موش کوچولو باید بخوابد؛ اما خوابش نمی‌آید و هر کاری می‎کند بی‎فایده است. از بیرون صداهای مختلفی به گوش می‌رسد و او را می‎ترساند. پدربزرگ برای موش‌کوچولو توضیح می‎دهد که هر صدا مربوط به کدام حیوان است؛ جغدها شب‎ها به شکار می‎روند، روباه‌ها شب‌ها به سراغ مزرعه می‎روند، سمور آبی شب‌ها در نهر شنا می‎کند و... . موش کوچولو آن‌قدر خسته است که به سرعت خوابش می‎برد!

مکس و ماه

معرفی کتاب
«مکس» شیرش را خورده، دندان‌هایش را مسواک زده و پشت گوش‌هایش را تمیز کرده است. او به ماهی، جعبه و عنکبوت شب‌به‌خیر می‌گوید و هنگامی‌که می‌خواهد به ماه شب‌به‌خیر بگوید، او را پیدا نمی‌کند. مکس سراغ ماه را از شب می‌گیرد؛ اما شب تاریک و ساکت است. مکس کمی بالاتر می‌رود شاید ماه را ببیند. او با احتیاط روی سگی که خواب است، راه می‌رود؛ ولی سگ خوابِ خواب است و از ماه خبری نیست. مکس از درخت بالا می‌‍‌رود و از او می‌پرسد؛ اما درخت فقط با نسیم خِش‌خِش می‌کند. او... . آیا مکس می‌تواند ماه را پیدا کند؟

مکس و موش

معرفی کتاب
«مکس» یک بچه‌گربه نترس و شجاع است و می‎تواند موش شکار کند؛ اما تا به حال موش ندیده است. او به دنبال موش به همه‌جا سر می‌کشد. مکس ماهی، پرنده‌های روی درخت و فیل را می‌بیند و فکر می‎کند آن‌ها موش هستند؛ ولی آن‌ها برایش توضیح می‌دهند که موش نیستند و موش را دیده‌اند. سرانجام مکس، موش را پیدا می‎کند؛ اما موش خودش را هیولا معرفی می‌کند و مکس را به دنبال موش راهی می‎کند. مکس به سراغ هیولا می‎رود و... ای وای فکر نمی‎کرد موش این‌قدر بزرگ باشد و... .

مکس و پرنده

معرفی کتاب
«مکس» یک بچه‎گربه است و بچه‎گربه‌ها همیشه پرنده‌ها را شکار می‌کنند. مکس با پرنده کوچکی دوست می‌شود که نمی‎تواند پرواز کند. پرنده اصول اخلاقی دوستی را برای مکس توضیح می‎دهد: «دوست‌ها با هم بازی می‎کنند، به هم کمک می‎کنند و... ». مکس قول می‎دهد تا پرنده پرواز کردن را یاد نگرفته است، او را نخورد. آن‌ها با هم به کتابخانه می‌روند و چیزهای زیادی درباره پرواز می‎خوانند. مکس و پرنده مرتب تمرین می‎کنند ؛ اما پرنده نمی‎تواند پرواز کند. سرانجام در یک بعدازظهر پرنده پرواز می‎کند! آیا حالا مکس پرنده را می‎خورد؟

اگر گفتی چقدر دوستت دارم؟

معرفی کتاب
خرگوش بلوطی کوچولو می‎خواهد به خرگوش بلوطی بزرگ نشان دهد که چقدر دوستش دارد. او دست‌هایش را باز می‎کند و می‎گوید: «این‌قدر»؛ اما دست‌های خرگوش بزرگ بیشتر باز می‎شود و او این‌قدر خرگوش کوچولو را دوست دارد. خرگوش کوچولو به اشکال مختلف می‎گوید که خرگوش بزرگ را چقدر دوست دارد؛ ولی انگار خرگوش بزرگ او را بیشتر دوست دارد؛ چون قدش بلندتر و دست‌هایش بزرگ‌تر هستند! سرانجام خرگوش کوچولو روی تختش که برگ بزرگی است، دراز می‏‌کشد و به خواب می‎رود. خرگوش بزرگ زیر لب زمزمه می‎کند: «من تو را از اینجا تا ماه دوست دارم و از ماه تا اینجا».

بخواب مثل ببر

معرفی کتاب
دختر کوچولو خوابش نمی‌آید و نمی‎خواهد بخوابد. پدر و مادرش می‎گویند اشکالی ندارد؛ ولی باید لباس خوابش را بپوشد و دندان‌هایش را مسواک بزند و حتماً در رختخوابش دراز بکشد. پدر و مادر برای او توضیح می‎دهند که همه موجوات دنیا می‌خوابند؛ حتی خفاش‌ها، آن‌ها روزها بال‌هایشان را جمع می‎کنند و می‎خوابند. حلزون‌ها هم در لاکشان جمع می‌شوند و می‌خوابند. ببر هم وقتی شکاری پیدا نکند، تمام مدت در سایه می‎خوابد تا قوی بماند و... . دختر کوچولو در رختخواب گرم و نرمش فرو می‎رود، دست‎هایش را مثل خفاش جمع می‎کند و مثل یک ببر قوی، راحت می‎خوابد.