Skip to main content

دو‌باره المر

معرفی کتاب
«اِلمر» فیل رنگارنگی است که حوصله‎اش سر رفته است. دو روز به جشن اِلمر باقی مانده است و همه فیل‌ها به این فکر می‎کنند که خودشان را چه رنگی کنند؛ اما اِلمر نیازی به فکر کردن ندارد؛ چون او همیشه در جشن‌ها، خودش را خاکستری می‎کند. موقع پیاده‌روی، اِلمر متوجه سکوت جنگل می‌شود و برای اینکه بقیه فیل‌ها را سرِحال بیاورد، فکری به ذهنش می‎رسد. هنگامی‌که همه فیل‌ها خوابند، اِلمر کارش را شروع می‎کند و با طلوع خورشید به آن طرف جنگل می‎رود تا بخوابد. او برای سرحال کردن دیگران چه کاری انجام داده است؟

ارادتمند شما زرافه

معرفی کتاب
همه روزها مثل هم هستند. نسیم ملایمی می‎‌وزد، همه‌جا برگ‌های اقاقیا دیده می‌شوند و آسمان صاف و آبی است؛ اما زرافه حسابی حوصله‌اش سررفته است. او دلش یک دوست صمیمی می‌خواهد تا اینکه به فکرش می‌رسد نامه‌ای بنویسد و برای حیوانات آن‌طرف افق بفرستد. زرافه نامه‌اش را به پلیکان می‌دهد و می‎گوید به اولین حیوانی بدهد که می‌بیند. پلیکان هم حوصله‌اش سر رفته و این کار را با خو‌ش‌حالی قبول می‎کند. صبح روز بعد، زرافه دیگر بی‌حوصله نیست. او با اشتیاق منتظر پلیکان است.

موش‌های پیشاهنگ در اردو

معرفی کتاب
«ویولت» از اینکه یک موش پیشاهنگ است، خوش‌حال و راضی است؛ اما وقتی خانم «پاپی» اعلام می‎کند که پیشاهنگ‌ها برای گرفتن نشان «اردو» باید به اردویی یک شبه بروند، همه‌چیز تغییر می‎کند. ویولت با طبیعت مشکل ندارد، بازی در پارک را دوست دارد و از باغ وحش خوشش می‎آید؛ ولی طبیعت وحشی کاملاً متفاوت است، جایی ترسناک و پرخطری است! فردا شب باید روی زمین سفت و سخت بخوابد. ویولت از این فکر به خود می‎لرزد. در این اردوی یک شبه چه اتفاق‌هایی رخ می‎دهد؟

نامه‌ محرمانه

معرفی کتاب
«اوزب» دستیار کارآگاه «کاروت»، نامه‎ای دریافت کرده است که بیشتر کلماتش قابل خواندن نیست. آن‌ها فقط می‎توانند کلمه جواهر را بخوانند! اوزب قایق بادبانی کوچکی اجاره کرده است و.... آن‌ها به جزیره‌ای خالی می‌رسند و اوزب دستگاه فلزیاب هم همراهش آورده است. فلزیاب ابتدا یک قوطی کنسرو پیدا می‎کند و بعد بوته‌زار را نشان می‌دهد. چه کسی آنجا پنهان شده است؟ یک هیولا؟ یک دزد دریایی یا یک حیوان وحشی؟

شبح قصر چه کسی است؟

معرفی کتاب
کارآگاه «کاروت» خرگوشه، همراه دستیارش، «اوزب تلگراف» روباهه، به قصر «تروبیلو» می‎روند. ساکنان قصر فکر می‎کنند یک شبح در قصر است. کارآگاه و دستیارش به محض رسیدن به قصر صداهای عجیبی می‌شنوند. کارآگاه به همه‌جا سر می‌کشد؛ ولی چیزی پیدا نمی‌کند و بعد دوباره صدا بلند می‌شود! اوزب این صدا را تشخیص می‎‌دهد. صدای درِ یخچال است که باید روغنکاری شود و... . حالا سرنخ اصلی پیدا شده است. این شبح ظاهراً تمام وقتش را در آشپزخانه می‎گذراند! آیا واقعاً شبحی در کار است؟

بچه‌خرس

معرفی کتاب
بچه‌خرس از غار تاریک بیرون می‎آید و به دنبال پروانه‎ای می‌‏دود. مادر عصبانی است؛ چون خرس‌کوچولو اصلاً مراقب جلوی پایش نیست. بچه‎خرس دوستش را در سراشیبی تپه هُل می‎دهد و هر دو با سرعت به پایین تپه می‎افتند. مادر باز هم عصبانی است و فریاد می‎زند که مواظب باشید. خرس کوچولو تلاش می‎کند ماهی بگیرد و وقتی موفق نمی‌شود، مادر به او یاد می‎دهد که چطور این‌ کار را انجام دهد. خرس‌کوچولو از خوردن عسل سیر نمی‎شود؛ اما مادر می‎گوید نباید زیاد بخورد؛ چون ممکن است مریض شود. وقت خواب است و بچه‎خرس خسته است. او در میان بازوان بزرگ و قوی مادرش به خواب می‎رود.

بچه‌خرس درختی(کوآلا)

معرفی کتاب
بچه‌کوالا تمام روز را می‎خوابد؛ حتی وقتی طوطی‌های بازیگوش با صدای بلند آواز می‎خوانند. وقتی مامان‌کوالا می‎خواهد کاری را به کوالا‌کوچولو یاد بدهد، مرتب با او تمرین می‎کند. کوالا‌کوچولو با دقت به حرف‌های مامان‌کوالا گوش می‎دهد تا یاد بگیرد کدام برگ‌ها خوش‌مزه‌اند. وقتی مامان‌کوالا می‎خواهد از درختی به درخت دیگری برود، کوالا‌کوچولو را که محکم به او آویزان شده است، با خودش می‎برد. حالا مامان‎کوالا خیلی خسته است و می‎خواهد کمی بخوابد. کوالا‎کوچولو مادرش را بغل می‌کند و سریع به خواب می‎رود.

بچه‌خرگوش

معرفی کتاب
وقتی خرگوش‌کوچولو برای اولین‌بار سرش را از لانه بیرون می‎آورد، می‎ترسد؛ اما مادرش تشویقش می‎کند که برود و با خواهرها و برادرهایش بازی کند. وقتی خرگوش‌کوچولو برای اولین‌بار هویجی را از خاک بیرون می‎کشد، روی زمین پرت می‌شود؛ اما مادرش می‎گوید که نباید ناامید شود. وقتی خرگوش‌کوچولو می‎خواهد مثل قورباغه‌ها بپرد، همه بدنش روی زمین پهن می‎شود؛ اما مادرش توضیح می‌دهد که چگونه باید این‌کار را انجام دهد. وقتی... . وقتی شب می‌شود، خرگوش‌کوچولو حسابی خسته است. او در آغوش مادرش می‌خوابد و مادر برایش لالایی می‎خواند.

جوجه‌پنگوئن

معرفی کتاب
وقتی پنگوئن‌کوچولو برای اولین‌بار روی سراشیبی یخی لیز می‏‌خورد، می‎ترسد؛ اما پدرش او را تشویق می‎کند و می‎گوید که تو می‎توانی. پدر پنگوئن‌کوچولو به او می‎گوید که باید از نهنگ‌ها فرار کند. وقتی پنگوئن‌کوچولو گرسنه می‎شود، پدرش در دریا شیرجه می‎زند و برایش ماهی می‎گیرد و به او تذکر می‎دهد که نباید تند غذا بخورد. پنگوئن‌کوچولو دلتنگ مادرش است؛ اما پدر می‎گوید که او به زودی بازمی‏‌گردد. پنگوئن‌کوچولو سردش است و پدرش برایش توضیح می‌دهد که چگونه گرم شود. حالا جوجه‎پنگوئن خسته است. او در آغوش پدر جای می‎گیرد و پدر برایش لالایی می‎خواند.

بچه‌زرافه

معرفی کتاب
وقتی بچه‌زرافه به دنیا می‎آید، باید سریع از جایش بلند شود؛ چون ممکن است شیرهای گرسنه به او حمله کنند. زرافه‌کوچولو باید یاد بگیرد که سریع بدود تا بتواند از خطر فرار کند. وقتی مامان‌زرافه می‌خواهد برگ درخت بخورد، او را کنار مامان‌زرافه‌های دیگر می‌برد تا مراقبش باشند. مامان‌زرافه طرز خوردن آب را هم به او یاد می‌دهد. وقتی بچه‌زرافه گرسنه می‌شود، از شیر گرم و خوش‌مزه مامان‌زرافه می‌نوشد و وقتی خسته است و خوابش ‌می‌آید، در آغوش او جای می‎گیرد و با خیال راحت می‎خوابد.