Skip to main content

همیشه او منظم است

معرفی کتاب
بچه‌خرگوش‌ها و بچه میمون‌ها و... در حال بازی هستند که می‌بینند خورشید آرام پشت کوه می‎رود. آن‌ها غمگین می‌شوند؛ چون می‌خواهند همچنان به بازی کردن ادامه دهند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند بالای کوه بروند و از خورشید بخواهند که همان جا بماند. خورشیدخانم برای آن‌ها توضیح می‌دهد که اگر همیشه آنجا بماند، شهرها و دشت‌ها و سبزه‌زارهای دیگر در تاریکی می‌مانند و دیگر هیچ گیاهی رشد نمی‌کند و حیوانات نمی‌توانند غذا پیدا کنند و... . بچه‌ها متوجه می‌شوند که کار خورشیدخانم بسیار منظم است و باید به کارش ادامه دهد.

ما همه دور سفره‌اش نشسته‌ایم

معرفی کتاب
«پرپرک» کبوتر کوچولویی است که به تازگی پرواز کردن را یاد گرفته است. او در جنگل پرواز می‌کند و حیوانات مختلف را می‌بیند که دنبال غذا می‎گردند. پرپرک دلش برای آن‌ها می‌سوزد و تصمیم می‌گیرد به همه حیوانات غذا بدهد؛ اما او چگونه می‌تواند این کار را انجام دهد؟

آواز فرودل

معرفی کتاب
همه سگ‌ها «واق‌واق» می‌کنند، گربه‌ها «میو‌میو» و پرنده‌ها هم صداهای مختلفی دارند، مثل «جیک‌جیک»، «قارقار»، «کوکو» و... ؛ اما پرنده کوچک قهوه‌ای نمی‎خواهد مثل بقیه آواز بخواند. او دلش آواز جدید و متفاوت می‌خواهد مثل «فورودل» یا «اسپرودل»؛ اما چند دقیقه بعد از خواندن این آواز جدید، آواز اشتباهی دیگری می‌خواند و چیزی نمی‎گذرد که همه پرنده‌ها آوازشان را اشتباه می‌خوانند و دیگر سر و صداهای آن محله مثل قبل نیست.

از همه زیباتر است

معرفی کتاب
«نوک‌ناز» پرنده کوچکی است که برای اولین‌بار به تنهایی پرواز می‌کند. او در جنگل پر می‌زند و بعد از چند لحظه روی شاخه‌های نرم درخت بید می‌نشیند. درخت بید به نوک‌ناز می‌گوید وجود این شاخه‌های نرم را مدیون کسی است که از همه زیباتر است. نوک‌ناز از بالای درخت به گل بنفشه نگاه می‌کند. بنفشه زیبا هم حرف‌های درخت بید را تکرار می‌کند. نوک‌ناز سخنان درخت بید را از زبان پروانه، چشمه، بلبل و... می‌شنود. او می‌خواهد بداند آنکه از همه زیباتر است، چه کسی است.

پوپک مرغ کنجکاو

معرفی کتاب
«پوپک» نام مرغی است که همیشه در حیاط خانه‌اش بازی می‌کند و به تماشای کبوترها می‎نشیند. در یک روز توفانی، تندباد شدیدی می‌وزد و پوپک را با خود می‎برد. بعد از مدتی، پوپک در جایی فرود می‎آید که اصلاً برایش آشنا نیست. او چیزهایی را می‎بیند که قبلاً هرگز ندیده است. پوپک می‌تواند جای گرم و نرمی برای خودش پیدا کند؛ اما دلش برای لانه‌اش تنگ است. او سعی می‌کند راه خانه را پیدا کند؛ اما مردم زبان پوپک را نمی‌فهمند. آیا پوپک می‌تواند خانه خودش را پیدا کند و دوباره به تماشای کبوترها بنشیند؟

گوزن شاخدار: ستاره سینما

معرفی کتاب
قرار است فیلمی درباره گوزن شاخ‌دار ساخته شود. در اولین برداشت، گوزن خودش را معرفی می‌کند. او می‌خواهد فضانورد شود؛ اما کارگردان مخالف است و معتقد است که گوزن‌ها نمی‌توانند فضانورد شوند؛ چون آن‌ها سُم دارند و در جنگل زندگی می‌کنند. در دومین برداشت، مادربزرگ گوزن از راه می‌رسد و... . در برداشت سوم سر و کله زرافه پیدا می‌شود که دلش می‌خواهد دکتر شود و... . سرانجام با همکاری همه حیوانات، گوزن شاخ‌دار که حاضر نیست دست از رویاهایش بردارد، به فضا می‌رود.

اسباب‌کشی بزرگ

معرفی کتاب
«بروس» آقای خرسی است که با چهار غاز زندگی می‌کند؛ اما در خانه بروس سه موش هم زندگی می‌کنند. آقای خرس از این وضع اصلاً راضی نیست؛ چون همیشه خانه شلوغ و پر از سر و صداست؛ ولی بروس چاره‌ای ندارد و این وضعیت را تحمل می‌کند تا اینکه روزی تصمیم می‎گیرد اسباب‌کشی کند و به جای دیگری برود؛ اما پیدا کردن خانه مناسب برای او و چهار غاز کار راحتی نیست. سرانجام در محله‌ای ساکت و کنار دریاچه یک خانه عالی پیدا می‌کند؛ اما... .

مهمان‌های ناخوانده

معرفی کتاب
«بروس» آقای خرسی است که با چهار غاز زندگی می‌کند. درواقع او مادر آن‌هاست و هر سال با غازها به جنوب کوچ می‌کند؛ اما بروس دوست دارد به خواب زمستانی برود. کوچ کردن و مادری کردن بروس را خسته و بداخلاق می‌کند. این‌بار، وقتی بروس به خانه‌اش برمی‌گردد، می‌بیند که موش‌ها خانه او را به یک هتل جنگلی پر رفت و آمد تبدیل کرده‌اند. بروس مجبور می‌شود تختش را با حیوانات دیگر شریک شود و این کار او را خیلی عصبانی می‌کند. بروس تا کی می‌تواند این وضعیت را تحمل کند؟

من مامان شما نیستم!

معرفی کتاب
«بروس» خرس تنها و بداخلاقی است که از باران خوشش نمی‌آید و روزهای آفتابی را هم دوست ندارد. او از حیوانات کوچولو و نازنازی هم خوشش نمی‌آید؛ اما بروس عاشق تخم پرنده‌هاست و با آن‌ها غذاهای مخصوصی درست می‌کند. یک روز او تصمیم می‌گیرد با چهار تخم غاز غذا درست کند؛ اما اجاقش خاموش می‌شود. بروس برای آوردن هیزم از خانه خارج می‌شود و وقتی برمی‌گردد، با صحنه عجیبی روبه‌رو می‌شود. چهار جوجه‌غاز از تخم بیرون آمده‌اند و او را مامان صدا می‌کنند!

یک عالمه پنجره

معرفی کتاب
پیشی کوچولو، زیر پل، کنار مادرش دراز کشیده است و چشمش به پنجره‌های ساختمان روبه‌رو است. او پنجره‎ای را می‌بیند که چراغش روشن است و آرزو می‌کند که کاش پسر یا دختر کوچولویی آنجا باشند و دلشان بخواهد که با او بازی کنند؛ اما بلافاصله چراغ خاموش می‌شود. پیشی کوچولو پنجره دیگری را می‎بیند که چراغش روشن است و آرزو می‎کند که کاش پیرزن مهربانی آنجا بیدار باشد و بافتنی ببافد و به او اجازه دهد که با نخ‌هایش بازی کند؛ اما چراغ آن پنجره هم خاموش می‌شود. چشم‌های پیشی آرام بسته می‌شود و او به خواب می‌رود؛ ولی پیشی کوچولو خواب خیلی خوب می‎بیند.