Skip to main content

قوقولی‌قوقو

معرفی کتاب
این داستان از مجموعه «قصه‌های فندقی» است و قصه غازی را روایت می‌کند که صبح، وقتی آقای خروس همه را بیدار می‌کند تا به کارهایشان برسند، خواب است. غاز تا شب می‌خوابد و وقتی همه به خواب می‌روند ، بیدار می‌شود و به دنبال غذا به راه می‌افتد. آقای موش غاز را می‌بیند و به او هشدار می‌دهد که شکار جغد نشود. قورباغه نیز به غاز هشدار می‌دهد که مواظب روباه باشد؛ ولی غاز گرسنه است و به این حرف‌ها توجه نمی‌کند. ناگهان غاز، صدای جغد و روباه را می‌شنود که خیلی نزدیک هستند. غاز به طرف لانه‌اش فرار می‌کند و تصمیم تازه‌ای می‌گیرد.

پیشی‌پیشی! پا نمیشی؟

معرفی کتاب
در این داستان از مجموعه «قصه‌های فندقی»، گربه کوچولو با صدای دماغش بیدار می‌شود که او را به طرف بوی خوبی راهنمایی می‎کند. پیشی کوچولو که فکر می‎کند این بوی خوب باید بوی ماهی یا موش یا گوشت باشد، به راه می‎افتد؛ اما با یک گل روبه‌رو می‌شود. وقتی پیشی گل را بو می‎کند، زنبوری دماغش را نیش می‌زند. پیشی جایی پنهان می‌شود تا هیچ‌کس دماغ قلمبه و قرمزش را نبیند؛ اما در عوض گل خوشبویی را بو کرده است، کاری که تا به حال هیچ گربه‌ای نکرده است!

بزبزک برفی

معرفی کتاب
کتاب حاضر از مجموعه کتاب‌های «قصه‌های فندقی» است. این داستان درباره بزغاله کوچولویی است که برای اولین‌بار، برف می‎بیند و آن را تجربه می‎کند. او می‌فهمد که برف سفید و نرم است؛ اما پنبه نیست، بلکه سفید و سرد است و... . بزغاله کوچولو در کنار پدر و مادرش به خواب می‌رود. گرگی خان که در سرما و برف مانده است، به کلبه آن‌ها سرک می‌کشد و وقتی می‎بیند پدر و مادر بزغاله، خانه هستند، تصمیم می‌گیرد وارد خواب بزغاله شود و نقش گرگی مهربان را بازی کند. بزغاله هم خواب یک گرگ مهربان را می‌بیند که در سرما و زیر برف ایستاده است، او می‌رود تا به گرگ کمک کند.

چرا من گورخرم؟

معرفی کتاب
گورخر جوان و کنجکاو دلش می‌خواهد همه چیز را بداند. او سوال‌های زیادی دارد و بزرگ‌ترین سوالش این است که گورخرها سفیدند با خط‌های سیاه یا سیاه‌اند با خط‌های سفید؟ گورخر به شدت به فکر فرو می‌رود، طوری که حتی در خواب‌هایش هم خود را در رنگ‌های مختلف می‌بیند. گورخر دوست دارد برای یک تغییر کوچک هم که شده، راه‌راه نباشد؛ اما با از بین رفتن خط‌ها هم نمی‌تواند سوالش را جواب دهد. آیا گورخر می‌تواند هویت خود را پیدا کند؟

روباه به کتاب‌خانه می‌رود

معرفی کتاب
این کتاب درباره روباهی است که دنبال موشی می‌رود تا او را شکار کند؛ اما سر از کتابخانه درمی‌آورد. روباه با گشت و گذار در کتابخانه، به کتاب و کتاب‌خوانی علاقه‌مند می‌شود؛ اما او نمی‌تواند بخواند! حالا او هر روز به کتابخانه می‌آید و هر بار کتابی را با خود می‌برد. روزی روباه مرغی را با خود می‌آورد و از موش می‌پرسد که آیا خوردن استخوان‌های مرغ برایش ضرر دارد؟ در همین موقع... . در پایان داستان، مرغ و روباه به توافق می‌رسند که روباه او را از مزرعه فراری دهد و مرغ هم به او خوندان یاد بدهد.

سلطان زورگو و سنجابک باهوش

معرفی کتاب
سنجاب حسابی گرسنه است و نزدیک درختی پر از بلوط ایستاده است؛ اما نمی‌تواند بلوط بچیند؛ چون زیر آن درخت، سلطان جنگل زندگی می‌کند و اصلاً خوشش نمی‌آید سنجاب‌ها سراغ آن درخت بروند. سنجاب گرسنه نقشه‌ای می‌کشد و بالای درخت می‌رود و مشغول خوردن بلوط می‌شود. ناگهان شیر بیدار می‌شود و تعجب می‌کند که سنجاب چطور جرئت کرده است این کار را انجام دهد و... . شیر و سنجاب راه می‌افتند تا از حیوانات جنگل بپرسند چه کسی قوی‌تر است، شیر یا سنجاب؟ آیا نقشه سنجاب عملی می‌شود؟

سی‌سی خرسی و لباس زرد

معرفی کتاب
«سی‌سی» بچه خرس کوچولو، با مادرش برای خرید پارچه به مغازه می‌رود. او رنگ زرد را می‌پسندد و به حرف‌های مادرش که می‌گوید این رنگ مناسب خرس‌ها نیست، هیچ توجهی نمی‌کند. چند روز بعد، سی‌سی با لباس جدیدش در جنگل گردش می‌کند که ناگهان شکارچی را می‌بیند که اسلحه‌ای در دست دارد. سی‌سی سعی می‌کند پنهان شود؛ اما هر جا می‌رود شکارچی به همان سمت می‌آید و... . شکارچی نزدیک می‌شود؛ اما او خرس کوچولو را شکار نمی‌کند؛ چون او شکارچی نیست. پس او کیست؟ و آن اسلحه چیست که در دست دارد؟

قهرمان کوچولوهای شجاع

معرفی کتاب
صدای فیل آتش‌نشان در جنگل می‌پیچد. شعله‌های آتش، خانه سنجاب را دربرگرفته است و «فیلک» و میمون از ترس به خود می‌لرزند؛ اما فیل آتش‌نشان، خانواده سنجاب را از آتش نجات می‌دهد. از آن روز به بعد، فیلک و میمون تصمیم می‌گیرند که مثل فیل آتش‌نشان شجاع باشند و وقتی بزرگ شدند، آتش‌نشان شوند.

کی بیشتر می‌پره؟

معرفی کتاب
«پابلند» ملخ مغروری است که فکر می‌کند از همه حیوانات دنیا بیشتر می‌پرد. او همیشه از خودش تعریف می‌کند و با پرش‌های ناگهانی، باعث ترس حیوانات می‌شود. «دُم‌قرمز» روباه باهوش و زیرک، برای اینکه ملخ دست از غرورش بردارد، نقشه‌ای می‌کشد و بین ملخ و قورباغه مسابقه‌ای ترتیب می‌دهد. دُم‌قرمز پیش از مسابقه نزد ملخ می‌رود و او را در حال تمرین می‌بیند. روباه به او توصیه می‌کند که حسابی استراحت کند و خوب غذا بخورد؛ چون در هر صورت او برنده می‌شود؛ اما روز مسابقه اتفاق دیگری رخ می‌دهد.

غازی خوابالو‌شده

معرفی کتاب
قرار است «غازی» با دوستانش، «پرسیاه» و «مخملی» بازی کند؛ اما او خیلی خسته است و مرتب چشم‌هایش را می‌مالد؛ چون دیشب دیر خوابیده است. وقتی غازی به خواب می‌رود، پرسیاه و مخملی فکر می‌کنند که او مریض شده است، برای همین تصمیم می‌گیرند از جلبک‌های کف رودخانه برایش بیاورند تا بخورد و زود خوب شود. مخملی می‌پرد توی آب!؛ اما او یک خرگوش است و نمی‌تواند شنا کند. سرانجام مخملی چه می‌شود؟ آیا کسی هست که او را نجات دهد؟