تا آن روز
معرفی کتاب
در باغ بزرگی، کلاغها و سارها در کنار هم، با صلح و صفا زندگی میکنند تا اینکه کلاغها که چاقتر و قویتر از سارها هستند، به آنها زور میگویند. کلاغها به سارها میگویند یا باید حرفهای ما را قبول کنید یا از این باغ بروید. سارها که باغ و درختهایش را دوست دارند، میمانند. ابتدا همهچیز خوب پیش میرود؛ ولی وقتی زمستان از راه میرسد، دانه کم و هوا سرد میشود و روز به روز حملات کلاغها بیشتر میشود. روزی یکی از خانم کلاغها که مهربان و دلسوز است، جوجهساری را پیدا میکند که پدر و مادرش را از دست داده است و تصمیم میگیرد از او نگهداری کند.
شوت روباه کوچولو
معرفی کتاب
آشنایی با بیمه و چگونگی جبران خسارت از طریق بیمه، به افراد کمک میکند با خیال آسودهتری زندگی کنند. در این کتاب، با ذکر داستانی دربارۀ بیمه، مخاطب با پذیرفتن مسئولیت آشنا میشود. سپس دربارۀ انواع بیمههای مسئولیت مدنی، از جمله بیمههای کارفرما در قبال گارگران، بیمۀ مسئولیت حرفهای پزشکان، بیمۀ مسئولیت مهندسان، و بیمۀ مسئولیت حمل و نقل نکاتی میخواند.
کرهاسب سمطلا
معرفی کتاب
در این کتاب داستان کره اسبی به نام سم طلا آمده که داخل تابلوی نقاشی در خانه خاله پیز زنی زندگی می کند. کره اسب از بودن در تابلو خسته شده است. وقتی خاله پیز زن می خوابد، سم طلا از تابلو بیرون می پرد و آواز خوانان راه می افتد. او در مسیر ش با گوساله شاخ شاخی و کره الاغ گوش گوشی آشنا می شود و شروع می کند با آنها قایم باشک بازی کردن.
در داخل کتاب عروسک کره اسبی تعبیه شده که به فهم بیشتر داستان کمک می کند.
در داخل کتاب عروسک کره اسبی تعبیه شده که به فهم بیشتر داستان کمک می کند.
یک روز پاییزی خانم مرغ: دهنبینی
معرفی کتاب
داستانها نکات آموزندهای دربردارند که کودکان نیز آنها را فرا میگیرند. در کتاب حاضر که با موضوع جهانبینی نوشته شده، خانم مرغ، فریب تبلیغات را میخورد و انجام کاری را که همیشه از آن لذت میبردهاست، به دیگری واگذار میکند. در نهایت، پشیمان میشود و میفهمد نباید به حرف او گوش میکرد. این داستان با تصویرهایی همراه شده است.
من نمیخواهم قورباغه باشم
معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره قورباغهای است که نمیخواهد قورباغه باشد. درواقع او هر چیزی میخواهد باشد، به غیر از قورباغه! چرا؟ چون فکر میکند، قورباغهها خیس و لیز هستند و زیادی حشره میخورند؛ ولی یک نفر هست که برای او توضیح میدهد چرا نمیتواند مثلاً خوک یا خرگوش یا جغد باشد. در پایان داستان قورباغه به این نتیجه میرسد که قورباغه بودن اصلاً چیز بدی نیست و فکر میکند که چقدر خوششانس است که یک مگس نیست؛ چون مگسها خوراک قورباغهها میشوند!
بدترین جشن تولد مار بوآ
معرفی کتاب
جشنِ تولدِ مارِ «بوآ» بود و او دوست داشت این جشن تولد، بهترین جشن تولد عمرش باشد. مارِ بوآ همه دوستانش، یعنی گوریل، میمون، پلنگ خالخالی، مورچهخوار و سوسک سرگین غلتان را برای تولدش دعوت کرده بود و انتظار داشت، هدیههایی که دوست دارد، برایش بیاورند؛ اما آیا بوآ از هدیههای دوستانش خوشش میآید؟
میخواهی دوست من باشی؟
معرفی کتاب
موش سبز غمگین است؛ چون هیچ کس نمیخواهد با او حرف بزند. موشهای خاکستری به او میگویند: « ما نمیخواهیم دوست تو باشیم.» به همین علت، یک روز موش سبز، مقداری نان و پنیر در بقچهاش میگذارد و به راه میافتد تا یک دوست پیدا کند...؛ اما هیچ کس با او دوست نمیشود و موش سبز علت این رفتار را نمیداند. او چگونه میتواند یک دوست خوب پیدا کند؟
یک راه بهتر
معرفی کتاب
«پشمکی» بچه خرگوش بازیگوشی است. او هر جایی که میرسد، گودالی میکند و گوشهای منتظر میشود و همین که یک نفر در گودال میافتد، با صدای بلند میخندد و فرار میکند. موش کوچولو یکی از افرادی است که در گودال پشمکی میافتد. او به هر ترتیبی شده است، از گودال بیرون میآید و گریان و نالان راه میافتد. موش با سنجاب روبهرو میشود و سنجاب میگوید چند روز پیش او هم در گودال خرگوش افتاده و دستش زخمی شده است. آنها متوجه میشوند که بره آهو هم در یکی از این گودالها افتاده است. موش و سنجاب و برهآهو تصمیم میگیرند که خرگوش را به دام بیندازند و تنبیهاش کنند؛ اما «بال طلا»، زنبور مهربان، یک راه بهتر به آنها یاد میدهد.