روشنای خاموش
معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی شش داستان از جنگ ایران و عراق است. در یکی از این داستانها با عنوان «نغمه پرواز»، چند رزمنده به هنگام شناسایی، با چند عراقی مواجه میشوند و آنها را اسیر میکنند، رزمندهها از آنها، محل امن خروج از منطقه را میپرسند، «جاسم» راه را نشان میدهد؛ اما غافل از اینکه یکی از اسیران عراقی، عضو حزب بعث است و او را به خاطر کمک به رزمندهها، تهدید میکند. ناگهان همه اسیر میشوند. در پادگان عراقیها، جاسم و برخی از سربازان دشمن، شورش میکنند و... .
جزیره آفتابگردان
معرفی کتاب
سالهاست که جنگ تمام شده است؛ اما خبری از پدر «بهار» نیست. او خلبان است. روزی بهار از مادر و مادربزرگش، کلمه مفقودالاثر را میشنود. وقتی معنی آن را میپرسد، مادر میگوید جزیرهای است، پر از گل آفتابگردان! بهار دلتنگ پدر است. او تصمیم میگیرد با هواپیمای روی کمدش که اسباببازی بچگی پدرش است، همراه عروسکهایش، خرسی و فیلی و زرافه، به جزیره آفتابگردان برود! بهار سوار هواپیما میشود و در آسمان پیش میرود تا بالاخره به جزیره میرسد و... .
آب و زنجیر
معرفی کتاب
این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه و به هم پیوستهای درباره چند نوجوان اهل مشکینشهر است. آنها کنار رود خیاوچای که از سبلان سرچشمه میگیرد، زندگی میکنند. «غلام»، «قادر» که غلام او را سوغان صدا میکند و «جیار»، یکی دیگر از دوستان غلام، برای استراحت بعد از امتحانات خرداد، به یکی از آب گرمهای شهرشان میروند. آنجا حسابی خوش میگذارنند، آنجا شاهد جدالی نابرابر بین آدمها و خرس بزرگ و کشته شدن خرس هستند و آنجاست که میفهمند دوستشان، «فیاض»، قصد دارد به جبهه برود!
سه فندق گمشده
معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی سه داستان است با نامهای «رنگهای دنیا»، «همین یک دفعه» و «سه فندق گمشده». در این داستانهای تخیلی، هربار اتفاقاتی رخ میدهد که باعث میشود قهرمان داستان متوجه یکی از مهربانیهای خدا شود. در داستان «سه فندق گمشده»، «موموشک»، میخواهد برای تشکر از مهربانی مادرش، برای او سه تا فندق ببرد؛ اما نمیداند آنها را کجا گذاشته است! موموشک دوست خوبی مانند خرگوشک دارد و... .
مثل یک خواب عمیق
معرفی کتاب
پدر شنیده است که در شهر کبودان، کسی پیدا شده است که آرزوها را برآورده میکند! او از پسرش، «رستم»، میخواهد که مثل خیلی از جوانهای دیگر به آنجا برود. به عقیده پدر رستم، او مجبور است برود تا شاید بتواند نحسی را از خانه دور کند! رستم چندساعت قبل از تحویل سال به دنیا آمده است و دقیقاً در همان لحظه زلزله شدیدی به وقوع میپیوندد که باعث مرگ بسیاری از اقوام و خویشاوندان میشود و به این علت است که همه او را نحس میدانند. صبح روز بعد، رستم راهی سفر میشود. او در شهر کبودان دوستش، مهراب»، را نیز میبیند و... .
قصه ما مثل شد
معرفی کتاب
کتاب حاضر از مجموعه دهجلدی « قصه ما مثل شد» است. قصههایی که مثل شدهاند، سرگذشت و زندگینامه بعضی از مثلها را بازگو میکنند. نویسنده کوشیده است موضوع قصهها مناسب حال و هوای نوجوانان باشد، زبان قصهها را به زبان گفتار نزدیک و برای هر قصه نامی انتخاب کرده است. «پشتش به خاک نمیرسد»، «دستش به انگور نمیرسد، میگوید ترش است»، «یکی از یکی بدتر»، «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» و «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است»، بعضی از این مثلهاست.
مرد قورباغهای
معرفی کتاب
پدر «بیتا» غواص است. چندسال است که جنگ تمام شده است؛ ولی خبری از پدر نیست. هیچکس از او خبر ندارد. بیتا و مادرش «آلما» با احتمال اسارت، امید به بازگشت او دارند. آلما هرروز به دنبال پیدا کردن کار، همهجا را زیرپا میگذارد؛ اما بینتیجه است. بیتا از خانم دکتری که از کودکی پزشکش بوده است، میخواهد برایش کاری پیدا کند؛ اما آلما رضایت نمیدهد. او نمیتواند اجازه دهد دختر چهاردهسالهاش سرِ کار برود و خودش در خانه بنشیند. بیتا تمام تلاشش را میکند و آلما که حسابی کلافه شده است، قبول میکند و... .
شب هزار و دوم
معرفی کتاب
«علی بینا» در بیمارستان است و تنها چیزی که به یاد دارد، اسمش است. آن هم به این دلیل که روی تابلوی کوچکی بالای سرش نوشته شده است. مرد نوع بیماری و نام پزشک معالجش را نمیداند و گذشتهاش را به یاد نمیآورد! از وقتی یادش میآید، در این بیمارستان بوده است. شاید همینجا به دنیا آمده است! یا شاید خانوادهاش به علت مشکلات جسمانی، ترکش کردهاند! یا... . روزی چندبار پرستار میآید و از او خون میگیرد و بدون اینکه حرفی بزند یا پاسخ پرسشهای مرد را بدهد، میرود! مرد سعی میکند از اتاق خارج شده و کمی قدم بزند؛ اما... .
یک درخت، یک گنجشک
معرفی کتاب
رودخانه و درخت و گنجشک سالها بود که با هم دوست بودند. از همان وقتی که گنجشک تازه سر از تخم درآورده بود، درخت جوانه کوچکی بود و رودخانه فقط یک جوی باریک بود. آن روزها هرروز کنار هم مینشستند و از هرچه دیده بودند، تعریف میکردند تا اینکه روزی رودخانه تصمیم گرفت همانجا بماند و جایی نرود. گنجشک و درخت سعی کردند او را از این کار منصرف کنند و برایش توضیح دادند که رودخانهای که جاری نباشد، دیگر رودخانه نیست؛ اما رودخانه مصمم بود. او همانجا ماند و دیگر تکان نخورد و... .
درخت ابریشم بیحاصل!
معرفی کتاب
این کتاب شامل پانزده یادداشت از نویسنده است که هرکدام موضوعی خاص را در برههای از زندگی وی تعریف میکند. او سعی کرده است در این یادداشتها که راوی اتفاقاتی در بخشی از سالشمار زندگی اوست، سیر تحول در نظام فکری و نیز آنچه بر او و آثارش رفته است، به تصویر بکشد. همچنین نوع نگاه به اهالی قلم در گذر زمان و در سیستمهای مختلف سیاسی و فرهنگی در ایران را. او از خاطرات دوران کودکی خود شروع کرده و در ادامه ماجرای اولین جایزه بینالمللی خود را بازگو میکند و پس از آن نیز ماجرایی از برخی از مهمترین شخصیتها و رویدادهای زندگی خود را.