سنجاب گرفتار
معرفی کتاب
پدر و دختر به جنگل رفتهاند تا برای تولد مادر گل بچینند. وقتی به خانه میرسند، میبینند در انباری باز است و بلبلی روی در آن نشسته است و یکسره آواز میخواند؛ درصورتیکه آنوقت روز، پرندهها باید به لانههایشان بروند! وقتی آنها وارد انباری میشوند، سنجابی را میبینند که جعبهای روی پایش افتاده است! پدر جعبه را برمیدارد و پای سنجاب را که زخمی شده است، میبندد. دوستی یعنی این!
خانهام چرا میپرد
معرفی کتاب
غول بیابانی گرسنه بود و هرچه گشت، غذایی پیدا نکرد تا اینکه سنگ بزرگی دید و آن را نزد خاله «اَجیمَجی» برد و از او خواست تا سنگ را به یک تغار آبگوشت تبدیل کند. سنگ صاف و سیاه و بزرگ بود و خاله خیلیوقت بود که دلش یک اسب سیاه میخواست. پس چوبدستیاش را برداشت و سنگ را به اسب سیاهی تبدیل کرد و روی آن پرید و رفت! غول بیابانی ماند و شکمی که از گرسنگی به قار و قورمی کرد. حالا چه اتفاقی قرار است بیفتد؟
چکمههایی به رنگ سنجد
معرفی کتاب
«مجید» و «لعیا» پنجساله هستند و به مدرسه نمیروند. در روزی برفی، لعیا و مجید به کوچه میآیند تا بازی کنند. لعیا پیشنهاد میکند که به خانه خاله او بروند. آنها از کوچهشان عبور میکنند و محله «باغ صفا» را پشت سر میگذارند و به درخت چنار قدیمی میرسند و... . بچهها از پارک سگها هم رد میشوند، جایی که سگهای ولگرد زندگی میکنند و بالاخره به خانه «خاله اقدس» میرسند. لعیا وارد خانه میشود و مجید در کوچه میماند. هوا خیلی سرد است و صدای پارس سگها میآید. چه بر سر مجید میآید؟
رمان باغ مخفی با اقتباس از کتاب انسان 250 ساله
معرفی کتاب
این داستان با مشارکت معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی تولید شده است و میکوشد با اقتباس از کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» (حاوی بیانات رهبر انقلاب درباره معصومین)، روایتی داستانی از مشی سیاسی امامان بزرگوار به مخاطب جوان عرضه کند. «طلعتخانم»، همسر «شیخ حیدر»، از او میخواهد که تکلیف پسرشان را روشن کند، برایش آستین بالا بزند و سروسامانش بدهد. بعد از اصرارهای طلعتخانم، مشخص میشود که شیخ راضی نیست دختر «سیدهاشم» را برای پسرش خواستگاری کند. شیخ میگوید: «مرام سیدهاشم با ما سازگار نیست!»؛ اما چرا؟ مگر نه این است که سیدهاشم مانند خودِ شیخ حیدر روحانی است و اهل شریعت و تقوا و... . پس مشکل چیست؟
نازخشت
معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل پنج داستان کوتاه است. «نازِ خشت»، نام یکی از این داستانهاست که قصه جوانی به نام «مصطفی» را روایت میکند. او با خشت خانه میسازد. کسی سفارش مصطفی را کرده که دستان هنرمندی دارد. او به محلی میرسد که قرار است خانه بسازد. مرد صاحبخانه دختر کوچکش، «ماهور» را آورده است تا به او کمک کند. ماهور خشتها را در دامن خود میگذارد و از نردبان بالا میبرد و به مصطفی میدهد... . خانه تمام میشود و حالا مصطفی باید به روستای خودش بازگردد؛ اما او مِهر ماهور را نیز با خودش میبرد. سالها بعد ماهور عروس شهر مصطفی میشود و... .
افسانههایی شیرین از جستوجوگران گنج
معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی داستانهای کوتاه و به هم متصل است. «پارسا» جوانی است که آرزوی سفر به سرزمینهای دور و ماجراجویی را دارد؛ اما هرگز این فرصت را به دست نیاورده است تا اینکه روزی با پیرمردی روبهرو میشود که داستان عجیبی را برایش بازگو میکند، داستانی درباره پنهان کردن گنج بسیار بزرگی در کوه و بیابان. پارسا این داستان را باور نمیکند؛ اما پیرمرد که خود یکی از افرادی بوده که گنج را پنهان کرده، حاضر است تمام جزئیات را برای او شرح دهد و... .
مداد رنگی
معرفی کتاب
این داستان، یک مادرانه بزرگ است. داستانی در وصف مادر بودن که خارج از تهران و ساختار شهرنشینی آن تعریف میشود. داستان با شرحی از یک خانواده و ساختار آن شروع میشود و بلافاصله با خروج پدر از داستان و رفتن او به سفر، سفرِ مخاطبِ رمان، با مادر به درون دنیای ذهنی او شروع میشود و خیلی زود با خلق جملاتی که ناشی از حس مادر برای فاصله گرفتن فرزندانش و محبت کودکانه آنها به اوست، گرههای فکری و ذهنی او در ارتباط با خودش، بازگشایی میشود که شاید اوج آن را در خلق این جمله از مادر باید جستجو کرد که در حال تورق آلبوم عکس، خطاب به پسرش میگوید: «داشتم به این فکر میکردم از کی دیگر در بغل من جا نشدی» و... .
آبیها
معرفی کتاب
این رمان درباره زندگی پزشکی مسیحی، به نام «زکریای رومی»، معاصر «هارونالرشید»، خلیفه عباسی، است. او ناچار میشود به دلیل احضار هارون، دیر انطاکیه را ترک کرده و به سمت دربار او برود. او پزشکی است که به دنبال گوهر کامل معاصر خویش است و دیگر نمیخواهد در پستوی قدرت راهبان بماند، شهر انطاکیه و حران، تبعیدگاه دانش این طبیب دلداده است، او در سیر این هجرت، هم عشق زمینی مییابد، هم آسمانی و طوفان آبیترین رویداد زندگی اش را به تلاطم می رساند.
موقف
معرفی کتاب
دعبل میخواست کوفه را و اهل خانه و خاندان را رها کند و برود. اهل خانه دلخوش بودند که شاید راه درست را یافته باشد! دعبل کیسه پر از سکه پدرش را نپذیرفت و فقط چند سکه از آن برداشت. عموزادهاش قلم و جوهردان زرینی را مقابلش گذاشت که دعبل از نوجوانی آرزوی نوشتن با آن را داشت؛ اما دعبل آن را هم قبول نکرد و گفت: «بگذارید زمانی که درست و به قاعده شعر گفتم، میراث اجدادی را پیشکشم کنید»... . دعبل فقط دستبندی را که «عالیه» داده بود، همراه داشت. او گفته بود برای همیشه منتظر دعبل میماند... . دعبل هرچه به بغداد نزدیکتر میشد، خیالش آسودهتر میشد و فکر میکرد استاد «صریع الغوانی مسلمبن ولید» با دانستن پیشینه پدر و عمویش در شعر، حتماً او را به شاگردی میپذیرد؛ اما... .
شب دنیا
معرفی کتاب
کتاب حاضر درباره جنگ ایران و عراق است و رزمندههایی که از جان خود گذشتند تا ایران بماند. افرادی مانند «ایلیا یوسفی» که در جبههها حماسه میآفریند و سرانجام به اسارت درمیآید. ایلیا فرماندهی است که با دیگران فرق دارد، او «رازمیک» را که مسیحی است، به گردانش راه میدهد، انجیل در جیب دارد و ماه را در دست میگیرد! اکنون سالهاست که جنگ تمام شده است و «امین»، دوست ایلیا، که با او اسیر بوده است، به میهن بازگشته است؛ اما از ایلیا خبری نیست! شایعاتی درباره او بر سر زبانها افتاده که به کشور خیانت کرده است! دوستانش، «احسان»، «سیدمصطفی» و امین، در شک و تردید به سر میبرند که به ندای قلبشان گوش دهند یا به شایعات. سرانجام خبرهایی از ایلیا میرسد!