اژدهای آزمایشگاه
معرفی کتاب
سرِ زنگ آزمایشگاه، مداد کوچکی به زمین میافتد و زیر پای بچهها میرود. او زخمی و نوکشکسته و بیهوش در آزمایشگاه جا میماند. وقتی مداد به هوش میآید، هوا تاریک است و در نور مهتاب، وسایل آزمایشگاه عجیب و ترسناک به نظر میرسند. مداد سروصدا میکند و سایل از خواب بیدار میشوند و او را بیشتر میترسانند. اسکلت میخواهد با انگشت دراز استخوانیاش با مداد نقاشی کند، لوله آزمایش دنبال حلّال مداد میگردد و... . نزدیک است مداد از ترس پَس بیفتد که اژدهای آزمایشگاه وارد میشود و... .
آن سوی دریای مردگان
معرفی کتاب
پشتِ سرِ «جلال» و داییاش خیلی حرف و حدیث است. همه میگویند دایی جلال معتاد است و در خانهشان جنّ دارند! کسیکه در محله جنّآباد و پشت غسالخانه زندگی کند، حتماً یک جای کارش میلنگد! «افشین»، همکلاسیِ جلال تصمیم میگیرد از موضوع سردربیاورد. او میخواهد بداند چه موجودی در خانه آنهاست که فریاد میزند: «اِن نوگی!». این صدای ترسناک را همه شنیده بودند. روزی به بهانه پرسیدن سوال ریاضی به درِ خانه جلال میرود که ناگهان صدای وحشتناک بلند میشود: «اِن نوگی... اِن نوگی». افشین به هر ترتیبی شده، وارد خانه میشود و... .
ادسون آرانتس دو ناسیمنتو و خرگوش هیمالیاییاش
معرفی کتاب
قهرمان داستان نویسندهای است که سعی میکند داستانی واقعی بنویسد. او عادت دارد قبل از هر چیز طرح داستانش را نقاشی کند، به این شکل که... . به این ترتیب ذهنش متمرکز میشود و شخصیتها و رویدادهای داستانش شکل میگیرند؛ ولی ناگهان چیزی بیرون میپرد و ناپدید میشود. نویسنده سعی میکند رشته افکارش را جمع و جور کند؛ اما دوباره همان اتفاق رخ میدهد و اینبار ناپدید نمیشود! او یک پسربچه سیاهسوخته است، با چشمانی آنقدر درشت که تقریباً نیمی از صورتش را گرفته است! پسرک با لهجه جنوبی میپرسد: «شما یک خرگوش شکلاتی ندیدید که از اینجا رد شود!؟ »
به دمم نگاه نکن!
معرفی کتاب
پسربچهای دُم درآورده است! حیوانات در جنگل، جلسه میگذارند تا تصمیم بگیرند او چه حیوانی باشد! گرگ فکر میکند او یک انسان ـ گرگ است. زرافه میگوید او یک انسان ـ زرافه کوچک است. روباه معتقد است او یک انسان ـ روباه است و... . سرانجام همهچیز برعکس شده و پسرک صاحب طلسم جادویی میشود. او میخواهد از همکلاسیهایش که مسخرهاش کردهاند، انتقام بگیرد و... . پایان داستان باز است و نویسنده از خواننده میخواهد تا با سلیقه خود، پایانی برای داستان بنویسد.
درهی هزار دارکوب
معرفی کتاب
«سُرمه» و «تِرمه» خواهر هستند. آنها همیشه کنار برکه بازی میکنند، روزی هنگام بازی، ترمه در برکه میافتد و سرمه نمیتواند به تنهایی او را نجات دهد. جادوگر به کمک او میآید؛ اما برای نجات ترمه شرطی میگذارد و آن اینکه پس از نجات ترمه، او را با خود ببرد و سرمه حق ندارد گریه کند! سرمه شرط را میپذیرد؛ ولی وقتی ترمه نجات مییابد، سرمه گریه میکند. جادوگر ترمه را به یک دارکوب تبدیل میکند و ... .
جمشیدشاه: افسانه آفرینش در ایران
معرفی کتاب
درحالیکه «جمشید»، چوپان جوان، گله را به سوی کوه میراند، آذرخشی آسمان را روشن میکند، صدایی در صخرهها میپیچد و «هُرمُزد» با او سخن میگوید و نگهبانی جهان را به جمشید میسپارد. او این فرمان را میپذیرد و هُرمُزد، انگشتری زرین و تازیانهای زرنشان را به او میدهد تا نشان پادشاهیاش باشد... . در سرزمین جمشید هیچ نشانی از غم و بیماری و مرگ نیست تا اینکه... .
فرشته باران و دیو خشکی: افسانه آفرینش در ایران
معرفی کتاب
«قصهها و افسانههای ایران باستان، بخشی از فرهنگ و ادبیات پربار سرزمین ماست، قصهها و افسانههایی که آینه قهرمانیها و رویدادهای تاریخی و میراث شگرف ادبیات ایرانزمین است.» به فرمان اهریمن، دیو بدنهادِ خشکی، «اَپوش»، با همکاری بادِ گرم، جنگلها و دشتها را به آتش میکشد، رودها بخار میشوند و ماهیان دریا به تب و تاب میافتند. «هُرمُزد»، «تیشتَر» را به زمین میفرستد تا آتش را خاموش کند و گرما را از بین ببرد. سپس... .
داریوش و بردیا
معرفی کتاب
«کمبوجیه»، فرزند و جانشین «کوروش»، سرزمین مصر را تسخیر کرده و در آنجاست که خواب میبیند، برادرش، «بردیا»، بر تخت نشسته است. کمبوجیه از سردار محبوبش، «پرکاسب»، میخواهد که به «شوش» برود و بردیا را از میان بردارد و پرکاسب این کار را انجام میدهد. پیشکار کمبوجیه در پارس از این راز باخبر میشود و برادر خودش را که بسیار به بردیا شباهت دارد، به تخت مینشاند. کمبوجیه با شتاب به شوش بازمیگردد؛ اما... .
آرش دلاور کوهستان
معرفی کتاب
سپاه «ایران» و «توران»، گرفتار باران سیلآسایی هستند که روزهاست میبارد! «تیشتر»، فرشته باران، میخواهد جنگ پایان یابد و هر دو طرف به سرزمین خود بازگردند. «منوچهر» و «افراسیاب»، هر دو میدانند که سپاهیانشان بیش از این دوام نمیآورند. منوچهر تصمیم میگیرد پیکی نزد افراسیاب بفرستد و پیشنهاد صلح دهد و... . منوچهر میخواهد کمانداری ماهر انتخاب کند تا تیری از کمان رها کند و هرجا تیر فرود آید، مرز ایران و توران باشد؛ اما چهکسی میتواند این کار را انجام دهد؟
بستور
معرفی کتاب
«ارجاسب»، شاه توران، به «گشتاسب»، پادشاه ایران، پیام داده است که باید آیین اهورایی را کنار بگذارد و به آیین جادوگرانه او روی بیاورد و گشتاسب محال است که این کار را بکند. گشتاسب برادرش، «زریر»، را فرا میخواند تا آماده جنگ شوند. زریر اسبی را که به پسرش، «بستور»، قول داده است، همراه تیر و کمان و ... به همسرش میسپارد و نزد پادشاه میرود. در روز نبرد، اولین کسی که به میدان میرود، زریر، سپهسالار سپاه ایران، است. «بیدرفشِ» جادوگر که میداند در برابر او تاب ایستادن ندارد، خود را به پشت سرِ زریر میرساند و... .