Skip to main content

بزن روی درخت جادویی

معرفی کتاب
کودکان در این داستان با مراحل رشدونمو یک درخت آشنا می‌شوند. مراحل رشد با تصویر نشان داده می‌شود؛ یک درخت خشک قهوه‌ای که یک درخت جادویی است و هر ضربه‌ای که به آن می‌زنید یک مرحله از رشد به نمایش گذاشته می‌شود.

شنغولی با خوابیدن غول‌غولی

معرفی کتاب
«شنغولی» غول است؛ البته نه یک غول ترسناک. او غولی مهربان است و می‌خواهد با بچه‌ها دوست باشد. برای همین حواسش به تمام کارهایش هست. شنغولی از وقتی می‌خوابد تا وقتی بیدار می‌شود، خواب می‌بیند! در خواب او قوی‌ترین غول جهان است و آدم‌ها و غول‌ها عاشقش هستند. او خواب می‌بیند که رستوران‌ها غذای غول دارند و... .

گوستاو گورکی در سیاره‌ آبی

معرفی کتاب
خبرنگار فضایی، «ایگرگ 3» که زمینی‌ها می‌توانند او را گوستاوگورکی صدا کنند، در راه سفر به زمین است. او باید آنجا روی زمینی‌ها تحقیق کند. همکار اعصاب‌خردکنش، «ایگرگ 9» هم با او در سفینه فضایی‌اش است. او هرگز هنگام خطر، کنار گوستاو نیست و در زمین، خطر همیشه در کمین است!

احساس می‌کنم آدم مهمی هستم

معرفی کتاب
آیا «الیزه» مهم است؟ الیزه در طول روز می‌فهمد که از جهات مختلف و به‌دلایل گوناگون مهم است. او برای پدر، برادر و مادرش و خیلی‌های دیگر مهم است... . با مطالعه‌ این کتاب و تکرار آگاهانه‌ «من آدم مهمی هستم» همراه الیزه، شما هم مثل او اعتماد‌به‌نفس بیشتری پیدا می‌کنید و متوجه می‌شوید که چقدر وجودتان مهم است.

روبه‌رو شدن با غریبه‌ها

معرفی کتاب
خواهرخرسی و برادرخرسی با مامان و بابا در یک خانه‌ درختی زندگی می‌کردند. آن‌ها خیلی شبیه هم بودند، ولی یک فرق بزرگ داشتند. برادر خرسی خیلی مواظب غریبه‌ها بود ولی خواهرش بی‌خیال بود؛ با غریبه‌ها حرف می‌زد و با این کار برادر خرسی را نگران می‌کرد. تا این‌که یک روز بابا، داستان «غاز احمق و روباه مکار» را برایشان تعریف کرد... .

پول علف خرس نیست!

معرفی کتاب
خواهرخرسی و برادرخرسی خیلی چیزها را خوب می‌دانند؛ مثلا می‌دانند کجا می‌شود گل‌های خیلی قشنگ پیدا کرد، کجا تمشک‌های آبدار و خوشمزه دارد، و جایی که بهترین عسل را می‌توان پیدا کرد کجاست. ولی بعضی چیزها را هم خوب نمی‌دانند، مثل صرفه‌جویی و پس‌انداز کردن. تا این‌که یک روز باباخرسی خیلی از دست آن‌ها عصبانی می‌شود و... .

گوریل ترسناک در راه پله

معرفی کتاب
مامان بُزی رفته بود سرِ کار، «شنگل» و «منگل» و «چنگل» در خانه تنها بودند. آقای گرگ خود را پشتِ در خانه مامان بُزی رساند و صدای بچه‌ها را شنید که داشتند خط‌ونشان می‌کشیدند، آقا گرگه که ترسیده و متعجب شده بود از پله‌ها پایین رفت که ناگهان چشمش به فیوز برق افتاد و نقشه‌ای کشید که... .

کجا را باید سم بزنیم؟

معرفی کتاب
مامان بُزی رفته بود اداره و تا عصر هم برنمی‌گشت، «شنگل»، «منگل» و «چنگل» در خانه بودند که ناگهان صدای در آمد، بچه‌ها پشت در رفتند تا ببیند چه کسی در می‌زند، آقای پستچی خودش را معرفی کرد، اما بُزی‌ها فکر می‌کردند شاید آقای پستچی دروغ بگوید و گرگ باشد، بالاخره بچه‌ها در را باز کردند و... .

طوطی روی خرپشته

معرفی کتاب
«شنگل» و «منگل» و «چنگل» در خانه تنها بودند، مامان بُزی چندجور غذا برایشان آماده کرده بود، اما همین که خواستند غذا بخورند صدای زنگ درآمد، شنگل دوید و رفت تا در را باز کند که از پشت آیفون تصویری متوجه شد که آقا گرگه پشت در است و... .

گرگ بدجنس دوست‌داشتنی!

معرفی کتاب
گرگ سیاه بدجنسِ ترسناکِ بی‌رحم وحشی از خواب بیدار می‌شود و به خوابی که دیده بود، فکر می‌کند. خوابش را زیر دندان‌های تیزش مزه‌مزه می‌کند و از خوشحالی زوزه می‌کشد. او بره‌هایی با نام‌های «شنگل» و «منگل» را خورده بود و دلش می‌خواست که بره سوم را هم که اسمش «چنگل» بود، بخورد. گرگ سیاه بدجنس، چشمانش را بست تا بقیه خوابش را ببیند و... .