جانور عجیب و غریب
معرفی کتاب
روزی روزگاری در یک مرداب لابهلای گُلهای زیبای زنبق سفید، سه قورباغه با هم زندگی میکردند. «مامانقورباغه»، «باباقورباغه»، و «قورقوری». روزی، قورقوری از مادرش اجازه گرفت تا به کنار مرداب برود و یک دوست پیدا کند. قورقوری کنار مرداب رفت، اما هیچ قورباغهای آنجا نبود، تااینکه چشمش به حیوان عجیبوغریبی افتاد و... .
چرا من اینجا هستم؟
معرفی کتاب
کتاب «چرا من اینجا هستم؟ » با سؤال یک کودک از خود شروع میشود: «با خودم فکر میکنم چرا من اینجا هستم؟ دقیقا همینجا»، و با سؤالها و فرضیاتی در امتداد آن، ادامه پیدا میکند. «فکر کن اگر جای دیگری بودم، چه میشد؟ جایی کاملا متفاوت با اینجا»، و فرضهایی مطرح میشود که جایگاههای متنوع و متعدد کودکان دیگر روی زمین است؛ مانند آنجا که جنگ هست، آنجا که پر از جمعیت است اما کودکان تنها ماندهاند، و... . درنهایت به سؤالی اساسیتر میرسد: «چرا من، من شدم و نه آدمی دیگر؟ چرا من دقیقا اینجا هستم؟ » و پاسخی که در پی طرح تمام این سؤالها، ارائه میشود.
خوابهای شگفتانگیز
معرفی کتاب
«پوملو»، فیل فیلسوفِ صورتی، خوابهای عجیبوغریبی میبیند؛ خوابهای تار، خوابهای بامزه و گاهی بی سروته! مثلاً خواب میبیند مایوی خالخالی تنش کرده و همه نگاهش میکنند یا خواب میبیند که پرواز میکند یا... ! تا اینکه زیر گل قاصدک، سیبزمینی عجیبوغریبی میبیند که با او لبخند میزند! آیا پوملو بازهم خواب میبیند یا این سیبزمینی واقعی است؟
ترسهای بزرگ
معرفی کتاب
«پوملو»، فیلکوچولو خرطوم بسیار بلندی داشت! خرطوم پوملو دستوپا گیر بود و برایش دردسر درست میکرد. شاید باید آن را مثل گردنبند، دور گردنش میپیچید؛ اما آنوقت دیگر نمیتوانست نفس بکشد یا شاید باید آن را دور سرش میبست؛ اما هیچکدام راه مناسبی نبودند. آفتابپرست و حلزون برای فیلکوچولو پیشنهادهایی داشتند؛ ولی آنها هم به کار نیامدند تا اینکه... .
سفر دور و دراز
معرفی کتاب
«پوملو»، فیل فیلسوفِ صورتی، دنیا را ندیده است. روزی تصمیم میگیرد راه بیفتد و ببیند دوروبرش چه خبر است. اول میافتد توی قوری! بعد هم لنگه جورابی را میبیند. پوملو نمیداند جوراب چیست. فکر میکند تونلی تنگ و تاریک باشد. برای همین وارد تونل میشود، وای چه بوی بدی! پوملو فیل کنجکاو و متفاوتی است. او در گشتوگذارهایش با چیزهای ناشناخته زیادی آشنا میشود.
گلی به رنگ خورشید
معرفی کتاب
روباه به دنبال گل طلایی است، گلی بسیار کمیاب که فقط در قلههامیروید. او کولهپشتیاش را آماده میکند و صبح زود راهی میشود. روباه همه گیاهان و درختان مسیر را میشناسد. درخت افرا، صنوبر، کاج و... . وقتی خرس را میبیند، از او کمک میخواهد. خرس درباره گیاهان اطلاعات زیادی ندارد. به نظر او روباه باید از موشخرما کمک بگیرد. روباه زیر تختهسنگها، داخل لانههای خاکی زیرزمینی و کُندههای خالی درخت را میگردد؛ اما خبری از موشخرما نیست. آیا روباه میتواند گل طلایی را پیدا کند؟
میخوام یه پروانه بشم
معرفی کتاب
این کتاب حاوی دوازده شعر کودکانه است که موضوعهای مختلفی دارد. در شعر «درخت سیب قرمز»، پاییز از راه رسیده و مادربزرگ در حال بافتن شالگردن برای نوهاش است. درخت سیب با باد میلرزد و به گمان کودک شاید او هم شالگردن میخواهد! در شعر «میخوام یه پروانه بشم»، کرمِ تپل، در حال خوردن برگهاست. او میخواهد به پروانهای زیبا تبدیل شود. در شعر... .
بادبادک و کلاغه
معرفی کتاب
این کتاب حاوی دَه شعر است. اولین شعر کتاب، «بادبادک و کلاغه»، از زبان کودکی روایت میشود که بادبادکش را به آسمان فرستاده است و بادبادک مانند پرنده پرواز میکند و... . یکی از شعرها درباره دعوای آقای خروس با گربه است. خروسه به گربه نوک زده و او را از جوجهاش دور کرده است. شعر دیگری از کفشدوزک میگوید که در باغچه، کنار تربچه خانه دارد و شغلش دوختن کفش است! شعر بعدی... .