Skip to main content

خوش آمدید

معرفی کتاب
این داستان با الهام از بحران پناه‌جویان سوری نوشته شده است و هدفش تقویت حس پذیرا بودن در کودکان است. سه خرس قطبی روی یخ‌ها زندگی می‎کنند و همه‌چیز خوب است تا اینکه روزی یخ می‎شکند و آن‌ها از خانه دور می‎شوند. حالا باید خانه جدیدی پیدا کنند. آن‌ها از دور خشکی را می‎بینند؛ اما آنجا گاوها زندگی می‏‌کنند. گاوها به خرس‌ها خوش‌آمد نمی‎گویند. گاوها فکر می‌‏کنند خرس‌ها زیادی پشمالو، بداخلاق و گنده‎اند و... .

چند تا درخت؟

معرفی کتاب
هریک از حیوانات فکر می‌‏کنند می‏‌دانند که چندتا درخت، یک جنگل می‎شود؛ گوزن فکر می‌کند ۱۵۰۰ و خرس فکر می‌کند ۵۰۰ درخت؛ اما روباه معتقد است ۸۵ درخت کافی است. خرگوش می‏‌گوید چهل، شصت یا هشتاد درخت برای فرار کردن از دست شکارچی‎ها بس است؛ اما نظر موش‌کوچولو چیز دیگری است، او می‌‏گوید چهار درخت! ناگهان همه حیوانات از پشت بوته‎ها صدایی می‎شنوند! این صدای مورچه است که می‏‌گوید با یک درخت می‎شود یک جنگل درست کرد؛ اما این چطور ممکن است؟

نیکی و روز بارانی

معرفی کتاب
باران می‌بارد و «نیکی» و خواهر و برادرهایش نمی‎توانند بیرون بروند و بازی کنند. نیکی پیشنهاد می‌کند به کویر بروند. آنجا روشن و آفتابی است و هیچ‌وقت باران نمی‌بارد؛ اما ممکن است آنجا گم شوند. نیکی پیشنهاد کوهستان را می‎دهد؛ اما کوهستان شیرِ کوهی دارد و... . نیکی می‌گوید به جنگل بروند؛ اما آنجا هم... . حالا باران بند آمده است و خرگوش‌ها می‎توانند حسابی ماجراجویی کنند!

گربه ستاره را خورد

معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی پنج داستان کوتاه است. «خانم بزرگ»، «دست‎های پدر» و «گربه ستاره را خورد»، نام برخی از این داستان‎هاست. داستان آخر درباره دخترکوچولویی است که بچه گنجشکی را در باغچه حیاطشان پیدا می‏‌کند. او تصمیم می‌‏گیرد پرنده کوچک را نگه دارد و از آن مراقبت کند. او نام گنجشک را ستاره می‌‏گذارد؛ اما روزی گربه سیاه، گنجشک را می‏‌خورد! دخترک خیلی غمگین است و مرتب گریه می‏‌کند. او نمی‌‏تواند ستاره را فراموش کند تا اینکه... .

دریاچه آبی‌رنگ

معرفی کتاب
قورباغه زبر و زرنگ کنار دریاچه آبی زندگی می‌‏کند. روزی قورباغه می‌‏بیند که دریاچه خشک شده است! دریاچه می‎گوید رود بزرگ هرروز برایش آب می‎آورد؛ اما چندروز است که نیامده است! قورباغه سراغ رود بزرگ می‎رود و متوجه می‎شود که چندروز است باران نباریده و رود خشک و بی‌آب است. قورباغه به سختی نزد ابر سفید می‎رود و از او می‌‏خواهد که روی رود بزرگ ببارد... .

رشد و تکامل کودک

معرفی کتاب
با آگاهی از چگونگی رشد و تکامل کودک می‌توان انحرافات آشکار از الگوهای طبیعی را بازشناخت و از این راه به وجود اختلال در کودک پی برد. مفاهیم بنیادی در رشد و تکامل، مراحل و جنبه‌های مختلف رشد و تکامل، نظریه‌های رشد و جنبه‌های رشد و تکامل، ارزیابی رشد وتکامل، رفلکس‌های رشدی و تکامل از تولد تا پنج‌سالگی، عنوان‌های فصل‌های این کتاب هستند.

مداد و تراش و کتاب

معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی سه شعر است که به کودکان می‎آموزد تا مراقب وسایل و لوازم‎التحریر خود باشند. در شعر اول، کودک، مدادش را گوشه‏‌ای جا می‏‌گذارد. موشی آن را برمی‌‏دارد تا برای بچه‎اش ببرد؛ اما... . شعر دوم، درباره تراش کودک است که بز زنگوله‌پا آن را پیدا می‏‌کند و با خودش می‎برد تا شاخ‎هایش را تیز کند. شعر سوم، داستان کتابِ کودک است که باد آن را با خود می‏‌برد؛ ولی... .

چتر و کلاه و لیوان

معرفی کتاب
این کتاب شامل سه شعر است و به کودکان می‌‏آموزد تا مراقب وسایلشان باشند. در شعر اول، کودک چترش را گوشه‌‏ای جا می‏‌گذارد. آقای خروس آن را پیدا می‌‏کند و می‎خواهد چتر را برای جوجه‌‏اش ببرد؛ اما کودک سر می‏‌رسد... . شعر دوم درباره کلاه گرم و نرم کودک است که کلاغ‎ها آن را پیدا می‏‌کنند و شعر سوم درباره لیوان که قورباغه‎ای آن را برمی‌‏دارد... . در پایان هر سه شعر، وسایل پیدا شده از کودک می‌‏خواهند که حسابی مواظب آن‎ها باشد.

خنگله و لوازم‌ تحریر

معرفی کتاب
کودک در حال مشق نوشتن است؛ اما مرتب نوشته‌هایش خراب می‎شود. مداد از او می‎خواهد دوباره بنویسد و کودک با ناراحتی دوباره می‌‏نویسد؛ ولی باز هم نوشته خراب می‏‌شود! درحالی‌که کودک با عصبانیت، دفتر را خط‌‌‌ ‌خطی می‎کند، ناگهان صدای دفتر درمی‎آید که... . دفتر از کودک می‎خواهد که نوشته‎ها را پاک کند و دوباره بنویسد. در همین موقع پاک‌کن وارد صحنه می‌شود و... .

ابر سفید، ابر سیاه

معرفی کتاب
گل سرخ، گل شقایق، درخت بید و درخت سرو، همه منتظر گنجشک هستند تا برگردد و خبرهای خوبی برایشان بیاورد. مدت‌هاست که باران نباریده و آن‌ها به شدت تشنه هستند. همه امیدوارند به غیر از درخت بید. او فکر می‎کند محال است که گنجشک به آن باغ خشک برگردد؛ اما بعد از چند دقیقه گنجشک از راه می‏رسد؛ اما غمگین است. او برای درخت‌ها و گل‌ها توضیح می‎دهد که ابر سفید قبول کرده است که به باغ بیاید و ببارد؛ اما او نمی‎تواند خودش بیاید و باید منتظر باد باشد؛ ولی شاید تا چند روز آینده باد نیاید و برای همه خیلی دیر شود!