فرانکلین گم میشود
معرفی کتاب
داستان این کتاب به موضوع «خوشقولی و وفای به عهد» میپردازد. «فرانکلین» از مادرش اجازه میگیرد تا به خانهی خرس برود و با دوستانش بازی کند. مادر به فرانکلین گوشزد میکند که حواسش باشد تنهایی به جنگل نرود و سر ساعت 6 برای شام خانه باشد. وقتی فرانکلین به خانهی خرس میرسد، خرس، روباه، غاز و سمور آبی درحال قایمباشکبازی هستند. نوبت فرانکلین است که چشمهایش را ببندد. او خرس را زیر بوتهی تمشک و سمور و غاز را زیر پل پیدا میکند ولی از روباه خبری نیست... .
فرانکلین و کلاه دوچرخهسواریاش
معرفی کتاب
داستان این کتاب به کودکان میآموزد که مطابق نظر خود زندگی کنند و به سلیقه دیگران احترام بگذارند. «فرانکلین» با مادرش به مغازه میرود و یک کلاه ایمنی که رویش چراغ چشمکزن دارد انتخاب میکند و میخرد. روز مسابقه دوچرخهسواری فرانکلین خجالت میکشد کلاهش را سرش بگذارد چون میترسد دوستانش مسخرهاش کنند. آیا فرانکلین باید مطابق نظر و سلیقه دیگران عمل کند و کلاهش را کنار بگذارد یا... .
فرانکلین دیگر فضولی نمیکند
معرفی کتاب
داستان این کتاب به موضوع «امانتداری و رازداری» میپردازد. تولد «خرسی» است و مادر خرسی از مادر «فرانکلین» میخواهد تا کادوی تولد خرسی را برایش پنهان کند، چون نگران است که مبادا خرسی فضولی کند و بداند کادویش چیست. فرانکلینِ کنجکاو نمیتواند جلوی خودش را بگیرد و یک کادوی زردرنگ در کمد پیدا میکند و فکر میکند که کادوی تولد خرسی است. فرانکلین یواشکی کادو را نگاه میکند و... .
دو دوست دو قهرمان
معرفی کتاب
«سَمی» تولهسگی که صاحبش رهایش کرده، کشتهکردۀ فوتبال است و «ماوسِر» گربۀ شجاعی است که از چیزی نمیترسد. این دو چنان با هم دوست میشوند که حتی جنگ هم نمیتواند آنها را از هم جدا کند. با گسترش جنگ جهانی اول در اروپا، مردم حیوانات شجاع را به جنگ میفرستند تا به سربازها کمک کنند. بدینترتیب پای ماوسر و سمی به سنگرهای جنگ باز میشود و... .
راز دانه کوچولو
معرفی کتاب
گاری آسیابان با گونیهای بزرگ تلقوتلوق میرفت. «گندمک» در یکی از این گونیها بین یک عالمه دانه گیر کرده بود. گندمک یک آرزوی بزرگ و قشنگ توی دلش داشت، او دلش میخواست یک عالمه دانه از دلش بیرون بیاید، برای همین از دوستانش جدا شد و راه افتاد دنبال آرزویش که مورچهکوچولو او را پیدا کرد و... .
چه احساسی داری لویی؟
معرفی کتاب
«لویی» یک فیل قهرمان است که همیشه آماده است تا روی لبهای همه خنده بنشاند. اما گاهی روزها خودش حس عجیبی دارد؛ مثل روزهایی که خواهرش کفشاش را قایم میکند یا روزهایی که مادرش به او میگوید باید لباساش را عوض کند یا... . این حسهای عجیب هر کدام میخواهند با لویی حرف بزنند تا خودشان را به او معرفی کنند. مثلا اولین حسی که خودش را به لویی معرفی میکند، عصبانیت است؛ عصبانیتی که قرمز است و انفجاری و بیاعصاب و اگر به حرفش گوش ندهی و آن را نشناسی، حال خودت و دیگران را خراب میکند و... .
بچه جدید خانه
معرفی کتاب
«لویی» یک فیل قهرمان است که دلش میخواست دوستی داشته باشد؛ چون تنهایی نمیشد دنبالبازی یا الاکلنگبازی کرد. دلش میخواست اَبرقهرمانی مثل خودش باشد تا با او دوست شود و دوتایی با یکدیگر کِیف کنند. تااینکه پدرش به او میگوید بچه دیگری در راه است. اما حالا لویی کلی سؤال برایش پیش آمده است و... .
چه کسی از روباه بد گنده میترسد؟
معرفی کتاب
آقای روباه آرزو دارد که یک شکارچی «گنده و بد» باشد؛ ولی با تمام تلاشی که میکند، هرچیزی هست بهجز «گنده و بد». تلاش او برای گرفتن مرغهای مزرعه همیشه با شکست روبهرو میشود و درنهایت به خوردن شلغم راضی میشود. پس از چندین اشتباه خندهدار، یک گرگ ترسناک به روباه کمک میکند تا سه تخممرغ از مزرعه بدزدد و پرورش دهد تا وقتی بزرگ شدند، آنها را بخورد. به این شرط که یکی از آنها را به گرگ بدهد. روباه موافقت میکند؛ اما همهچیز طبق نقشه پیش نمیرود.
قصهی فیرو
معرفی کتاب
«فیرو» (گورکن به زبان طارم سر استان گیلان) داستان در تله میافتد. دوستانش به کمک میآیند. هر کدام از حیوانات کاری انجام میدهند؛ اما موفق نمیشوند فیرو را نجات دهند. تا اینکه...
در این کتاب تلاش شده است تا به ایدههای تصویری، زبان تصویر و تجربهی به کارگیری کلام، در کوتاهترین و تأثیرگذارترین حالت خود، ارزش بخشیده و کتاب کارآمد، چندوجهی، مناسب مخاطب با موضوعاتی به روز تولید شود.
در این کتاب تلاش شده است تا به ایدههای تصویری، زبان تصویر و تجربهی به کارگیری کلام، در کوتاهترین و تأثیرگذارترین حالت خود، ارزش بخشیده و کتاب کارآمد، چندوجهی، مناسب مخاطب با موضوعاتی به روز تولید شود.
دعای قبل از بازی
معرفی کتاب
صبح اول وقت، سوسک سبز، ویزویزک را صدا کرد تا با هم بازی کنند. ویزویزک از او خواست که صبر کند تا هم بقیۀ زنبورها بیدار شوند و هم او دعا کند. سوسک سبز فکر کرد برای ویزویزک مشکلی پیش آمده است؛ اما ویزویزک برایش توضیح داد که دعا فقط برای مشکلات نیست و هر زمانی میتوان دعا کرد. وقتی دعای ویزویزک تمام شد، بقیۀ زنبورها هم بیدار شده بودند؛ اما حالا خبری از سوسک سبز نبود! یعنی او از ویزویزک ناراحت شده بود و قهر کرده بود!؟