به دنبال گل گندم
معرفی کتاب
زنبورکوچولو میخواست به آن طرف رودِ آبی برود تا گلِ گندم پیدا کند و عسل جدیدی درست کند. او دوست داشت در این راه همسفر داشته باشد؛ پس به دوستانش گفت هرکه میخواهد با او راهی شود. بچهزنبورها حوصله نداشتند این راه طولانی را بروند؛ اما پروانه، سنجاقک، کفشدوزک و بالتوری با زنبوری راه افتادند. بعد از مدت کوتاهی، پروانه گفت اینجا پشه دارد و برگشت. چند دقیقه بعد، وقتی به چمنزار رسیدند، کفشدوزک که گرسنه شده بود هم برگشت... . آیا آنها به مقصد میرسند و گلِ گندم پیدا میکنند؟
قورباغهی آوازخوان
معرفی کتاب
قورباغه تازه آواز خواندن یاد گرفته است. او با خوشحالی به دوستانش گفت: برایتان آواز بخوانم؟ بز، درنا، خرس، اسب، تمساح، گربه و... هر کدام سرگرم کاری بودند و اشتیاقی برای شنیدن آواز قورباغه نداشتند. تا این که شب شد... طراحی این کتاب به گونهای است که با ورق زدن هر صفحه، تصاویر تغییر میکنند و به شکل دیگری درمیآیند. کتاب سعی دارد مخاطب را در تغییر شکلها دخالت دهد و او را فعالانه در تصویرخوانی و جذب مفاهیم مشارکت دهد.
این طرف رودخانه، آن طرف رودخانه
معرفی کتاب
خرگوش چند بوتهی هویج آن طرف رودخانه دید و دهنش آب افتاد؛ اما نمیتوانست برود آن طرف رودخانه. آن طرف رودخانه هم سنجابی کنار بوتههای هویج بود که آرزو داشت کنار درختهای فندق پشت سر خرگوش باشد. آنها باید فکری میکردند که خرگوش به هویجها و سنجاب به فندقها برسد. اما چهطوری؟ ... تا این که یک شب توفان شد... طراحی صفحات کتاب به گونهای است که با ورق زدن صفحات کودک علاوه بر سرگرمی به کشفهای جدید پی میبرد.
چوم چوم
معرفی کتاب
«چومچوم» مورچۀ کوچولویی بود که مثل همۀ مورچهکوچولوها کمکم بزرگ شد. یک روز بعد از خوردن صبحانه، بیرون رفت و چشمش به بارباری افتاد؛ مورچهای که کارش بار بردن بود. هر باری که بود، سبک یا سنگین، فرقی نمیکرد. بارباری از چومچوم پرسید تو چیکار میکنی؟ ولی او که کاری نمیکرد. بارباری گفت: «پس تو هنوز بزرگ نشدی»! مورچهکوچولو که فکر میکرد بزرگ شده است، رفت تا یک شغل درست و حسابی برای خودش دست و پا کند؛ اما از کجا باید شروع میکرد؟
چرا پتوی گامبالو پاره نشده بود؟
معرفی کتاب
«ویزویزی»، «خالقرمزی»، «جیرجیری»، «شکمو» و «گامبالو» اول زمستان با هم قرار گذاشتند که اولین روز بهار همدیگر را در کنار بلندترین درخت جنگل ببینند و اولین صبحانۀ بهاری را با هم بخورند. در اولین روز بهار، ویزویزی، خالقرمزی و جیرجیری کنار درخت بودند؛ اما شکمو و گامبالو دیر کردند. آنها پتوهایی را که دور خودشان پیچیده بودند، هنوز پاره نکردهاند. آخر آنها کرمهای ابریشمی بودند که قرار بود در بهار پروانه شوند.
ترس .. ترس ... ترس...
معرفی کتاب
این کتاب به کمک داستان و تصویرهایش، کودکان را با یوز ایرانی آشنا میکند و به آنها میآموزد که چرا و چگونه این جانور در معرض خطر است. یوزپلنگ کوچک فکر میکرد دنیا بازی و شادی است. فکر میکرد زندگی فقط لابهلای درختان دویدن است، اما آن شب، توی لانه همراه مادر و خواهر و برادرهایش برای خوابیدن آماده میشدند که ناگهان ...
کی...؟ کو ...؟
معرفی کتاب
این کتاب به کمک داستان و تصویرهایش، کودکان را با عروس غاز آشنا میکند و به آنها میآموزد که چرا و چگونه این پرنده در معرض خطر است. مازیار نوجوانی است که در فریدونکنار زندگی میکند. او برای خرید یک دوچرخه برای ویلاداری کار میکند و ویلای او را اجاره میدهد. روزی به یک خانواده برخورد میکند . پدر خانواده که میفهمد مازیار درباره پرندگان شمال اطلاعات خوبی دارد از او میخواهد پرندهای کمیاب به اسم عروس غاز را برای او پیدا کند...
بزرگ گوش کوچک
معرفی کتاب
این کتاب به کمک داستان و تصویرهایش، کودکان را با شاه روباه ایرانی آشنا میکند و به آنها میآموزد که چرا و چگونه این جانور در معرض خطر است. روباه کوچک در نزدیکی خانه پسربچهای زندگی میکرد. روباه فقط میوه میخورد اما مردم به اشتباه فکر میکردند مرغها و حیواناتشان را او میخورد و قصد داشتند او را بکشند. پسرک سعی میکرد به دیگران ثابت کند این حیوان کوچک کاری با دیگران ندارد...