این درخت من است!
معرفی کتاب
سنجاب کوچولو درختها را خیلی دوست دارد و عاشق درخت کاج است. او خیلی دلش میخواهد میوه کاجش را زیر سایه درخت کاج بخورد. بعد به این فکر میکند که درخت متعلق به خودش است و همه میوههایش هم. وقتی احساس مالکیت به سراغ سنجاب میآید، آنوقت است که فکر میکند چطور میتواند درخت را تصاحب کند و به راههای مختلفی میاندیشد. مثلاً فکر میکند جلوی آن دروازه بگذارد یا دورش دیوار بکشد؛ اما سرانجام به نتیجه دیگری میرسد.
16 قصه از کلیلهودمنه
معرفی کتاب
کتاب «کلیله و دمنه» شامل حکایتهای پندآموز از زبان حیوانات است. حکایتها ساده و پرمعنی هستند و هرکدام نکتههای ظریف و مهمی را بیان میکنند. نام کتاب از دو شغال به نامهای ( کلیله و دمنه) گرفته شده است و بخش بزرگی از کتاب به داستان این دو شغال اختصاص دارد.
داستان اول کتاب حاضر، «دوستی بوزینه و لاکپشت» نام دارد که دربارۀ پادشاه برکنارشدۀ بوزینههاست که با لاکپشتی دوست میشود و آنقدر با هم صمیمی میشوند که لاکپشت همسر و فرزندانش را فراموش میکند. روزها سپری میشود و وقتی خبری از لاکپشت نمیرسد، همسرش به فکر چاره میافتد و... .
داستان اول کتاب حاضر، «دوستی بوزینه و لاکپشت» نام دارد که دربارۀ پادشاه برکنارشدۀ بوزینههاست که با لاکپشتی دوست میشود و آنقدر با هم صمیمی میشوند که لاکپشت همسر و فرزندانش را فراموش میکند. روزها سپری میشود و وقتی خبری از لاکپشت نمیرسد، همسرش به فکر چاره میافتد و... .
قایمباشک فیلی
معرفی کتاب
فیل از بچگی بازی قایمباشک را دوست داست؛ اما حالا خیلی بزرگ شده بود. روزی دوباره هوس قایمباشک کرد و از دوستانش؛ ببری و سنجاب و قورباغه خواست تا با هم قایمباشک، بازی کنند. سنجاب چشمهایش را بست و شروع به شمردن کرد. قورباغه توی گل نیلوفر قایم شد و ببری لابهلای علفهای خشک. فیل به طرف رودخانه رفت و فکر کرد مثل همیشه میتواند زیر آب قایم شود؛ اما آب تا زانویش بود! حالا او کجا قایم شود؟
ابر فیلی
معرفی کتاب
«داسی» دایناسوره، میخواست برای خالهاش یک نقاشی زیبا بکشد. او از پشت پنجره اتاقش، در آسمان ابر سفیدی دید که شبیه بزغاله بود و تصمیم گرفت همان را بکشد؛ اما با مداد سفید، روی کاغذ سفید که ابر مشخص نمیشد. او از مادرش سوال کرد و فهمید که اول باید آسمان آبی را بکشد؛ اما حالا دیگر یادش نمیآمد ابر چه شکلی بود و... .
پارچ شیشهای
معرفی کتاب
«داسی» دایناسوره با مرغابی چوبیاش بازی میکرد که مرغابی تشنه شد. داسی که خودش هم تشنه بود، رفت تا آب بیاورد. او پارچ را پر از آب کرد و با اینکه پارچ خیلی سنگین بود، دوتا لیوان هم برداشت و به طرف اتاقش رفت؛ اما یک دفعه پارچ از دستش افتاد و شکست! مادر به داسی گفت تکان نخورد تا تمام خردهشیشهها را جمع کند؛ اما داسی که حوصلهاش سر رفته بود... .
مانگورو و خرگوشک
معرفی کتاب
مانگورو یک کانگوری کوچولو بود که اصلاً دوست نداشت از کیسهی مامان کانگورو بیرون بیاد. مامان کانگورو که حسابی از این قضیه خسته شده بود، فکری کرد و تصمیم گرفت تا مانگورو را با بچّه کانگوروهای دیگر آشنا کند. برای همین جستوخیزکنان رفت و رفت تا به جایی که همیشه کانگوروها بودند رسید؛ امّا...
جوجه طلایی تو دوست مایی
معرفی کتاب
«جوجه طلایی» یک جوجهی کوچولو است که با یک عالمه جوجهی دیگر توی یک جعبه گیر کرده است. جوجه طلایی داشت لای بقیهی جوجهها خفه میشد. تا اینکه فکری به سرش رسید...
کتاب «جوجه طلایی تو دوست مایی» ماجرای یک جوجه کوچولو است که برای نجات خودش تلاش میکند و به کمک دوستانش اتفاقات جالبی را تجریه میکند.
کتاب «جوجه طلایی تو دوست مایی» ماجرای یک جوجه کوچولو است که برای نجات خودش تلاش میکند و به کمک دوستانش اتفاقات جالبی را تجریه میکند.
زیبای سیاه
معرفی کتاب
داستان این کتاب از زبان یک اسب سیاه بیان میشود و داستان درد و رنج اسبها در قرن نوزدهم را شرح میدهد و ماجراهایی که یک اسب در دوران زندگیاش از سر میگذراند. نویسنده مخاطب را وارد دنیای اسبهایی میکند که رام و اهلی شدهاند و داشتن حس خوب نسبت به حیوانات را توضیح میدهد. در جایی از کتاب با جملهای معروف برخورد میکنیم: «باید با دیگران همانطور رفتار کنیم که دوست داریم آنها با ما رفتار کنند.»
من فقط بلدم کرم بکشم
معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره کرمهاست. راوی فقط میتواند کرم بکشد نه هیچچیز دیگر؛ اما خلاقانه برای هر کرم داستانی خلق میکند. او از اول داستان تا آخر آن، دَه کرم میکشد؛ کرمهایی که بعضی از آنها گم میشوند، بعضی سوار تکشاخ میشوند و بعضی هم از وسط نصف میشوند! در آخر داستان، همه دَه کرم، کنار هم جمع میشوند، حالا آنها همه با هم دوست هستند. نویسنده در ضمن داستان، شمارش اعداد یک تا دَه را نیز به کودکان آموزش میدهد.
در تعقیب مار کبرا
معرفی کتاب
«توتو» و نقرهای دو گربه ولگرد بودند که چندهفته پیش دو انسان مهربان آنها را نجات داده و به لندن آورده بودند. توتو و نقرهای حالا آن آدمها را مامان و بابا صدا میکردند. توتو یکی از ماهرترین گربههای نینجای روی زمین و عضو یکی از ممتازترین باشگاههای گربههای نینجا بود. توتو در یک ماجراجویی شبانه باید با کمک برادر شجاعش، نقرهای، شهر لندن را از خطر بزرگی نجات دهد... .